خاطرات رزمندگان

خاطرات رزمندگان

«عروسی پشت خاکریز»؛ روایتی صادقانه از دوران دفاع مقدس به قلم مردی با اراده‌ی آهنین

رمضانعلی کاوسی، نویسنده و جانباز قطع نخاع کتاب «عروسی پشت خاکریز»، با قلمی روان و صمیمی، خاطرات رزمندگان دوران دفاع مقدس را بی‌پیرایه و به‌دور از هرگونه اغراق آورده است. این کتاب، حاصل سال‌ها مقاومت مردی است که با وجود محدودیت‌های جسمی، تنها با یک انگشت و عزمی راسخ، حماسه‌های گمنامان آن دوران را به تصویر کشیده است.

سری که قرآن می‌خواند

«بعد از چند دقیقه بازهم خمپاره‌ای بر سر ما انداختند وقتی گردوخاک خوابید دیدم خمپاره به سر یکی از همرزمان اصابت کرده و سرش از بدن جدا شد و همان سر جدا شده شروع به خواندن قرآن کرد ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛

آژیر خطر و خفگی

«یک روز سر کلاس نشسته بودیم ناگهان صدای آژیر خطر بلند شد همه کلاس‌ها سریع به سمت پناهگاهی که در نزدیکی مدرسه بود رفتیم. در چشمان همه ترس موج می‌زد و از همه بیشتر معلمان و کادر دفتری مدرسه نگران حال اون همه دانش‌آموز بودند ...» ادامه این خاطره از «زهرا علیجانی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

نماز عشق

«رزمنده‌ عارف دلاور ورزشکار، حسن توکلی کنار من آمد و تیر بارش را به من داد و گفت با این سر عراقی‌ها را گرم کن تا من نماز بخوانم من شروع به تیراندازی کردم و با گوشه چشم مراقب احوال، خضوع و خشوع او بودم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات رزمندگان قزوین است که تقدیم حضورتان می‌شود.
خاطرات شهید غلامحسین سجادی‌زاده:

پایبندی نماز اول وقت یک شهید در دل جنگ

چند ماه بعد از عملیات والفجر ۸ به اتفاق سید غلامحسین به خط مقدم در شمال شهر فاو اعزم شدیم. به خاطر شرایط خاص و ارتفاع کم سنگر‌ها مجبور بودیم نمازهایمان را نشسته بخوانیم اما در این شرایط شهید سجادی زاده ...» ادامه خاطرات را در متن خبر بخوانید.

«عروس‌های جنگ» در دوکوهه ادبیات

نویسنده برنامه دوکوهه ادبیات از حضور نویسندگان هرمزگانی در برنامه این هفته خبر داد که درباره دفاع مقدس کتاب نوشته‌اند و یکی از این کتاب‌ها با عنوان عروس‌های جنگ است که به خاطرات پنج همسر شهید هرمزگانی اختصاص دارد.
روایتی خواندنی از رزمنده کرمانشاهی«سید اصغر سائمی طباطبایی»

می خواهم با آقا بمانم

«سید اصغر سائمی طباطبایی»، رزمنده کرمانشاهی از لحظات حساس دوران جنگ و گفت‌وگوی معنادارش با دوست نوجوانش، «محمد حسین نجاری»، در عملیات بازی دراز سخن می‌گوید. این داستان، گواهی است بر همبستگی معنوی رزمندگان و ارتباط عمیق آنها با حضرت امام زمان (عج) و اهل بیت (ع)."
روایتی خواندنی از رزمنده کرمانشاهی

حسین شکری، رزمنده ای که با انعکاس نور به دشمن ضربه می زد

«غضبان عبدی» می گوید: «حسین شکری» رزمنده نوجوان کرمانشاهی در دوران دفاع مقدس، با استفاده از تکه آینه‌ای و انعکاس نور خورشید به سمت مواضع دشمن، هر روز گلوله‌های عراقی‌ها را به سمت خود جلب می‌کرد و به این ترتیب به طور غیرمستقیم به تلف کردن مهمات دشمن می‌پرداخت. این اقدام مبتکرانه او که با مخالفت‌های هم‌رزمانش روبه‌رو شد، نمونه‌ای از ایثار و خلاقیت در شرایط سخت جنگی است.

رادیو دموکرات

«بی‌سیم‌چی پایگاه که بچه تهران بود موج بی‌سیم را با موج رادیو هماهنگ کرده بود. وقتی که با بی‌سیم صحبت می‌کرد در رادیو پخش می‌شد ...» ادامه این خاطره از رزمنده دفاع مقدس «عباس مرادی» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
خاطره ای از دفاع دلیرانه در بازی دراز؛

شهادت زیر آتش توپخانه دشمن

در اولین روزهای جنگ تحمیلی، رزمندگان روستای «آب باریک» در کرمانشاه با حضور در خطوط مقدم نبرد، در برابر گلوله‌های توپ و حملات دشمن ایستادند. «شکرالله مصطفایی»، یکی از رزمندگان این منطقه، از شب نخست درگیری‌ها می‌گوید؛ جایی که صدای «الله اکبر» یکی از دوستانش، حتی پس از قطع شدن پای او، تا آخرین لحظه در یادش باقی ماند.
روایتی خواندنی از رزمنده کرمانشاهی«هدایت جلیلیان»

لشکر خدا در آسمان به کمک ما آمدند

سال 1361 در شبی مهتابی، قرار شد عملیات مسلم بن عقیل (ع) را شروع کنیم. باید از خاکریز عبور می کردیم دشمن کاملا به ما دید داشت. کار دشوار شده بود. در بحران فکری بودیم که ابری آمد و فضای آسمان را پوشاند. لطف خدا شامل حال ما شد و توانستیم به راحتی از خاکریز عبور کنیم و دست به عملیات بزنیم. در ادامه متن کامل خاطره از زبان «هدایت جلیلیان» تقدیم می شود.
گفتگوی نوید شاهد با جانباز شیمیایی

روایت نغمه‌های ایثار از دل جبهه‌ها

«تیمور شهبازی» جانباز شیمیایی و رزمنده‌ای از دیار سرپل‌ذهاب، خاطراتی از روزهای سخت و دلاوری‌های دفاع مقدس را روایت می‌کند. او با یادآوری همسنگران شهید و لحظات بی‌نظیر ایثار، به ما یادآوری می‌کند که روحیه مقاومت و فداکاری چگونه می‌تواند نسل‌ها را تحت تأثیر قرار دهد و ارادت عمیق به آرمان‌های انقلاب را زنده نگه دارد.

خونش بند نمی‌آمد!

«یکی از گلوله‌ها به بازویم اصابت کرد. دستم را جلوی دهانم قراردادم خیلی درد داشت با چفیه که بر گردنم بود. بازویم را محکم بستم، اما خونش بند نمی‌آمد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات رزمندگان قزوین است که تقدیم حضورتان می‌شود.

وضوی ناتمام!

«همان‌طور که به دنبال جای مناسبی برای وضو می‌گشتم، چشمم به چیزی افتاد شبیه تخته‌ا‌ی بزرگ یا کیسه شنی به نظر جای خوبی برای وضو بود. مشغول مسح بودم که ناگهان دیدم چیزی که رویش ایستاده‌ام یعنی روی آب جسد یک عراقی است ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات رزمندگان قزوین است که تقدیم حضورتان می‌شود.
به مناسبت بزرگداشت هفته دفاع مقدس؛

فیلم سینمایی «قلب رقه» پخش می‌شود

به مناسبت سالروز بزرگداشت هفته دفاع مقدس، فیلم سینمایی «قلب رقه» در قزوین پخش می‌شود.

دیگر دودل نیستم!

«با یقین تمام می‌گویم که با تمام وجود مرگ را انتخاب کرده‌ام و بدون کوچک‌ترین واهمه و ترسی به استقبال مرگ می‌روم، دیگر دودل نیستم ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
برگی از خاطرات؛

نجات پیرزن از بین مین‌ها!

«مین‌ها یکی پس ‌از دیگری منفجر می‌شدند و هر لحظه ممکن بود آن پیرزن کشته شود، پیرزن در کنار حجم زیادی از آتش مین‌ها نشسته و قادر به حرکت نبود در این حین آقای سعید مقدم یکدفعه از سنگر بیرون رفت و در شرایطی که هیچ‌کس جرئت سر بر آوردن از سنگرش را نداشت دوید و آن پیرزن را به آغوش گرفت ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات رزمنده دفاع مقدس «علی صادقی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
در میزگرد تحلیلی «صبح قزوین» مطرح شد؛

دفاع مقدس، گنجینه‌ای ناتمام

در آستانه هفته دفاع مقدس میزگرد تحلیلی «صبح قزوین» با حضور چند تن از رزمندگان دوران جنگ تحمیلی در دفتر تحریریه «صبح قزوین» برگزار شد و ابعاد مختلف و دستاورد‌های آن مورد تحلیل و بررسی قرار گرفت.

دوست من موجیه، مراقب باش!

«پیش من آمد و گفت چی کنیم اینکه نیرو را به منطقه نمی‌برد. من یکدفعه راهی به فکرم رسید. به دوستم گفتم که برو به راننده بگو این دوست من که می‌بینی موجیه بعضی وقتا قاطی می‌کنه مراقب خودت باش کار دست خودت ندهی ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات رزمندگان قزوین است که تقدیم حضورتان می‌شود.
فاتحان خرمشهر/ قسمت اول

ماجرای بهترین فرصت برای ضربه زدن به دشمن

در قسمت اول خاطراتی زیبا و شنیدنی از رزمندگان سلحشور استان زنجان در عملیات غرورآفرین بیت المقدس ( آزادی خرمشهر ) می خوانیم: اردیبهشت ماه بود و هوا به شدت گرم ، تحمل این شرایط برای بچه های آذربایجان و زنجان بسیار سخت بود. موقع آموزش ، عرق از سر و رویمان می بارید. شناسایی های منطقه عملیاتی خرمشهر بلافاصله پس از عملیات فتح المبین شروع شد و با نتایج به دست آمده فرماندهان معتقد بودند که عراقی ها با توجه به عملیات فتح المبین انتظار حمله دیگری را حداقل تا چند ماه دیگر از سوی ایرانی ها ندارند. این بهترین فرصت برای ضربه زدن به آنها و بازپس گیری خرمشهر به نظر می رسید.
طراحی و تولید: ایران سامانه