گفت وگوی نوید شاهد با چند نویسنده نخبه عرصه ایثار و شهادت:
نوید شاهد-اولین دوره از جشنواره سرخ نگاران با هدف شناسایی و حمایت از آثار فاخر در حوزه ایثار و شهادت این روزها در حالی برگزار می شود که به دلیل شرایط کرونایی شاهد برگزاری همایش یا جمع و شمعی دوستانه برای آن نخواهیم بود، از این رو پیشتر به سراغ تعدادی از نخبگان این حوزه رفتیم تا دقایقی پای سخنشان باشیم که می خوانید:
کد خبر: ۴۷۹۱۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۷
همسر شهید"محمد اردکانی زاده" نقل می کند: «محمدگفت: این یکی پسره. خدا خواسته درِ رحمت رو ببنده و در برکتش را به رویمان باز کنه.
پرسیدم:چطور؟ مگه علم غیب داری. مامایی هم سرت میشه؟ گفت: دیشب خواب دیدم که جایی هستم تاریک و پر از ظلمات. حتی جلوی پایم را هم نمی توانستم ببینم. یک مرتبه یک نوری ظاهر شد و همه اون فضا رو روشن کرد. در اون روشنایی یک آقایی با لباس سبز ظاهر شد و ...» نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه جزئیات این خاطره دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۸۸۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۱
«توصیه میکنم در دنیا طوری زندگی کنید که همیشه سلطان قلب های مردم باشید و بر دلهای آنها حکومت کنید، حضرت رسول (ص) که امروز پس از هزار و چهار صد سال هر روز بر پیروان طریقت پاکش افزوده می شود، بر قلوب مردم حکومت میکرد.»
آنچه خواندید روایت فرزند شهید از توصیههای شهید "ماموستا شیخ الاسلام" است، در ادامه شما را به خواندن خاطرات ی کوتاه و خواندنی از این شهید والا مقام دعوت میکنیم.
کد خبر: ۴۷۸۸۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۱
«علی رضوانی» از رزمندگان دوران هشت سال دفاع مقدس استان کرمانشاه می گوید:« با نیروهای فرضیه دشمن درگیر شدیم و من به اسارت درآمدم. دشمن از نیروهای دموکرات کردستان بود. مرا کشان کشان می بردند و می زدند نیروی کمکی رسید و در نهایت دشمن فرار کرد.»
کد خبر: ۴۷۸۷۶۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۰
خواهر شهید "محمدرضا کشاورزیان" نقل می کند:« محمدرضا از کودکی به نماز و روزه علاقمند بود. بزرگترها تعریف می کنند: چون او هم از نظر سنی و هم از نظر جثه کوچک بود برای گرفتن روزه، موقع سحر او را بیدار نمی کردند. محمدرضا هرچه اصرار می کرد بزرگترها به علت بلندی روزهای تابستان و امکان ضعف بدنی او از این کار امتناع می کردند. یک شب قبل از خوابیدن...» نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه جزئیات این خاطره دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۸۶۵۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۹
فرزند شهید "رسول دژآهنگ" میگوید پدرم به من توصیه کرده بود: «هر وقت به خانه بر میگردم به استقبالم نیا و در حضور بچههای همسایه من را صدا نزن و به آغوشم نیا حتی حق نداری کلمه «بابا» را به زبان بیاوری. »
کد خبر: ۴۷۸۲۲۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۱
«پدرش گفت:موقع تقسیم محصول باید او باشه.مانده بودیم که چه کنیم. غلامرضا آخر هفته، بعداز تعطیل شدن مدرسه، از دامغان می آمد. نمی توانستیم تا آن موقع صبر کنیم، اما پدرش گفت:باید منتظر بمونیم چون همسایه ها و بقیه می گن رضا باید بیاد...» آنچه خواندید خاطرات ی ست که پسر خاله شهید "غلامرضا سالار" نقل کرده است. نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه جزئیات این خاطره دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۸۲۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۲
فرشته عبدی" همسر شهید " غلامحسین اعظمی گیلان" در روایتی می گوید:« می گفت امیدوارم بتوانم مشکلات دیگران را تا آنجایی که می توانم حل کنم وآنها را خوشحال و رضایت خداوند را جلب کنم.»
کد خبر: ۴۷۷۹۸۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۷
ظلم و زیاده خواهی صدامیان و گروهکهای ضد خلق تقویت انگیزه دفاع از حق، «محمد امین کیوان» را به سوی مجاهدت در کنار سبز پوشان سپاه پاسداران مریوان سوق داد.
کد خبر: ۴۷۷۸۴۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۶
همرزم شهید "رحیم بلوچی" نقل می کند: «با رحیم سرباز بودیم. در لشگر 58 خدمت می کردیم. داشتند ما را از جنوب به غرب می بردند. رحیم به من گفت:حمید! من جنوب شهید می شم. با خودم فکر کردم که رحیم داره حرف های بی ربط می زنه. مدتی در غرب بودیم. بعد ما را به جنوب منطقه شرهانی آوردند. همدیگر را دیدیم. گفت:یادته بهت چی گفتم؟ آخرشه....» نوید شاهد سمنان توجه شما را به مطالعه ادامه این خاطره جلب می کند.
کد خبر: ۴۷۷۵۴۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۱
برادر شهید «صفتالله خرمجاه» از شهدای دوران دفاع مقدس، در روایت خاطرات برادرش میگوید: او سفارش میکرد که جبههها را خالی نکنید و همیشه در صحنه باشید تا دشمن هوس خاک و مال ما را نداشته باشد.»
کد خبر: ۴۷۷۴۷۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۱۹
این دیار سربلند، فصلهای سرخ و خونینی را پشت سر گذاشته است. روزگاری این پهناور دلیر، انارستان بود. انارهای عاشق، با سینه های خونین، در همه جا رسته بودند.
کد خبر: ۴۷۷۳۹۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۱۸
ایرج یعقوب نژاد برادر" شهید حامد یعقوب نژاد"روایت می کند:"در احسان به افراد ضعیف کوتاهی نمی کرد به طوری که قسمت عمده ی همان حقوق کمش را هم به افراد نیازمند کمک می کرد. بسیار به نماز اول وقت مقید بود."
کد خبر: ۴۷۷۳۰۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۱۷
شهید "رضا قندالی" ششم آبان 43 در گرمسار به دنیا آمد. جوانی شوخ طبع و خندان بود. همرزمانش می گویند: خنده از لبانش نمی افتاد. وی در سال 66 در ماووت عراق شیمیایی شد و به شهادت رسید. نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، خاطرات ی از شفا دادن تا شوخ طبعی های این شهید گرانقدر را به نقل از خانواده و همرزمانش برای علاقمندان منتشر می کند.
کد خبر: ۴۷۶۳۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۷
بنام خداوند جان و خرد من پسرخاله و داماد شهید بزرگوار ایرج نصرت زاد، می خواهم چند خاطره را به عنوان نمونه از ایشان بیان کنم. ابتدا باید بگویم ایشان دارای صفات اخلاقی بی نظیر بودند از نظر مهر و محبت و با خانواده و اقوام تا با سربازان خودشان، فردی فروتن دین دار و شجاع بودند و به لباس مقدس نظامی عشق می ورزیدند.
کد خبر: ۴۷۵۹۵۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۸
پریسا نورایی- جانباز و خواهر دو شهید می گوید:((وقتی مادرم گریه می کرد من هم گریه می کردم. فکر می کردم قلبم درد می کند. دستم زخمی بود، اما بیشتر دلم برای خواهر هایم تنگ بود و مرتب چشمهایم را می مالیدم و گریه می کردم. ))
کد خبر: ۴۷۵۷۲۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۶
شهید «محمد امین امینی» بیش از سه بار در عملیات ها زخمی شد ولی هربار که زخمهایش بهبود مییافت جسورتر از قبل به دل دشمن می زد گویی ترسش از مرگ به کلی از بین رفته بود.
کد خبر: ۴۷۵۴۷۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۳
«من رو جایی بشورین که شهدا را شستن! کمتر از آرزو ها و خواسته هایش حرف می زد، اما این جمله را جوری گفت که حس کردم شبیه وصیت است. بر خودم لرزیدم و گفتم:مادر جان! الآن شهید کجا بود که تو را اونجا بشورن؟ چیزی نگفت. اما می دانست لحظات آخر است...»
آنچه خواندید بخشی از خاطرات مادر شهید "مرتضی طحان چوب مسجدی" است. نوید شاهد سمنان به مناسبت شهادت جانباز شهید"مرتضی طحان چوب مسجدی" در دو بخش خاطرات ی از ایشان را برای علاقمندان منتشر می کند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات که به نقل از مادر این شهید بزرگوار است جلب می کنیم.
کد خبر: ۴۷۵۴۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۳
کتاب «بليط بهشت» بر اساس خاطرات جانباز "رضا دادپور" با قلم برادران «حسن و حسين شيردل» به رشته تحرير در آمده است. این کتاب توسط انتشارات «كنگره سرداران و ده هزار شهيد استان مازندران» به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۴۷۵۴۱۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۲
خاطرات محمد درویشی از دفاع مقدس؛
همين که وارد شهر بصره شديم، ازدحام جمعيت در سراسر خيابانها و پشت بام ها موج ميزد. بعضي از استقبال کننده ها رقص عربي مي کردند، عده اي هم ما را مورد تمسخر قرار ميدادند، برخي سلاح دستشان؛ چوب و چماق، شيشه، آجرپاره، سنگ، دشنام و آب دهان بود.
کد خبر: ۴۷۵۳۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۱