شهدای همدان - صفحه 6

شهدای همدان
زندگینامه بسیجی شهید "ایمانعلی یارمطاقلو"

به ندای امام امت لبیک گفت و راهی جبهه های نبرد شد

بسیجی شهید "ایمانعلی یارمطاقلو" در سال های دفاع مقدس به فرمان امام امت خمینی بت شکن لبیک گفت و راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل شد تا از مرزهای ایران در برابر تهاجم رژیم بعث عراق دفاع نماید.
زندگینامه سرباز شهید "حسن منوچهریان"

در راه پیروزی انقلاب، از هیچ کمک و اقدامی فروگذار نبود

سرباز شهید "حسن منوچهریان" در سالهای انقلاب در کنار دیگر جوانان و نوجوانان انقلابی شهرستان همدان در فعالیت های مبارزات شرکت کرد و در راه پیروزی قیام بزرگ ملت ایران گام برداشت.
روایت خانم "نصرتی" از همسر شهیدش "محمد طالبیان"/قسمت هشتم

حتی با تن زخمی هم، پای ماندن نداشت

پیکان گرد و خاک گرفته اش توی حیاط منتظرش بود. با دوستانش که همیشه دور و برش بودند، سوار شدند و رفتند. پس از چند روز برگشت؛ در حالی که لباس تکاوری تنش بود و دو تا اسلحه ژ3 به دست داشت.
روایت خانم "نصرتی" از همسر شهیدش "محمد طالبیان"/قسمت هفتم

پارچه میخریدم، لباس میدوختم و برای فروش به حاج آقا صباغی میدادم

ما هم از این قاعده مستثنی نبودیم و مورد بی مهری بعضی اقوام قرار گرفتیم. چاره ای نبود؛ باید دست به کمر خودم می گرفتم و در نبود همسرم خرج خود و بچه هایم را در می آوردم.
روایت خانم "نصرتی" از همسر شهیدش "محمد طالبیان"/قسمت ششم

وداع زهیر گونه یک شهید با همسرش: طلاقت میدهم، برو به زندگی خودت برس

اشک توی چشم هایش پر شده بود. گفت: فکر می کنم برایم حبس ابد بریده اند. تو فقط سی سال داری و خیلی جوانی، نمی خواهم به پای من پیر بشوی. طلاقت میدهم، برو به زندگی خودت برس.
روایت خانم "نصرتی" از همسر شهیدش "محمد طالبیان"/قسمت پنجم

از همان توی حیاط متوجه شدیم هیچ چیز سر جایش نیست

ساعتی بعد از رفتن مأمورهای ساواک، وقتی به خانه برگشتیم، از همان توی حیاط متوجه شدیم هیچ چیز سر جایش نیست. همه جا را زیر و رو کرده بودند؛ حتی خاک باغچه را با بیل بهم زده بودند. توی یخچال و کمدها و رخت خواب ها همه را گشته بودند، اما خوشبختانه چیزی گیرشان نیامده بود.
روایت خانم "نصرتی" از همسر شهیدش "محمد طالبیان"/قسمت سوم

نان هم غذاست و خیلی هم لذيذ

از اسراف نان به شدت پرهیز می کرد. الهی شکر ذکر همیشه سر زبانش بود و لبهایش همیشه تکان می خورد.
روایت خانم "نصرتی" از همسر شهیدش "محمد طالبیان"/قسمت دوم

حاجی پیش از هر چیز دیوار حمام را نشان میداد

با آمدن هر مشتری برای خانه خوشحال میشدم و فکر می کردم به زودی از آن جا خلاص میشوم؛ اما میدیدم هر کسی که می آید، حاجی پیش از هر چیز دیوار حمام را نشان میداد و سپس همه قضیه دوده را برایش می گفت.
وصيتنامه شهید "امیر علی فرج الله پور"

به اين راه با آگاهى كامل مى روم تا جان خود را فداى اسلام نمايم

زمان يارى كردن اسلام و يارى كردن حسين زمان در اين جبهه هاى حق عليه باطل فرا رسيده است. من هم به عنوان يك سرباز كوچك اسلام مى روم تا با خون خود اگر لياقت ريخته شدن خون من در راه اسلام باشد اسلام را يارى نمايم. گرچه به قول قرآن كريم كه مى گويد: انا لله و انا اليه راجعون ما به فرمان خدا آمده و بسوى او رجوع خواهيم كرد. به اين راه با آگاهى كامل مى روم تا جان خود را فداى اسلام نمايم.
زندگینامه سرباز شهید "امیر علی فرج الله پور"

برای دفاع از کشور، لباس رزم به تن کرد و راهی جبهه شد

سرباز شهید "امیر علی فرج الله پور"، با آغاز سال های دفاع مقدس احساس تکلیف کرد و به عنوان سرباز به ارتش جمهوری اسلامی ایران پیوست و راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل شد تا از مرزهای ایران در برابر تهاجم وحشیانه رژیم بعث عراق دفاع نماید.
زندگینامه سرباز شهید "محمدرضا عباسی ابداء"

شهیدی از تبار سربازان ارتش جمهوری اسلامی ایران بود

"سرباز شهید محمد رضا عباسی ابداء" همزمان با سال های دفاع مقدس احساس تکلیف کرد و به عنوان سرباز به ارتش جمهوری اسلامی ایران پیوست و راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل شد تا از مرزهای ایران در برابر تهاجم وحشیانه رژیم بعث عراق دفاع نماید. در مناطق مختلف عملیاتی حضور یافت و همراه با دیگر همرزمان و همسنگران خود حماسه ها آفرید.
مصاحبه کوتاه با خانواده معظم شهدا

فیلم/مصاحبه با مادر شهید "حمید(امیر) نوری حکمت"

شهید "حمید(امیر) نوری حکمت" یکم خرداد ماه سال ۱۳۴۸ در روستای امزاجرد از توابع شهرستان همدان به دنیا آمد. پدرش علی اکبر نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی ادامه تحصیل داد. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. شانزدهم اسفند ماه سال ۱۳۶۷ در منطقه سرپل ذهاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید و به کاروان عظیم شهدا پیوست. آرامگاه وی در گلزار شهدای زادگاهش واقع است. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
مصاحبه کوتاه با خانواده معظم شهدا

فیلم/مصاحبه با مادر شهید "بهروز مرکزی مقدم"

شهید "بهروز مرکزی مقدم" شانزدهم تیرماه سال ۱۳۴۷ در شهرستان همدان به دنیا آمد. پدرش احمد نام داشت. دانش‌آموزان سال دوم مقطع متوسطه در رشته علوم تجربی بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. سی‌ام بهمن‌ماه سال ۱۳۶۲ در منطقه عملیاتی چنگوله بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و به کاروان عظیم شهدا پیوست. آرامگاه وی در گلزار شهدای باغ بهشت زادگاهش زیارتگاه عاشقان و دلدادگان است. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

"علی اکبر پورعیسی" به کاروان عظیم شهدا پیوست

"علی‌اکبر پورعیسی" جانباز ۷۰ درصد شیمیایی دوران دفاع مقدس و از رزمندگان پیشکسوت استان، پس از تحمل سال‌ها درد و رنج ناشی از مجروحیت و عوارض شیمیایی، به فیض شهادت نائل آمد و به کاروان عظیم شهدا پیوست.

روایت حماسه خونین دانش آموزان همدان در سال 1357

تظاهرات گسترده دانش آموزان، دانشجویان و مردم همدان علیه رژیم و رفتار غیر انسانی مامورین انتظامی با آنان؛ باعث حمایت مراجع و روحانیان مبارز از مردم همدان شد و حضراتی چون گلپایگانی، عبدالله شیرازی، مرعشی نجفی و حجت الاسلام شیخ علی حیدری با انتشار بیانیه و ارسال تلگراف، اعتراض خود را اعلام کردند.
وصيتنامه بسیجی شهید "عباس هاشمى فريد"

خدایا تو را سپاس که به ما قدرت شناخت خودت را عطا كردى

بسیجی شهید "عباس هاشمى فريد": بارالها شكر گويم تو را كه ما را به راه راست هدايت كردى و به ما قدرت شناخت خودت را عطا كردى. شكر گويم تو را كه من را با رفقا آشنا كردى و همواره يار و ياور من در راه شناخت تو بودند. شكر گويم كه ما را در برهه اى از زمان متولد كردى كه از فساد دوره پهلوى خبرى نبود و اين مايه بسى سعادت است براى من و ديگرانى كه در اين برهه از زمان متولد شده ایم.
زندگینامه بسیجی شهید "عباس هاشمی فرید"

حضور در جبهه را به ادامه تحصیل ترجیح داد

بسیجی شهید "عباس هاشمی فرید"، دانش آموز سال سوم مقطع متوسطه در رشته علوم تجربی بود که به ندای حضرت امام لبیک گفت و راهی جبهه های نبرد شد تا از در برابر هجوم دشمنان اسلام و انقلاب به مرزهای ایران بایستد.
وصيتنامه پاسدار شهید "على نائینى ضمير"

در تمام عمر، زیارت حضرت امام و شهادت را آرزو می کردم

پاسدار شهید "على نائینى ضمير": بار خدايا اين دو آرزو را هميشه از تو طلب مى كردم، اول خدمت امام رسيدن و دوم شهادت بود كه هر وقت از جبهه برمى گشتم خجالت و افسرده كه الهى باز هم كه روسياه برگشتم و هميشه شرمنده اين همه شهيد، جانباز و مجروح بودم.
زندگینامه پاسدار شهید "علی نائینی ضمیر"

بیست و سه ساله بود که ردای شهادت به تن کرد

پاسدار شهید "علی نائینی ضمیر"، در سال های انقلاب همراه با جوانان انقلابی شهرستان همدان به مبارزه با طاغوت پرداخت و در سال های دفاع مقدس لباس پاسداری به تن کرد و راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل شد.
وصیتنامه بسیجی شهید "یحیی مجاهد اکباتانی"

بايد رفت و ديد نه اينکه نشست و شنيد

بسیجی شهید "یحیی مجاهد اکباتانی": مادر عزیزم از اينکه بدون خداحافظي و اطلاع رفتم معذرت مي خواهم و اميدوارم که مرا ببخشيد چون همانطور که مي دانيد و بابا مي گفت بايد رفت و ديد نه اينکه نشست و شنيد.
طراحی و تولید: ایران سامانه