نوید شاهد - پدر شهید «عباسعلی صفی» نقل می‌کند: «نامه‌ای از عراق به در خانه ما آمد: فرستنده صيف. خیلی خوشحال شدیم. اولین خبر موثق را برای عباس از همین نامه کسب کردیم. ...» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، شما را به مطالعه خاطره‌ای از این شهید گرانقدر دعوت می‌کند.

ی

 

به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید عباسعلی صفی بيستم مرداد ۱۳۳۷ در شهرستان سرخه به دنيا آمد. پدرش علی‏‌اكبر و مادرش ربابه نام داشت. تا پايان دوره راهنمايی درس خواند. ناو استوار دوم ارتش بود. ازدواج كرد. هشتم آبان ۱۳۵۹ در ماهشهر بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. پیکرش در منطقه برجا ماند. مزار يادبود وی در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

 

این خاطره به نقل از پدر شهید است که تقدیم حضورتان می‌شود.

نامه‌ای از عراق، به انتظارمان پایان داد

تازه عروسی کرده بود و با خانمش به مشهد رفت. از بوشهر برایش تلگراف زدند: «هر چه سریع‌تر خودت رو به محل خدمت برسان!» برگشت، خانمش را برد تهران و از همانجا خودش رفت بوشهر. از آنجا زنگ زد: «آبادان شلوغ شده، می‌خوان ما رو ببرن اونجا، دلواپسم نباشین!»

دیگر نه نامه داد و نه تلفن زد. هر روز نگرانی و دلشوره ما بیشتر می‌شد. هرجا می‌رفتیم خبرش را می‌گرفتیم، خبر درستی به ما نمی‌دادند. از محل خدمتش هم می‌گفتند: «چند نفر بودن و با یک ماشین به آبادان رفتن و برنگشتن. خبری هم از وضعیت اونا نداریم.» یکی می‌گفت: «احتمالا اسیر شدن.» دیگری می‌گفت: «شاید توی آب افتادن و ... .»

نزدیک یک سال حیران و سرگردان بودیم. دائم رادیو عراق را می‌گرفتیم و مصاحبه اسرا را گوش می‌کردیم تا شاید خبری به دست بیاوریم. مادر عباس هم روز و شب خوراکش شده بود گریه. می‌گفت: «پس حضرت یعقوب حق داشت چشمش نابینا بشه.»

برای شناسایی عکس و پیگیری به هلال احمر تهران رفتیم. خانمی آمده بود و خبر برادرش را می‌گرفت. به مسئول آنجا می‌گفت: «برادرم نیروی دریایی بوشهر بوده و چند ماهه خبری ازش نداریم.» اسمش برایم آشنا آمد. گفتم: «فکر کنم اسیر شده، یک همچنین کسی که شما می‌گین احتمالا با رادیو عراق مصاحبه کرده. دنبالش باش، اگه خبری به دستتون رسید مشخصات پسر من رو بهش بدین، شاید او اطلاع داشته باشه. تلفن و آدرسمون هم اینه.»

یکی دو ماه بعد، نامه‌ای از عراق به در خانه ما آمد: «فرستنده صيف.» خیلی خوشحال شدیم. اولین خبر موثق را برای عباس از همین نامه کسب کردیم:

خانواده محترم عباس! سلام علیکم. با خبر شدم که از فرزندتان بی‌اطلاع هستید. من و او با چند نفر از دوستان در جاده ماهشهر-آبادان در کمین بعثی‌ها افتادیم. من و عبدالحمید ده بزرگی از شیراز، اسیر و عباس شهید شد. اگه برگشتم جایش را نشان خواهم داد. من و پسرم به آبادان رفتیم و با کمک بچه‌های سپاه و ارتش ده دوازده روز هر جایی را که دست بعثی‌ها بود گشتيم. بعضی جاها را هم با بیل و لودر کندیم. بی‌نتیجه به خانه برگشتیم.

او را به عنوان مفقودالاثر اعلام کردند. 

 

منبع: کتاب فرهنگ‌نامه شهدای استان سمنان-شهرستان سمنان/ نشر زمزم-هدایت

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده