پدر شهید - صفحه 3

navideshahed.com

برچسب ها - پدر شهید
گفتگوی تصویری با پدر شهید «غلامرضا فلاح نژاد»
پدر شهید «قربانعلی نوری» می‌گوید: پسرم سه ساعت تمام در اتاق عمل یا حسین گفت از اتاق عمل که آمد بیرون داشتند اذان می‌گفتند گفت یک مهر به من بدهید تا نماز بخوانم، گفتم تو الان ضعف داری گفت در راه الله اکبر چشمانم را از دست دادم، مهر را آوردم و دراز کشیده نمازش را خواند.
کد خبر: ۵۸۴۴۰۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۲۴

خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر شهید «محمدشریف عبداللهی» می‌گوید: سربازی پسرم در مازندران بود. یک روز همراه یکی از دوستانش به یکی از روستاهای اطراف رفته بودند. شهید متوجه گاوی شد که مریض و روی زمین افتاده بود. نگاهی به آن کرد و شروع به نوازشش کرد. چند دقیقه بعد که برگشتند، دیدند گاو سرحال ایستاده است. نباید از مرگ ترسید، ما به سوی خدا بازمی‌گردیم.
کد خبر: ۵۸۴۴۰۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۲۷

گفتگوی تصویری با پدرشهید «قربانعلی نوری»
پدر شهید «قربانعلی نوری» می‌گوید:خبر دادند بعد از یازده ماه جنازه اش را آوردند منم گفتم تا خودم پسرم را شناسایی نکنم قبول نمی‌کنم که قربانعلی باشد. جنازه اش را که باز کردم دیدم لباس و بادگیرش هنوز تنش بود انگار تازه یکی لباس به تنش کرده در این یازده ماه لباسش سالم مانده بود.
کد خبر: ۵۸۴۳۸۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۲۴

به مناسبت بزرگداشت مقام پدر و روز مرد منتشر شد
پایگاه خبری نوید شاهد هرمزگان، به مناسبت سالروز ولادت حضرت امام علی(ع)، بزرگداشت مقام پدر و روز مرد، تعدادی از خاطره‌های شهدای والامقام استان هرمزگان از زبان پدران شهدا را با عنوان «پدران شهدا» در قالب ویژه‌نامه برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۸۴۳۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۲۴

خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر شهید «محمد ناجی» می‌گوید: او را به کردستان اعزام کرده بودند. دو ماه از خدمتش می‌گذشت که مرخصی گرفت و به خانه آمد. در کنارم می‌نشست و از جبهه‌ها می‌گفت. یک هفته از رفتنش گذشت که شنیدم مردم درباره پسرم صحبت می‌کنند و می‌گویند ناجی شهید شده است تا اینکه ظهر همان روز، پیکر بی‌جانش را آوردند.
کد خبر: ۵۸۴۳۵۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۲۴

پدر شهید مهراب کرمی از شهدای استان زنجان دعوت حق را لبیک گفت.
کد خبر: ۵۸۳۲۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۱۰

خاطره‌‌ای از شهید «حسین نظری»
پدر شهید تعریف می‌کند: شهید اخلاق بسیار پسندیده‌ای با اقوام و همسایه‌ها داشت. حتی یک تبعه افغانستانی که شهید محبت و کمک زیادی به او کرده بود، پس از شهادت پسرم مانند یک برادر برایش اشک می‌ریخت و گریه می‌کرد.
کد خبر: ۵۸۲۷۰۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۳

«حاج آقا حسین علیزاده» پدر صبور شهید والامقام «قلی علیزاده» به فرزند شهیدش پیوست.
کد خبر: ۵۸۲۶۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۰۱

خاطره‌‌ای از شهید «علی صادقی»
پدر شهید تعریف می‌کند: با شروع انقلاب در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد و اعلامیه‌های امام را در روستا پخش می‌کرد. فعالیت‌هایش بسیار چشمگیر بود. او عضو پایگاه بسیج در روستای بهمنی بود. درسش را نیمه‌ تمام رها کرد و رفتن به جبهه را وظیفه شرعی خود می‌دانست.
کد خبر: ۵۸۲۴۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۲۷

حاج اسحاق فاضل بجستانی پدر شهید ان «مهدی، حمید و مجید» بجستانی به فرزندان شهیدش پیوست.
کد خبر: ۵۸۰۹۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۰۷

نوید شاهد مازندران، به مناسب هفته بسیج کلیپی از اشعار خوانی حماسی توسط برادر بسیجی «حبیب الله گرایلی» پدر شهید بزرگوار «ولی الله گرایلی» که چند کتاب شعر نیز به چاپ رسانده منتشر کرده است که شما را به دیدن این کلیپ دعوت می‌کنیم.
کد خبر: ۵۸۰۶۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۰۴

پدر شهید ان تورج و ایرج فریدون پور از شهدای دوران هشت سال دفاع مقدس شهرستان رامهرمز آسمانی شد.
کد خبر: ۵۸۰۵۹۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۰۳

خاطره‌‌ای از شهید «هادی اسکانی‌زاده»
پدر شهید تعریف می‌کند: به شهید گفتم؛ بیا سر سفره غذا بخور، شهید در پاسخ گفت؛ چطور ما غذا بخوریم در حالی که سیل زدگان غذایی ندارند. به او گفتم که دولت کمکشان می‌کند اما ایشان گفت؛ پس تکلیف ما چه می‌شود؟
کد خبر: ۵۸۰۱۳۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۷

خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «حسین عالی‌زاده» می‌گوید: شهید اخلاقش خیلی خوب بود و مرتب قرآن می‌خواند. خیلی دانا و فهیم بود. هفده سالش بود که داوطلبانه به جبهه رفت. هر چقدر می‌خواستم منصرفش کنم قبول نمی‌کرد. به شهید گفتم؛ مادر هنوز اسمت برای سربازی در نیامده و سنت کم است ولی چهره‌ات مانند یک سرباز است.
کد خبر: ۵۷۹۹۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۲۳

خاطره‌‌ای از شهید «سید عبدالحسین عمرانی»
پدر شهید تعریف می‌کند: بعدها در یکی از مدارس راهنمایی میناب هم مدیر شد و هم معلم، با روحیه‌ای که داشت، جوی مذهبی ایجاد کرده بود که خیلی‌ها نمی‌پسندیدند. مرتب گزارشش را به ساواک و شهربانی می‌دادند ولی او دست بردار نبود.
کد خبر: ۵۷۸۸۸۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۱۴

خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر شهید «سالم زارعی» می‌گوید: خیلی بچه خوبی بود. همیشه می‌گفت؛ من از جنگ فرار نمی‌کنم، یا شهید می‌شوم یا زنده می‌مانم اما از وطنم دفاع می‌کنم. شهید هیچگاه فرزندش را ندید، وقتی فرزندش به دنیا آمد یک نامه برای شهید فرستادیم که فرزندت به دنیا آمد و اسمش را جاسم گذاشتیم.
کد خبر: ۵۷۸۸۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۱۲

خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر شهید «حسن کریمی قلعه‌قاضی» می‌گوید: پسرم خیلی مهربان و خوش اخلاق بود. همیشه به من می‌گفت؛ پدر برای بزرگ کردن من خیلی زحمت کشیدی الان نوبت من است که به شما خدمت کنم. از یزد به سمت بندرعباس می‌آمدم که یک پیام برایم آمد که حسن کریمی شهید شد، آن موقع نفهمیدم که چطور خودم را به بندرعباس رساندم.
کد خبر: ۵۷۸۷۳۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۶

خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر شهید «حسن نوشادی» می‌گوید: یک روز پسرم گفت بابا می‌خواهم به جبهه بروم، به او گفتم تو هنوز ثبت‌نام نکرده‌ای، گفت ثبت‌نام می‌کنم و می‌روم. برای خودش پرونده تشکیل داد، با ما خداحافظی کرد و به جبهه رفت، رفت و دیگر برنگشت و همان جا به شهادت رسید. تمام شهرها را برای پیدا کردنش گشتم تا اینکه به لطف خداوند پیکرش را پیدا کردم. فقط یک بار خوابش را دیدم. آرزو دارم یک مرتبه دیگر خواب شهیدم را ببینم.
کد خبر: ۵۷۸۴۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۳۰

خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر شهید «رضا بلوچی» می‌گوید: در سن 18 سالگی که وارد این صنعت شد پشتکار، راستی، صداقت، ایمان و عبادت جزئی از کارش بود. سال 1381 وارد سازمان وزارت دفاع شد و در سال 1398 حین انجام وظیفه امداد و نجات، جانش را فدای همکارانش کرد و لبیک به ندای خداوند متعال گفت.
کد خبر: ۵۷۸۲۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۸

خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر شهید «جمعه احمدی» می‌گوید: روزی که شهید پرواز داشت می‌خواستم تا فرودگاه بندرعباس او را همراهی کنم ولی وقتی به بندرلنگه رسیدیم به من گفت؛ بابا تو همراهمان نیا، خودمان با ماشین می‌رویم. حدود ساعت چهار بعدازظهر بود که خبر رسید هواپیما را با موشک زدند و بقایای آن به داخل دریا افتاده است. من از شهادت پسرم راضی هستم.
کد خبر: ۵۷۸۱۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۵