گذری بر زندگینامه و خاطرات «شهيد عليرضا شريعتي گزگزاره»
«شهيد عليرضا شريعتي گزگزاره»انگار که می دانست شهید می شود، صبح از خواب بلند شده بود و می گفت آخرین صبحانه ام را می خورم و عکس تنها بچه اش (مرتضی) نگاه می کرد و گریه می کرد و می گفت که باید ادامه دهنده راه پاک پدرش باشد، مشتاق ادامه جنگ تحمیلی تا سر حد پیروزی بود و نظرش این بود تا این جوانهای عاقل و بالغ و دانا در این مملکت هستند ابرقدرتها و خودفروشها در این مملکت جایی ندارند و در این راه به آرزوی دیرینه اش که همان شهدت بود رسید.

نوید شاهدآذربایجان غربی: «شهيد عليرضا شريعتي گزگزاره» سی ام آبان 1337 ، در يك خانواده مذهبي شهرستان میاندوآب ديده به جهان گشود. دوران كودكي و نوجواني خود را صرف تحصيل علم و دانش نمود و انسانی خودساخته بود. زندگی توأم با رنج و زحمت و مشقتش که در سن چهار سالگی پدرش را از دست داده بود، اورادر برابر سختی ها و مصایب زندگی ابدیده تر کرده بود.  فرزند بزرگ خانواده بود روی این اصل در حین تحصیل در ایام تابستان به کارهای دکورسازی می پرداخت و ساخت انواع دکوراسیون مغازه ها و منازل را نیز هنرمندانه انجام می داد.

     با توجه به اینکه شهید در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشوده بود از همان اوان کودکی آشنا به مسائل امور دینی و مذهبی بود و روزه گرفتن و نماز خواندن را به طور مرتب از سن پانزده سالگی آغاز کرده بود و در ایام سوگواری سرور شهیدان امام حسین(ع) و سایر روزهای مذهبی معمولاً در مساجد بود و در مراسم دینی و مذهبی شرکت می کرد.

در سالهاي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي مشغول تحصيل دردانشگاه بود و همواره عليه رژيم سابق فعاليتهاي قابل توجهي درمحيط دانشگاه ازخود نشان می داد. با توجه به اینکه شهید در ایام انقلاب مشغول تحصیل در دانشگاه بود همراه با سایر دانشجویان در دوران قبل از انقلاب در اعتصابات و تظاهرات همیشه شرکت می کرد و در دوران بعد از انقلاب در انجمن اسلامی دانشگاه ارومیه با انجمن مربوطه در امور خطاطی همکاریهای لازم را انجام می داد.

وی در دوران انقلاب همواره در درگيري ها و راهپيمايي ها همراه دانشجويان ديگر پيرو خط امام، شركت فعالانه داشت. بعد از پيروزي انقلاب در موقع تعطيلات دانشگاه ضمن ادامه فعاليت هاي سياسي و مذهبي در تأمين معاش خانواده نیز بسیار تلاش مي كرد.
 
   به نقل ازدوستان و خانواده ی «شهيد عليرضا شريعتي گزگزاره» دررابطه با صحبتهای آخرش:
«آخرین حرف شهید در خصوص ادامه جنگ تا سر حد پیروزی بوده است و همان روزی که شهید مي شد، انگار که خودش می دانست، چرا كه وی صبح از خواب بلند شده بود و می گفت آخرین صبحانه ام را می خورم و عکس تنها بچه اش (مرتضی) را نگاه می کرد و گریه می کرد و می گفت که باید ادامه دهنده راه پاک پدرش باشد. افراد خانواده را همیشه به صداقت و درستی دعوت می کرد و کارهای خلاف و حرام را مغایر با قوانین اسلام و وجدان و دور از انسانیت می دانست.

شهید مشتاق ادامه جنگ تحمیلی تا سر حد پیروزی بود و نظرش این بود تا این جوانهای عاقل و بالغ و دانا در این مملکت هستند ابرقدرتها و خودفروشها در این مملکت جایی ندارند. توصیه شهید همیشه بر اطاعت از امام امت بود و بر این عقیده بود که امام نیازهای ابرقدرتها را برآورده نکرده که با امام و انقلاب مخالفند و معتقد بود تا این پابرهنه ها و مستضعفین حامی امام و ایرانند، هیچ قدرتی هیچ غلطی نمی تواند بکند.»

    وی بعد از بازگشايي دانشگاه ها مدرك ليسانس را اخذ كرد و بلافاصله وارد ارتش شد و به عنوان ستوان یکم در جبهه حضور یافت.چهارم دی 1365، در سومار توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ به سر، به درجه رفيع شهادت نائل آمد. روحش شاد و يادش گرامي باد!
منبع : اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران آذربایجان غربی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده