خاطرهای از شهید «غلامشاه افساء»
پدر شهید تعریف میکند: «تا ماشین را دیدیم شتاب گرفتیم، در اثر این شتاب موتور شهید خاموش شد که ناگهان شهید موتور من را گرفت و با سید میرخلیلی فرار کرد. مامورین چون دنبال سید میرخلیلی بودند من را رها کردند و...»
کد خبر: ۵۶۳۶۵۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۳
خاطرهای از شهید «قنبر کریمی»
پدر شهید تعریف میکند: از او پرسیدم که چرا این موقع شب به حرم رفتی؟، شروع به گریه کرد و گفت «دیشب در عالم خواب حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) را دیدم، ایشان به من گفت چرا به حرمم نمیآیی، منتظرت هستم. من هم...»
کد خبر: ۵۶۳۶۳۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۳
خاطرهای از شهید «سید عبدالحسین عمرانی»
دوست و همسنگر شهید تعریف میکند: «آن قدر اشک از دیدگانش جاری شده بود که خاک زیر سرش را گِل کرده بود. دستی بر شانهاش گذاشتم ولی انگار در عالم دیگری سِیر میکرد و هیچ وقت متوجه حضور من در آن شب نشد.»
کد خبر: ۵۶۳۵۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۱
خاطرهای از شهید «خلیل تختینژاد»
فرمانده شهید تعریف میکند: «دلسوزی خلیل برای حفظ تجهیزات نه تنها طول عمر تجهیزات را افزایش میداد بلکه باعث میشد روحیهی جهادی و دغدغهمندی نیروها رشد پیدا کند و...»
کد خبر: ۵۶۳۳۵۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۸
خاطرهای از شهید «علیاصغر یاوری»
خواهر شهید تعریف میکند: «اهل نماز اول وقت بود و همیشه به ما سفارش میکرد که نسبت به حجاب محکم و استوار باشیم.»
کد خبر: ۵۶۳۱۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۶
خاطرهای از شهید «عیسی نبیزاده»
برادرزاده شهید تعریف میکند: «ایشان با اعتمادی که پیش مردم داشتند، تعدادی کیسه برنج، چند حلب روغن و ... را برای این مراسم مُهَیا کردند. این کار عمویم کمک بزرگی به من و خانوادهام کرد تا این مراسم را برپا کنیم.»
کد خبر: ۵۶۳۱۱۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۵
خاطرهای از شهید «یوسفعلی سلیمی»
فرزند شهید تعریف میکند: «زمان جنگ شد و من با ایشان عازم جبهه شدم تا اینکه مدتی را از هم جدا شدیم. من در جایی و پدر هم در جایی دیگر مشغول مبارزه با دشمن بود و...»
کد خبر: ۵۶۲۹۱۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۰
خاطرهای از شهید «محمد دروگری دهبارزی»
همرزم شهید تعریف میکند: «در نمازها لحظهای صدای گریه بچهها قطع نمیشد، شروع گریه هم از آیه ایّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیّاکَ نَسْتَعین بود. اولین کسی که زیر گریه میزد. علی بود و...»
کد خبر: ۵۶۲۹۰۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۰
خاطرهای از شهید «حسین داپرزه»
دخترخاله شهید تعریف میکند: «زمانی که شهید به مرخصی میآمد، همیشه ما بین حرفهایش از شهادت صحبت میکرد و با اطمینان بیان میکرد که خدمت سربازیاش همراه با شهادت وی پایان مییابد.»
کد خبر: ۵۶۲۸۴۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۹
خاطرهای از شهید «عباس رضایی سردره»
پدر شهید تعریف میکند: «شهید کپی شناسنامه خود را تغییر داده بود و سنش از 13 سال به 15 سال تغییر کرده بود و چون رشد بسیار خوبی داشت کسی نفهمید که در حقیقت...»
کد خبر: ۵۶۲۷۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۷
خاطرهای از شهید «حسن مسلمی»
همسر شهید تعریف میکند: «وقتی میآمد از امامان برایمان صحبت میکرد. خیلی به نماز و واجبات سفارش میکرد. از جبهه میگفت، از توپ و خمپاره، از دوستانش که یکی یکی...»
کد خبر: ۵۶۲۷۰۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۴
خاطرهای از شهید «اصغر قاسمی تیروری»
پدر شهید تعریف میکند: شهید گفت «پدر من چطور میتوانم در جامعهای زندگی کنم که همه مردم آن دارند به جبهه میروند. هرجایی که نگاه میکنم یک شهید میبینم که دارند به میدان جنگ میروند...»
کد خبر: ۵۶۲۶۵۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۳
خاطرهای از شهید «غلام قورچیزاده»
پدر شهید تعریف میکند: «میدانستم فرزندم در این جنگ سالم برنمیگردد. همیشه گریه میکردم و چشمم به در بود که شاید غلام بیاید یا خبری از او برسد، تا اینکه...»
کد خبر: ۵۶۲۵۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۲
خاطرهای از شهید «سعید جبارزاده»
مادر شهید تعریف میکند: «شهید وقتی که با خانوادهاش مینشست به آنها میگفت سعی کنید کارهایتان را برای خداوند عزوجل انجام دهید و فقط برای نزدیکی به خداوند کارهای...»
کد خبر: ۵۶۲۵۵۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۱
خاطرهای از شهید «خلیل تختینژاد»
دوست شهید تعریف میکند: خلیل میگفت «خیلی باید ایمان آدم قوی باشه که اینطور بجنگه»، در واقع الگوی نظامی خلیل، شهید سیّد حمید تقویفر بود. عاقبتش هم مانند خود ایشان...
کد خبر: ۵۶۲۵۳۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۱
خاطرهای از شهید «ایوب دهقانی سیاهکی»
برادر شهید تعریف میکند: «ایوب تیراندازیاش خیلی خوب بود و هرگز پیش نیامده بود که نتواند هدفش را بزند، برای همین با اینکه ایوب از من کوچکتر است ولی در همه کارهایم الگو قرارش میدهم و راهش را ادامه میدهم.»
کد خبر: ۵۶۲۳۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۷
خاطرهای از شهید «عباس احمدی»
پدر شهید تعریف میکند: خواب دیدم که عباس با لباس فُرم سپاه و صورتی آراسته در حالی که یک سبد گل قرمز دست من داد به خانه برگشته است و با خوشحالی میگفت «پدر به آرزوی خود رسیدم و با دست پر برگشتم...»
کد خبر: ۵۶۲۳۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۵
خاطرهای از شهید «مراد ترکی»
پدر شهید تعریف میکند: «ما روی همان تَپِه، مسجدی ساختیم و قبر او را در حیات مسجد قرار دادیم. همان طور که خودش گفته بود.»
کد خبر: ۵۶۲۲۷۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۴
خاطرهای از شهید «اکبر محمودی زاده»
مادر شهید تعریف میکند: وقتی این صحنهها از تلویزیون پخش میشد، شهید میگفت «من هم باید بروم مادرجان، من باید بروم تا جنگ تمام شود، من باید پوزه صدام را به زمین بزنم.»
کد خبر: ۵۶۲۲۲۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۳
خاطرهای از شهید «خلیل تختینژاد»
دوست شهید تعریف میکند: «در نوجوانی خیلی از رفاقتها با گذر زمان از یاد میروند. اما رفاقت من و خلیل و یکی دیگر از دوستانمان با پایان دوران دبیرستان تازه شروع شد.»
کد خبر: ۵۶۲۱۱۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۰