پدر شهید - صفحه 2

پدر شهید
گفتگو با پدر شهیدان «فاضل‌فرد» به مناسبت روز شهید

شهادت؛ روزی فرزندان ارشد

پدر شهید «علی فاضل‌فرد» در روز بزرگداشت شهدا بیان کرد: «دو تا فرزندم شهید شدند؛ علی و محمد. هر دو در دوران انقلاب به دنیا آمدند و فرزندان ارشد من بودند که بعد از انقلاب و جنگ تحمیلی، ابتدا علی به جبهه رفت و به شهادت رسید و بعد محمد که در سپاه بود. او هم بعد از علی به جبهه رفت و اینچنین شهادت روزی فرزندان ارشد من شد.»
خاطره‌‌ای از شهید «عبدالمحمد عراقی‌زاده»

شهیدی که بخشش را در عمل نشان داد

پدر شهید تعریف می‌کند: شهید نیز مقاله‌ای نوشت و آن را در مراسم خواند. مقاله او به عنوان بهترین مقاله انتخاب شد و در آن زمان 30 تومان به عنوان جایزه دریافت کرد. پسرم پس از دریافت جایزه، آن پول را بین دوستانش تقسیم کرد.

پیرو خط امام باشیم

پدر شهید «احمدرضا شکوری» نقل می کند: احمدرضا می گفت ما نباید امام را تنها بگذاریم و باید خط راه امام را ادامه بدهیم تا پیروز بشویم و دشمن را از کشور و خاک ایران دور کنیم.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

وعده‌ای که در میدان نبرد به حقیقت پیوست

پدر شهید «ولی شهبازی سرگزی» می‌گوید: پسرم در پاسگاه رضوان خدمت می‌کرد. درگیری شدیدی با قاچاقچیان داشتند که در این درگیری، ۱۲ نفرشان به شهادت رسیدند. همیشه به من می‌گفت؛ به جبهه می‌روم و شهید می‌شوم و همان‌طور که گفته بود، همان هم شد.
خاطره‌‌ای از شهید «علی سایانی»

شهیدی که قرآن را در زندگی خود جاری کرد

پدر شهید تعریف می‌کند: وقتی به خانه آمد، به او گفتم؛ باباجان، چرا به ما چیزی نگفتی؟ اگر خبر می‌دادی، می‌توانستم راهنمایی‌ات کنم. شهید با لبخند جواب داد؛ پدرجان، مهم این است که اخلاق، رفتار و اعمالمان قرآنی باشد.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

راه پیروزی از دل فداکاری می‌گذرد

پدر شهید «ابراهیم قویدل» می‌گوید: پسرم بسیجی بود. یک روز آمد پیشم و گفت می‌خواهد به سربازی برود. بعد از نام‌نویسی، او را به منطقه میمک اعزام کردند. مدتی که در جبهه بود، دو بار به مرخصی آمد. همیشه از جبهه صحبت می‌کرد. جنگ همین است؛ هرکس پیروزی می‌خواهد باید فداکاری کند و خون بدهد.
گفتگوی تصویری با پدر شهید «غلامرضا فلاح نژاد»

پسرم چشمانش را در راه نماز از دست داد

پدر شهید «قربانعلی نوری» می‌گوید: پسرم سه ساعت تمام در اتاق عمل یا حسین گفت از اتاق عمل که آمد بیرون داشتند اذان می‌گفتند گفت یک مهر به من بدهید تا نماز بخوانم، گفتم تو الان ضعف داری گفت در راه الله اکبر چشمانم را از دست دادم، مهر را آوردم و دراز کشیده نمازش را خواند.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

شهیدی که مهربانی‌اش زندگی می‌بخشید

پدر شهید «محمدشریف عبداللهی» می‌گوید: سربازی پسرم در مازندران بود. یک روز همراه یکی از دوستانش به یکی از روستاهای اطراف رفته بودند. شهید متوجه گاوی شد که مریض و روی زمین افتاده بود. نگاهی به آن کرد و شروع به نوازشش کرد. چند دقیقه بعد که برگشتند، دیدند گاو سرحال ایستاده است. نباید از مرگ ترسید، ما به سوی خدا بازمی‌گردیم.
گفتگوی تصویری با پدرشهید «قربانعلی نوری»

لباسش بعد یازده ماه سالم مانده بود

پدر شهید «قربانعلی نوری» می‌گوید:خبر دادند بعد از یازده ماه جنازه اش را آوردند منم گفتم تا خودم پسرم را شناسایی نکنم قبول نمی‌کنم که قربانعلی باشد. جنازه اش را که باز کردم دیدم لباس و بادگیرش هنوز تنش بود انگار تازه یکی لباس به تنش کرده در این یازده ماه لباسش سالم مانده بود.
به مناسبت بزرگداشت مقام پدر و روز مرد منتشر شد

ویژه‌نامه الکترونیکی پدران شهدا

پایگاه خبری نوید شاهد هرمزگان، به مناسبت سالروز ولادت حضرت امام علی(ع)، بزرگداشت مقام پدر و روز مرد، تعدادی از خاطره‌های شهدای والامقام استان هرمزگان از زبان پدران شهدا را با عنوان «پدران شهدا» در قالب ویژه‌نامه برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

آخرین مرخصی، سرآغاز ایثار و جاودانگی

پدر شهید «محمد ناجی» می‌گوید: او را به کردستان اعزام کرده بودند. دو ماه از خدمتش می‌گذشت که مرخصی گرفت و به خانه آمد. در کنارم می‌نشست و از جبهه‌ها می‌گفت. یک هفته از رفتنش گذشت که شنیدم مردم درباره پسرم صحبت می‌کنند و می‌گویند ناجی شهید شده است تا اینکه ظهر همان روز، پیکر بی‌جانش را آوردند.

پدر شهید مهراب کرمی به فرزند شهیدش پیوست

پدر شهید مهراب کرمی از شهدای استان زنجان دعوت حق را لبیک گفت.
خاطره‌‌ای از شهید «حسین نظری»

محبت شهید/ اشک‌های برادری از سرزمین دیگر

پدر شهید تعریف می‌کند: شهید اخلاق بسیار پسندیده‌ای با اقوام و همسایه‌ها داشت. حتی یک تبعه افغانستانی که شهید محبت و کمک زیادی به او کرده بود، پس از شهادت پسرم مانند یک برادر برایش اشک می‌ریخت و گریه می‌کرد.

پدر شهید «قلی علیزاده» به فرزند شهیدش پیوست

«حاج آقا حسین علیزاده» پدر صبور شهید والامقام «قلی علیزاده» به فرزند شهیدش پیوست.
خاطره‌‌ای از شهید «علی صادقی»

شهیدی که دفاع از وطن را وظیفه شرعی خود می‌دانست

پدر شهید تعریف می‌کند: با شروع انقلاب در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد و اعلامیه‌های امام را در روستا پخش می‌کرد. فعالیت‌هایش بسیار چشمگیر بود. او عضو پایگاه بسیج در روستای بهمنی بود. درسش را نیمه‌ تمام رها کرد و رفتن به جبهه را وظیفه شرعی خود می‌دانست.

پدر شهید ان «بجستانی» به دیدار حق شتافت

حاج اسحاق فاضل بجستانی پدر شهید ان «مهدی، حمید و مجید» بجستانی به فرزندان شهیدش پیوست.

شعرخوانی پدر شهید «ولی الله گرایلی» به مناسبت هفته بسیج

نوید شاهد مازندران، به مناسب هفته بسیج کلیپی از اشعار خوانی حماسی توسط برادر بسیجی «حبیب الله گرایلی» پدر شهید بزرگوار «ولی الله گرایلی» که چند کتاب شعر نیز به چاپ رسانده منتشر کرده است که شما را به دیدن این کلیپ دعوت می‌کنیم.

پدر شهید ان فریدون‌پور آسمانی شد

پدر شهید ان تورج و ایرج فریدون پور از شهدای دوران هشت سال دفاع مقدس شهرستان رامهرمز آسمانی شد.
خاطره‌‌ای از شهید «هادی اسکانی‌زاده»

روایتی از ایثار و همدلی یک سرباز وظیفه

پدر شهید تعریف می‌کند: به شهید گفتم؛ بیا سر سفره غذا بخور، شهید در پاسخ گفت؛ چطور ما غذا بخوریم در حالی که سیل زدگان غذایی ندارند. به او گفتم که دولت کمکشان می‌کند اما ایشان گفت؛ پس تکلیف ما چه می‌شود؟
خاطرات شفاهی والدین شهدا

شهید با وجود سن کمش، همچون یک سرباز ایثارگر بود

مادر شهید «حسین عالی‌زاده» می‌گوید: شهید اخلاقش خیلی خوب بود و مرتب قرآن می‌خواند. خیلی دانا و فهیم بود. هفده سالش بود که داوطلبانه به جبهه رفت. هر چقدر می‌خواستم منصرفش کنم قبول نمی‌کرد. به شهید گفتم؛ مادر هنوز اسمت برای سربازی در نیامده و سنت کم است ولی چهره‌ات مانند یک سرباز است.
طراحی و تولید: ایران سامانه