برگرفته از داستان طنز دفاع مقدس؛
«یک ماه گذشت هیچکس خبری از سعید نداشت. رفت و آمد دوستان و فامیل بیشتر ما را مشکوک کرده بود. عباس آخرین نفر بود که سعید را دیده بود. در جواب بابا گفته بود: حاجی خیالتون راحت باشه عملیات تموم شده، خبری نیست. سعید بیخیال دنبال گشت و گذار خودشه ...» آنچه میخوانید گزیدهای از داستان طنز دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۷۸۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۱
برگی از خاطرات آزادگان؛
«هوا بسیار گرم بود. بچهها داخل آن سوله تنگ و سوزان از تشنگی فریاد میکشیدند، اما دریغ از یک قطره آب، همه بچهها مجروح و زخمی بودند و نای حرکت نداشتند ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات آزادگان قزوین است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۷۷۷۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۸
برگی از خاطرات جانبازان؛
«علیاکبر علاقه زیادی به شهید بهشتی داشت. همه کتابها و جزوههای او را میخواند و در روز شهادت شهید بهشتی بهسختی روی پاهایش میایستاد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات جانباز سرافراز «عمران ثقفی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۷۷۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۸
«در دامان والدینی مؤمن به نامهای حسین تابنده و زینت سادات تقوی بزرگ شدم. پدرم از کسبههای خیابان سپه بود. خواربارفروشی داشت. همیشه روغنهای اعلا و عطر برنجش در فضای مغازه میپیچید. مردمداریاش نیز حرف نداشت ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات همسر شهید «علی دمساز» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۷۷۱۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۷
«از من درباره گروه حجتیه پرسید، جواب دادم حجتیه معتقد است برای زمینهسازی ظهور امام زمان (عج) باید فساد، تمام عالم را بگیرد. با یک تبسم کوتاه بر لب گفت این جریانات و گروهکها مانند آشغالها و حبابهای روی دریا هستند ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید ترور معلم «قدرتالله چگینی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۷۶۹۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۷
«یکی از گلولهها به بازویم اصابت کرد. دستم را جلوی دهانم قراردادم خیلی درد داشت با چفیه که بر گردنم بود. بازویم را محکم بستم، اما خونش بند نمیآمد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات رزمندگان قزوین است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۷۶۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۷
روایتی خواندنی از «حاج محمد طالبی» همرزم شهید «صادق میرزایی»
«حاج محمد طالبی» می گوید: همه ی تلاش و فعالیت شهید میرزایی فقط برای خدا بود. تمام نیت و تلاشش این بود که خدا از او راضی باشد و ذخیره ای برای آخرت و قبر و قیامت او باشد که الحمد الله خوب بهره برد و خوب ذخیره کرد.
کد خبر: ۵۷۷۵۳۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۵
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «محمدحسن برجعلی» در مصاحبهای به بیان خاطرهای از خوابیدن فرزندش در کنار پیکر شهدا و آماده کردن اعلامیه شهادتش پرداخته که شما را به تماشای قسمتی از فیلم مصاحبه دعوت میکنیم.
کد خبر: ۵۷۷۴۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۲
برگی از خاطرات همسر شهید «خسرو وفایی»؛
«برای گرفتن گواهی رشد به دادگستری رفتیم. آنجا به من گفتند شما اختلاف سنیتان با این آقا خیلی زیاد است مگر شما را به این ازدواج مجبور کردهاند؟ ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات همسر شهید «خسرو وفایی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۷۲۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۶
«سال ۶۱ در موصل برایمان سخنرانی کرد. گفت ما باید به اسرای کربلا اقتدا کنیم و خط اونا رو دنبال کنیم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات سید آزادگان، شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۷۲۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۴
«همانطور که به دنبال جای مناسبی برای وضو میگشتم، چشمم به چیزی افتاد شبیه تختهای بزرگ یا کیسه شنی به نظر جای خوبی برای وضو بود. مشغول مسح بودم که ناگهان دیدم چیزی که رویش ایستادهام یعنی روی آب جسد یک عراقی است ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات رزمندگان قزوین است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۷۲۶۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۱
دوست شهید «علیاکبر صادقی» نقل میکند: «وقتی مشتری جر و بحث میکرد او را راضی میکرد. میگفت: بین حق داشتن و مهربان بودن، مهربانی را انتخاب کن!»
کد خبر: ۵۷۷۱۵۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۹
به مناسبت بزرگداشت هفته دفاع مقدس، پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد قزوین ویژهنامه الکترونیکی خاطرات شهدا ی دفاع مقدس را منتشر کرد.
کد خبر: ۵۷۷۰۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۸
به مناسبت هفته دفاع مقدس، خاطرات همسر «شهید علیرضا اشرف گنجویی» در قالب کمیک؛ تقدیم نگاه شما مخاطبان گرامی میگردد.
کد خبر: ۵۷۶۹۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۷
کتاب «مردان آسمانی»؛ به قلم حسن معینیان، درخصوص کرامات و خاطرات شهدا ی دفاع مقدس است.
کد خبر: ۵۷۶۷۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۴
«ما در جزیره جنوبی با چند مشکل جدی روبرو بودیم کمبود تدارکات، فاصله طولانی عقبه تا خط مقدم، آماده نبودن زمین برای پناه گرفتن و کندن سنگر و نداشتن پشتیبانی آتش توپخانه خودی، به همین دلیل، اطلاعات اداره و استقرار نیروها در خط مقدم و امکان تخلیه شهدا و مجروحین به عقب بسیار دشوار بود ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس «منوچهر مهجور» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۶۶۳۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۴
برگی از خاطرات جانبازان؛
«معجزه را با چشم باز میتوانستیم ببینیم که اگر یکی از آن آرپیجیها نامناسب قرار داشت به سوی سنگری مملو از نیروهای خودمان آتش میشد و همه خوب میدانید که پشت سنگر را زیاد محکم نمیساختند و نقطه قدرت سنگر رو به سوی دشمن قرار دارد. پس میتوان تصور کرد که جهت نامناسب آرپیجیها چه فاجعهای میتوانست ایجاد کند ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات جانباز سرافراز «عمران ثقفی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۶۵۲۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۳
«عراقیها متوجه حضور نیروهای ایرانی شدند و با تیربار و آرپیجی روی نیزارها آتش میریختند. در آن لحظه شالباف با شجاعت تمام روی عرشه قایق ایستاده بود و با حال معنوی خاصی که داشت، این شعر معروف را میخواند کجاییدای شهیدان خدایی - بلا جویان دشت کربلایی ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۶۳۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۲
شهید «علیراست پیرحیاتی» یکم خرداد ۱۳۳۱، در شهرستان خرم آباد چشم به جهان گشود. پدرش برانازار، کشاورز بود و مادرش شاهپرور نام داشت. در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت. ازدواج کرد و صاحب چهار پسر و پنج دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. دوم خرداد ۱۳۶۵، در حاج-عمران عراق به شهادت رسید. پیکرش مدت ها در منطقه برجا ماند و پس از تفحص دوازدهم مرداد ۱۳۷۹، در زادگاهش به خاک سپردند. در ادامه تصاویری از این شهید والامقام را می بینید:
کد خبر: ۵۷۶۲۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۳۱
برگی از خاطرات؛
«همهمهای از کوچه شنیدم و متعاقب آن صدای زنگ خانه برخاست. همسایهها بودند و هر کدام ظرف شکلات یا جعبه شیرینی در دست داشتند. آنها شیرینیهای خانگی که خودپخته بودند را میخواستند برای رزمندهها بفرستند ...» ادامه این خاطره از زبان «مریم قزوینی» یکی از زنان امدادگر استان قزوین را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۶۰۳۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۹