خاطرات - صفحه 18

navideshahed.com

برچسب ها - خاطرات
شهید «یونس خدری» از شهدای دوران دفاعِ مقدس است که بعد از تحمل آلام جانبازی به شهادت رسید. او خاطرات خودنوشتی دارد که از دلاوری‌های هم‌رزمانش یاد می‌کند. در ادامه این خاطره را می‌خوانید.
کد خبر: ۴۷۵۳۳۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۱

شهید «سعید رحمانی‌مورودی» از شهدای دوران دفاع مقدس است. از او خاطره خودنوشتی در دست داریم که حال و روز رزمندگان عملیات خیبر را تشریح کرده است. آن را در ادامه بخوانید.
کد خبر: ۴۷۴۹۳۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۶

«شرایط سختی بود در سنگر نشسته بودیم که ناگهان آتش سنگینی آمد و دوستان من که کنار من بودند شهید شدند و یه ترکش بزرگ هم نزدیک من افتاد. تا مدتها با خودم فکر می کردم که این چه اتفاقی بود؟ برادرم در خواب گفته بود که به ملاقاتش میروم! وقتی آمدم سمنان مادرم تعریف کرد که ما شنیدیم عملیات است و من رفتم بالای پشت بام. اونجا شروع کردم به دعا خواندن و دعا کردن برای تو. بعداً متوجه شدم که دعای مادرم این ماجرا رو تغییر داد.» آنچه خواندید بخشی از گفتگوی نوید شاهد سمنان با "عبدالمجید نصیری" برادر شهید "عبدالحمید نصیری" است که توجه شما را به خواندن متن کامل این گفتگو جلب می کنیم.
کد خبر: ۴۷۴۷۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۰۳

شهید «نعمت الله احمدی» با مشاهده اعمال خشونت بار و ظلم و ستم ضد انقلاب نسبت به مردم بیگناه داوطلبانه به خدمت مقدس سربازی رفت و می‌گفت جدای از وظیفه قانونی وظیفه شرعی ماست که در برابر ظلم ساکت ننشینیم و چون بزدلان خود را در پستوی خانه‌ها قایم کنیم. برای ادامه خاطرات خواندنی خواهر شهید نعمت الله احمدی با ما همراه باشید.
کد خبر: ۴۷۴۴۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۹

نوید شاهد استان کرمان، ویژه نامه سردار شهید «حاج یونس زنگی آبادی» که شامل مجموعه ای از مطالب زندگی نامه، وصیت نامه، آلبوم تصاویر و خاطرات این شهید است را در اختیار علاقه مندان قرار داده است.
کد خبر: ۴۷۴۲۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۶

خاطرات دکتر «کرامت یوسفی» از دوران دفاع مقدس؛
نيروهاي دمكرات و كومله تپه ی مشرف به بیمارستان الله اكبر را گرفتند، بيمارستان را محاصره كردند و به رگبار بستند، دقيقاً مثل زماني كه تگرگ روي شيرواني مي خورد و صدا مي دهد، گلوله به در و ديوار اتاق ما مي خورد.
کد خبر: ۴۷۴۱۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۵

شهید "سیامک افرادی" شهیدی از خطه پایتخت ایران،تهران بزرگ است. او بهمن سال 64 در فاو عراق شربت شهادت نوشید. در ادامه نوید شاهد سمنان شما را به خواندن خاطرات ی از این شهید گرانقدر دعوت می کند. این خاطرات از مادر،خواهر و همرزم این شهید گرانقدر نقل شده و "ماجرای اشک های ارزشمند" یکی از این مجموعه خاطرات است که در ادامه تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۴۷۴۱۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۴

علی بخش حجتی پور، همرزم شهید" حاجیعلی نور علی پور" روایت می کند:(( گفت می خواهم اگر دشمن حمله کرد به چند طریق مقابله کنم تا فکرکنند تعداد ما زیاد است. اگر هم درگیری رخ داد تو به هیچ وجه اینجا نمان. من را جا بگذار و خودت با بولدوزر برگرد چون بولدوزر برای ما خیلی مهم است .))
کد خبر: ۴۷۴۰۳۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۳

«یکسری از اسرای عراقی را سوار کمپرسی کردیم. یک بچه سیزده چهارده ساله را برای حفاظت از اسرا روی تاج کمپرسی گذاشته بودیم. زمانی که ماشین به طرف شهر در حال حرکت بود، این برادر از بالا پرت شد میان عراقی ها. آنها هم این بچه را بلند می کنند و دوباره او را می گذارند روی تاج کمپرسی.» آنچه خواندید مصاحبه رادیویی با شهید رضاعلی اعرابیان است که نوید شاهد سمنان شما را به خواندن این مصاحبه دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۴۰۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۳

«مصاحبه کننده پرسید:نماز ظهر چند رکعته؟ پاسخ داد: چهار رکعت. نماز مغرب؟ سه رکعت. نماز صبح؟ خوب دو رکعت. نماز شکسته عشا چند رکعته؟ دو رکعت. نماز شکسته مغرب چند رکعته؟ تأملی کرد و محکم جواب داد: خوب معلومه دو رکعت. همه خندیدیم. مصاحبه کننده گفت: اخوی! نماز مغرب شکسته نداره.» آنچه خواندید به نقل از برادر شهید "محمدرضا معینیان" است که نوید شاهد شما را به مطالعه این خاطره خواندنی دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۳۹۷۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۳

خاطرات واحد تخریب لشکر ثارالله؛
خانواده اش مي خواستند با قفل و زنجير از حضور او در جبهه جلوگيري کنند. با هم به مدرسه‌ي علميه نزديک بازار رفتيم و با کمک دو نفر از بچه هاي تخريب و يک اره آهن بر زنجير را بريديم و به سوي جبهه حرکت کرديم.
کد خبر: ۴۷۳۹۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۲

هم دانشگاهی شهید "مجتبی مداح" نقل می کند:« شب از نیمه گذشته بود. از خواب پریدم. دیدم مجتبی سر جایش نیست. توجهی نکردم. دوباره خوابیدم. بعدها متوجه شدم که وقتی همه خوابند، مجتبی از اتاق بیرون می رود، گفتم: ناقلا حتماً جای دنجی گیر آورده و درس می خونه، قرارمون این نبود. باید سر از کارش در میاوردم. یک شب خودم را به خواب زدم. طبق معمول، سر ساعت از اتاق رفت بیرون. ظاهراً کتابی هم دستش نبود. شکّم بیشتر شد... » نوید شاهد شما را به مطالعه خاطرات ی از این شهید والامقام دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۳۸۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۱

خواهر شهید "محمود مقبلی" نقل می کند: «شهید مجتبی مداح یکی از دوستان برادرم بود که در دانشگاه تهران درس می خواند. در حالی که او حدود چهارده سال داشت. به او می گفتیم: چرا دوستانت را از بزرگ ترها انتخاب می کنی؟ می گفت: تنها به خاطر بزرگ بودنشون نیست. من دوستانم را از بین آدم های دین دار گلچین می کنم. بعضی از اونا بزرگتر از من درمیان، بعضی ها هم کوچکتر. اگه نظرتون به مجتبی است، اون از من خیلی جلوتره،خلاصه که مجتبی زودتر از او شهید شد و محمود بعد از شهادت مجتبی آرام و قرارش را از دست داده بود.» نوید شاهد شما را به مطالعه خاطرات ی از این شهید گرانقدر دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۳۸۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۱

كتاب « خاطرات پرتقالى» روايت طنز آميزى از خاطرات شيرين رزمندگان مازندرانى در دفاع مقدس است كه با قلم شيواى «جواد صحرايى» به تحرير در آمده و توسط انتشارات «سوره مهر» در سال 1390 به چاپ رسيده است.
کد خبر: ۴۷۳۰۹۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۴

شهید ستواندوم زرهی "محمدحسن بسائی" پیوسته در برابر تعدی هایی که در نظام طاغوت چه در ارتش و چه خارج از آن بر پیکر خود و جامعه فرود می آمد، رنج می برد و تا توان داشت در مقابل این ناملایمات مبارزه و ایستادگی می کرد و همیشه در ارتش طاغوت مورد آزار و اذیت قرار می گرفت. نوید شاهد آذربایجان غربی شما خوانندگان محترم را به مطالعه زندگی نامه این شهید گرانقدر دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۳۰۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۴

«وقتی فصل کشاورزی تمام می‌شد و به اصطلاح خرمن گندم را جمع می کرد، مقداری از محصول را کنار می گذاشت و می‌گفت این زکات امسال است، بعد برای ادای زکات به قم سفر می‌کرد و از اینکه به چه کسی و به کجا تحویل می‌داد ما بی اطلاع بودیم. با شهر قم در ارتباط بود و بویژه در سال 1357 این ارتباط بیشتر شده بود ... » آنچه خواندید گوشه‌ای از خاطرات فرزند شهید قنبری است که نوید شاهد شما را به خواندن متن کامل این خاطره دعوت می‌کند.
کد خبر: ۴۷۳۰۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۳

زندانی را روی صندلی بلند آهنی می‌نشاندند، پاها را داخل منگنه‌های فلزی قرار می‌دادند و دستها را با منگنه‌های فلزی محکم می‌بستند، سپس با یک پتک به کلاه آهنی... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات مبارز انقلابی «سید مرتضی نبوی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۷۲۹۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۲

«نصر الدین آخرین باری که میخواست برگرده به خدمت سربازی انگار برگشتنش با قبل فرق می‌کرد، تا اون لحظه دوری از کسی آنقدر اذیتم نمی‌کرد اما این بار هنوز نصرالدین ازم جدا نشده بود دلتنگش شدم،خیلی حس عجیبی بود.» آنچه که خواندید بخشی از سخنان پدر شهید « نصر الدین پرویزی » است، که شما را به خواندن متن کامل آن دعوت می کنیم.
کد خبر: ۴۷۲۵۶۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۶

کتاب «چشم بيدار جنگل» به موضوع خاطرات رزمندگان مازندرانى در مبارزه با نیروهای ضد انقلاب می پردازد. این کتاب توسط اداره كل حفظ آثار و نشر ارزش هاى دفاع مقدس استان مازندران گردآورى و در سال 1393 به چاپ رسيده است.
کد خبر: ۴۷۲۳۹۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۵

شهید رضا رحمتی زاده همرزم شهید" اسمعلی فرهنگیان " روایت می کند: ارتباط بنده و ایشان خیلی دوستانه بود. من به ایشان گفتم: اول من شام شهادت تو را می خورم و ایشان می گفتند: خیر، اول من شام شهادت تو را می خورم.
کد خبر: ۴۷۱۷۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۵