دوشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۸۶ ساعت ۰۴:۰۶

پاكباز عشق را شور و شراري ديگر است
نوح اين دريا نگاهش بركناري ديگر است
گرد ميدان را بشوي از باره ي خونين ركاب
كاين سوار عرصه را عزم دياري ديگر است
خانه گر در آتش بيداد مي سوزد چه باك
لانه ي مرغان حق را شاخساري ديگر است
سر به سودايي دگر مي خواند آواز رحيل
كاين دل مشتاِ را با سرقراري ديگر است
تيشه گر بر سر نشسته آتش فرهاد را
شعله ي شيرين ما در كوهساري ديگر است
بال اگر در خون نشيند، همت پرواز هست
تكسواران خطر را، راهواري ديگر است
كربلا ديديم و در ميدان تولد يافتيم
هم شهادتگاه ما معراج «دار» ي ديگر است
گر به خاك افتاد سرداري در اين ميدان چه باك
مركب اين سربداران را سواري ديگر است
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده