خاطره - صفحه 42

navideshahed.com

برچسب ها - خاطره
کتاب حاجی فیروز حاوی خاطرات دیده‌بان جانباز فیروز احمدی سال ۱۳۹۵ چاپ نخست خود را تجربه کرد.
کد خبر: ۴۵۸۴۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۰

خواهر شهید علی اکبر یگانه فرد می‌گوید: من به خیال اینکه او پیش ما نمی‌خواهد خودش را بشکند و حتی یک آخ نمی گوید، وقتی که دوروبرش خلوت می شد از دور زیر نظر می گرفتمش؛ اما هیچ موقع صدای شکایتی از او نشنیدم.
کد خبر: ۴۵۸۲۹۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۰۹

خواهر شهید علیرضا مولائی از برادر خود تعریف می‌کند: همیشه می‌گفت ما زودتر از شما به کربلا می رویم. آنجا منتظر می مانیم تا شما بیایید. این حرفش یادم مانده بود.
کد خبر: ۴۵۸۱۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۰۵

خواهر شهید عباس منتخبی می‌گوید: اوضاع شهر به هم ریخته بود. درگیری ها و راهپیمایی های پی درپی مردم و انقلابیون به اوج خودش رسیده بود. عباس آماده شد تا به تظاهرات برود. من هم دوست داشتم با او بروم
کد خبر: ۴۵۷۹۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۰۳

یادواره شهدای حزب موتلفه با حضور اعضا این حزب از شهرستان های استان کهگیلویه و بویراحمد در گچساران برگزار شد که این مراسم برای زنده نگه داشتن یاد و نام و خاطره این شهدا حرکتی برای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت است که رژِیم منحوس پهلوی را نابود ساخت و انقلاب اسلامی را تقویت کرد.
کد خبر: ۴۵۷۴۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۹

شهيد علي محمد انصاري فرزند محمد عيسي 6 شهریور سال 1338 در شهرستان خرمدره ديده به جهان گشود.
کد خبر: ۴۵۷۴۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۸

سى ‌و هفتمین محفل معنوی «بر بال خاطره » یادبود روحانی شهید «ابوالقاسم بزاز»، پنجشنبه 30 خرداد 98 در شهرستان بابل برگزار می شود.
کد خبر: ۴۵۷۳۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۷

خواهر شهید محمدعلی محمدی می گوید: خرمشهر تازه آزاد شده بود. محمدعلی از جبهه برگشت. دستش را از گردنش آویزان کرده بود. او و یعقوبعلی هر دو در عملیات بیت المقدس حضور داشتند.
کد خبر: ۴۵۷۰۹۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۵

خواهر شهید یعقوبعلی محمدی بیان می کند: زخمی شده بود و در بیمارستان بستری بود. از ناحیه قفسۀ سینه و کتف مجروح بود. بعد از اینکه حالش بهتر شد او را مرخص کردیم تا به خانه بیاوریم.
کد خبر: ۴۵۷۰۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۳

خواهر شهید فضائل کریمی روایت می‌کند: بعد از عملیات بیت المقدس و آزادی خرمشهر فضائل که زخمی شده بود، در یکی از بیمارستان های تهران بستری بود. ما هم رفتیم تهران. چند روزی آنجا ماندم.
کد خبر: ۴۵۷۰۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۴

مادرانه ای از شهید رضا حسینی
هربارکه بر مزار رضا می رفتم دو قبرگمنام کنار هم بود که یکی ازآنها رضا بود (اما ما نمی دانستیم کدامیک رضا است) ؟ همیشه می گفتم تو پیش خدا عزیزهستی. ازخدا بخواه تا قبرت را نشانم دهد. گفت: مادرجان دیگرناراحت نبا شی که من کجا هستم من همین جا هستم.
کد خبر: ۴۵۶۶۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۱۸

خاطرات شفاهی
خواهر شهید شهید میکائیل کریمی تعریف می‌کند: سر سفرۀ ناهار نشسته بودیم. میکائیل طبق معمول غذایش را نخورد. کمی با قاشق غذا را زیرورو کرد و بعد آن را برداشت و رفت آشپزخانه
کد خبر: ۴۵۶۴۹۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۱۳

خواهر شهید حسین فاتحی‌نژاد می گوید:وقتی شنیدم که به مرخصی آمده، بدون معطلی آماده شدم تا به دیدنش بروم. از وقتی به جنگ رفته بود خیلی دل تنگش میشدم.
کد خبر: ۴۵۶۴۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۱۶

خواهر شهید غلامرضا رفیعی می‌گوید: تصمیمش را گرفته بود برود جبهه. برای بدرقه رفته بودیم. مادر نگران بود. به غلامرضا گفتم: مادر نگرانه. حرف ما رو قبول نمی کنی، حداقل به خاطر زن و بچه هات نرو.
کد خبر: ۴۵۶۴۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۱۴

خواهر شهید نصراله رفیعی می‌گوید: خرمشهر آزاد شد!خبر را که شنیدیم از خوشحالی یک جا بند نمی شدیم. مردم شور و نشاط عجیبی داشتند. تلویزیون شادی همه را نشان میداد.
کد خبر: ۴۵۵۸۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۰۵

خواهر شهید محمدحسین تجلی تعریف می‌کند: محمدحسین طفره می رفت و چیزی نمی گفت اما وقتی دید حریف دایی گفتن های مظلومانۀ پسرها نمیشود، گفت: فقط با یک شرط که چراغ ها خاموش باشند!
کد خبر: ۴۵۵۵۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۳۱

خواهر شهید عبداله بسطامیان می‌گوید: از من قول گرفت تا قبل از شهادتش سراغ وصیتنامه نروم. انگار هنوز او را نشناخته بودم. نمی‌دانستم پشت این چهرۀ بچه گانه روح بزرگی پنهان است.
کد خبر: ۴۵۵۵۱۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۳۱

پدر شهید سبزعلی رمضانی بیان می‌کند: شهید سبزعلی خیلی خوش اخلاق و دلسوز و مهربان بود وقتی انقلاب شروع شد تمام ذکر و فکرش رفتن به جبهه شد همه خانواده با رفتن او مخالفت کردیم.
کد خبر: ۴۵۵۴۴۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۳۱

خاطراتی از شهید عباسعلی عرب خالقی
شهيد عباس را ديدم كه روبروي من ايستاده به من مي گويد: مادرم غصه نخور ما دو روز ديگر به كلاته خيج خواهيم آمد
کد خبر: ۴۵۵۰۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۵

خاطره ای شنیدنی از فریده عبدالهی یکی از زنان ایثارگرکرمانشاهی؛
پزشکان، پرستاران و حتی امدادگران به او گفتند: باید روزه ات را بشکنی و آب و مایعات مصرف کنی. اما او مقاومت می کرد. نمی خواست روزه اش ناقص بماند و بشکند، هیچ جوری کوتاه نمی‌آمد. این پسرک خردسال می گفت " من روزه ام را نمی شکنم. حاضر به روزه خواری و ترک روزه نیستم. خدا شفا دهنده من است اگر قرار است که در ماه رمضان بمیرم چه بهتر که با زبان روزه به حضور خداوند شرف یاب شوم.
کد خبر: ۴۵۵۰۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۲/۲۴