شهدای آذربایجان غربی - صفحه 11

شهدای آذربایجان غربی
زندگی مفصل فرمانده گردان نقده

جانم فدا راه اسلام و رهبر/ شهید رحمان آصفی

اینچنين توصيه مي نمود «شما را هم قسمتان مي دهم به خداوند تبارك و تعالي همان طوري كه من جانم را برای اسلام فدا مي كنم شما نیز از كمك و ياري دين و رهبري به عنوان حزب ا.. خسته نشده و پشتيان روحانيت باشيد و رهبر اسلام و اين نور چشم رزمندگان و شهدا را تنها نگذاريد.»
سرباز ارتش

نگاهی به زندگی سراسر مبارزه شهيد «عليرضا غفوري»

عاشقانه اعزام به خدمت در ژاندارمري را پذیرا شد و با احساس مسئوليت انقلابي خود پيش از پيش به مقابله با اشرار داخلي در كردستان مشغول شد.
روایت تصویر

پاسدار شهید یونس مظهر صفاری در قاب عکس

توسط عناصر انقلاب اسير و بعد از تحمل شكنجه‎هاي زياد در دوم شهریور سال 61 به كاروان شهيدان انقلاب پيوست.
خاطرات پدر شهید یونس مظهر صفاری

سرباز کوچک امام

در هنگام تبعید، یک افسر به او گفته بود که آقا سربازان شما چه کسانی هستند. امام گفته بود، سربازان من اکنون در گهواره و کوچه ها هستند و اکنون ما همان سربازان کوچک انقلاب هستیم.
خاطرات برادر رحيم عباسيان

صوت/ خاطراتی به روایت همرزم شهید نادر علیزاده

گفت نمي ترسم فقط مي خواهم ضعف اينها را نشان دهم كه ما مي توانيم از دستشان فرار كنيم.

نامه دوست شهید «ابراهيم صفر عليزاده»

پاسدار دلاور صفر عليزاده در سی و یکم مرداد سال 1363 در نبرد با اعضاي حزب خودفروخته دمكرات محلي در مهاباد، بر اثر اصابت تير جفاي دشمن فريب خورده، جام شهادت را سر كشيد
نامه شهید (2)

نامه شهید ابراهيم صفر عليزاده

برادر جان سلام گرم مرا كه از ته قلب تير خورده و زخمي ام سرچشمه گرفته است، به عمه دلسوز و مهربانم و خواهرانم برسان که سلامتي و تندرستي و شادكامي شما عزيزان را از خداوند خواستارم.
نامه پاسدار شهید ابراهيم صفر عليزاده به خانواده

کفرستیزان اسلام در منطقه كردستان و مهاباد

شهید «ابراهيم صفر عليزاده» به عضویت سپاه پاسداران در آمد و همراه با رزمندگان كفرستيز اسلام براي قطع يد متجاوزان و اشرار خود فروخته منطقه در منطقه كردستان و مهاباد خدمت کرد.

وعده آزادی/ مصاحبه با آزاده جانباز اردشیر فرهادی

آزاده سرافراز اردشیر فرهادی می گفت: در طول دو سال اسارتم مهمترین و شیرینترین خاطره ام شنیدن وعده آزادی از طرف صلیب سرخ بود که به ما گفتند بعد از یک ماه دیگر آزاد می شوید و شیرینتر از همه .....
مصاحبه خواندنی با آزاده سرافراز «منصور عبدالهی»

دفاع از خاک و ناموس مملکت وظیفه است

در عملیات مجاهدین خلق به نام عملیات آفتاب، پس از درگیری و شهادت تعدادی از دوستان به اسارت نیروهای عراقی در آمدیم و به محض اسیر شدنمان دست هایمان را با بند بستند و ما را در چاه هایی قرار دادند ........
پاسدار شهید

نگاهی به زندگی شهيد حماسه آفرین «ابراهيم صفر عليزاده»

به عضويت بسيج درآمد تا در پايگاه مقاومت مشغول اداي وظايف اسلامي، انقلابي و حراست از دستاوردهاي انقلاب گردد.
خاطره شهید به نقل از خانم معصومه جباري (همسر شهيد)

خدا را از یاد نبرید

هميشه به من و فرزندانش يادآور مي شد كه هرگز خدا را از ياد نبريم و در هر لحظه و در هر شرايطي به ياد او باشيم و نماز را با یاد خدا بخوانیم.
کارمند نیروی انتظامی؛ مبارز مواد مخدر

روایت تصویری از شهيد «الهوردي مولا»

سی و یکم مرداد ماه سال 1384 طی ماموريتي و همکاری نکردن با عوامل جرم، مجرمان او را به صورت فجيعي به شهادت رساندند.
کارمند نیروی انتظامی؛ مبارز مواد مخدر

نگاهی به زندگی شجاعانه شهيد «الهوردي مولا»

وقتی مجرمان از او درخواست كليد دستبند را مي كنند تا مجرم را فراري دهند که شهيد از دادن كليد امتناع مي كند و مجرمان او را به صورت فجيعي به شهادت مي رسانند.
خاطراتی از خانواده سردار شهید مجید رحیمی

شهیدی که اذان می گفت

بعد از شهادت ايشان يك روز كه در حياط منزلمان نشسته بودم از مسجد محل صدايي را شنيدم كه خيلي آشنا بود. بله، ‌مثل صداي پدرم بود كه اذان مي گفتند. هر روز موقع اذان مي رفتم و اين صداي آشنا را گوش مي دادم.
خاطرات آقاي برجعلي زيبايي

سردار شهيد مجيد رحيمي به روایت یک همسنگر

يكي از رزمندگان خستگي ناپذير دشتها و كوههاي سر به فلك كشيده كردستان كه شب و روز، آرامش و آسايش خود را جهت آزادسازي و پاكسازي منطقه از وجود عناصر پليد ضدانقلاب به همت مي گماشت.
خاطرات آقای حسن پیکار پسر عموی شهید سلطانعلی قاسمی

حافظ کیان انقلاب اسلامی

با همکاری جوانان روستا از طریق کمیته انقلاب اسلامی مسلح شدند تا در مقابل تعرضات احتمالی ضدانقلاب از کیان انقلاب اسلامی دفاع نماید.
شهدای اقلیتهای مذهبی

شهید آلبرت گوستا در قاب عکس

در طول خدمتش شجاعتهای بی نظیری را از خود در مبارزه با دشمن بعثی به نمایش گذاشت. آلبرت با اینکه دارای مذهب مسیحیت بود اما با ارده ای راسخ برای دفاع از کشورش، به مبارزه برخاست.
خاطرات مينا رحيمي، فرزند شهيد «مجيد رحيمي»

شهادت آرزوی پدرم بود

وقتي خبر شهادت پدر را شنيدم خوشحال شدم، چون پدرم مي گفت كه آرزوي من شهادت است و پدرم به آرزوي خود رسيده بود.
خاطرات خانم مكرمه جعفري

سردار شهید مجید رحیمی به روایت مادر

مي گفت من اين لباس مقدس را به تن كرده ام تا اينكه يا پيروز شويم و يا شهيد شوم.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه