زندگینامه مفصل فرمانده شهید موسی زال
پنجشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۰۳:۳۱
مادر عزيزم در فراق من اگر خواستى گريه كنى براى امام حسين عليه السلام گريه كن و بسيار بردبار و شكيبا باش.
نوید شاهد آذربایجان غربی: فرمانده شهید موسى زال قالقاچى، در روستاى قالقاچى از توابع شهرستان اروميه به دنيا آمد. دوران دبيرستان فعالترين عضو انجمن اسلامى مدرسه بود و چندين بار با گروهكهاى ضدانقلاب در شهرستان اروميه درگير شده بود. سال چهارم دبيرستان به همراه اولين گروه اعزامى دانش آموزان استان، در منطقه جنگى اشنويه حضور يافت. بعد اتمام خدمت سربازى با اخذ مدرك ديپلم فرهنگ و ادب در آزمون مركز تربيت معلم پذيرفته شد. ليكن سنگر جبهه را بر دانشگاه ترجيح داد و در لباس بسيجى در منطقه اشنويه به دفاع از انقلاب اسلامى پرداخت. او جبهه را محل كار و تلاش میدانست تا اینکه در بیست چهارم خرداد ماه سال 1369 در محور حاج عبداللَّه پيرانشهر به هنگام درگيرى با عناصر ضدانقلاب پس از هفت سال حضور ممتد در مناطق عملياتى (شمال غرب و غرب) به شهادت رسيد.
موسى زالقالقاچى، فرزند قنبر از خانوادهاى كشاورز در روستاى قالقاچى از توابع بخش انزل شهرستان اروميه به دنيا آمد. هنوز از عمرش سه سال نگذشته بود كه پدر را از دست داد و سرپرستى او را مادرش - صفيه عبداللهى - و برادر بزرگترش (احمد) بر عهده گرفتند. موسى دوره ابتدايى را در مدرسه شهداى (فعلى) قالقاچى (در سالهاى 1355 - 1350 ش) و راهنمايى را (در سالهاى 1358 - 1356) در روستاى قرهباغ گذراند. در همين سالها اولين بار كلاسهاى آموزش قرآن در زادگاهش تشكيل داد كه روز به روز بر تعداد علاقهمندان شركت در اين كلاسها حتى از روستاهاى ديگر افزوده مىشد. سپس براى ادامه تحصيل در مقطع دبيرستان عازم اروميه شد و در دبيرستان ابوذر در سال 1362 - 1359 به تحصيل پرداخت. در دوره دبيرستان فعالترين عضو انجمن اسلامى مدرسه بود چندين بار با گروهكهاى ضدانقلاب در شهرستان اروميه درگير شد كه در يكى از اين درگيريها با ضربه چوب شانهاش را شكستند. در سال چهارم دبيرستان به همراه اولين گروه اعزامى دانشآموزان استان با وجود اينكه هيجده سال بيش نداشت، به مدت چهار ماه در منطقه جنگى اشنويه حضور يافت و دوباره از ناحيه پا و چشم مجروح گرديد.
در سال 1362 طى نامهاى از سپاه پاسداران انقلاب اسلامى اروميه تقاضاى عضويت كرد، اما بنا به دلايل نامعلوم با پذيرش وى مخالفت به عمل آمد. در قسمتى از نامهاش نوشته بود: «خدمت در سپاه [پاسداران] برايم فيضى عظيم است با خدا[ى] خود پيمان بستهام كه جز راستى و درستى كارى نكنم و جز براى خدا و رضاى او دست به كارى نزنم.»
به دنبال عدم موافقت با درخواست عضويت، به مسئول واحد پذيرش سپاه گفته بود: «در اين لحظات بايد سپاه جاذبهاش بيشتر از دافعهاش باشد.» ناكامى در عضويت سپاه پاسداران انقلاب سبب شد تا خدمت سربازى را از آموزشگاه سربازى سپاه پاسداران شروع كند و با وجود اينكه محل خدمتش اروميه تعيين شده بود با اصرار خود، از سوى واحد آموزشى به منطقه اشنويه اعزام گرديد. پس از اتمام خدمت سربازى با اخذ مدرك ديپلم فرهنگ و ادب از دبيرستان شهيد محمد منتظرى در 1362 در آزمون مركز تربيت معلم پذيرفته شد. ليكن سنگر جبهه را بر دانشگاه ترجيح داد و در لباس بسيجى در منطقه اشنويه به دفاع از انقلاب اسلامى پرداخت. در جواب برادرش گفت:
برادرم، حال كه كشورمان در[ حال] جنگ است براى ما مسلمانان وظيفه است كه دفاع كنيم از ناموس و كيان مملكت اسلامى. اگر من به علت دانشگاه رفتن و آن ديگرى به علت ديگرى به جبهه نرويم پس چه كسى خواهد جنگيد. حالا دانشگاه ما جبهه است. انشاءاللَّه جنگ كه تمام شد وقت براى رفتن به دانشگاه هست.
بالاخره پس از چند سال با پادرميانى و شهادت اهالى روستا مبنى بر صداقت و درستكارى و سوابق انقلابى وى در حالى كه يك چشمش را در جبهه از دست داده بود با تقاضاى او مبنى بر عضويت رسمى در سپاه پاسداران اروميه موافقت گرديد. اين بار با كسوت پاسدار عازم مناطق عملياتى شد و در تابستان 1367 بعد از پذيرش قطعنامه 598 شوراى امنيت سازمان ملل متحد از جانب دولت ايران، در پى حملات ارتش عراق از ناحيه سر مصدوم شد. از خصوصيات اخلاقى موسى زال، قناعت، سعه صدر و گشادهرويى و برخوردهايى سنجيده بود كه او را در ميان خانواده و هم در جبهه از ديگران متمايز مىكرد. به علت آشنايى دقيق و توجيه بودن در منطقه اشنويه به فرماندهى گردان جنداللَّه منصوب شد. وى فرماندهى بود كه زيردستان به دقت عمل و وسعت اطلاعات او از منطقه و موقعيت دشمن اعتماد داشتند و از طرحهايى كه براى مقابله با دشمن پيشنهاد مىكرد استقبال مىكردند. مدام به ارزيابى و تقويت روحيه نيروهاى تحت امر خود مىپرداخت و سعى در بهبود وضع دفاعى و بالا بردن كارايى و توان كيفى آنها داشت. يكى از سربازان گردانى كه وى مسئوليت آن را به عهده داشت، مىگويد:
با وجود اين كه ايشان فرمانده بودند هيچگاه نديديم بگويند «برويد»، هميشه خودش در جلو مىرفت و به ما هم مىگفت، بياييد. به خاطر اينكه مىديديم عمل و گفتارش يكى است همه او را دوست مىداشتيم و دنبالهرو او بوديم و دستوراتش را با جان و دل مىپذيرفتيم.
موسى زال با اينكه فرمانده گردان بود اما همواره لباس ساده سربازى ىپوشيد و نظافت شخصى و پاكيزگى را در اولويت قرار مىداد. از انجام واجبات دينى و تا حد امكان اعمال مستحبى غفلت نمىكرد و ديگران را بدانها ترغيب مىنمود. اما بارزترين خصيصههايى كه ديگران او را بدان مىشناختند و مىستودند، شهامت و شجاعت وى بود كه از او در برابر مصائب، فردى رازدار، صبور و جسور ساخته بود. سوختن قسمتى از بدنش در اثر آتش موشكانداز آر.پى. جى.، تحمل روزهاى حصر در منطقه جنگى لولان، داشتن چند تركش در بدن و در نهايت تحمل مدت سه ماه و به قولى شش ماه در خاك عراق بدون مصرف غذاى معمولى و ابراز و اظهار نكردن آن براى خانواده از آثار شهامت و شجاعت او بود. خاطرات و حوادث جبهه را در بين ديگران بازگو نمىكرد و همواره جانب احتياط را نگه مىداشت. به موجب همين خصيصه، بسيارى از زواياى شخصيتى وى در مناطق عملياتى در پردهاى از ابهام باقى مانده است.
هيچ اعتبار و ارزشى براى زخارف دنيا قايل نبود و همواره مىگفت:
مقامات دنيوى چيزهاى بىاعتبارى هستند و براى انسان فايده آنچنانى ندارند و اين مقامات اخروى هستند كه انسان را به سعادت و كمال مىرسانند و از بندها آزادش مىكنند.
بنا بر همين اعتقاد، پساندازى نداشت و در فقدان پدر احترام زيادى براى مادرش قايل بود و مىگفت: «مادر عزيزم در فراق من اگر خواستى گريه كنى براى امام حسين عليه السلام گريه كن و بسيار بردبار و شكيبا باش.»
او جبهه را محل كار و تلاش مىدانست و به همين جهت لباس متناسب با كارزار به تن مىكرد. برادرش با بيان خاطرهاى در اين باره مىگويد:
تازه از منطقه لولان اشنويه جبهه جديدى گشوده شده بود، براى رزمندگان آن منطقه آذوقه برده بوديم. در بازگشت، برادرم را در خيابان [اشنويه ]ديديم. لباس سربازى خيلى كهنهاى بر تن داشت، حتى پاره هم بود. ناراحت شدم، گفتم تو يك مسئول [فرمانده ]هستى چرا لباس كهنه به تن دارى؟ در جواب گفت: «آيا شما موقع كار كشاورزى لباس تازه به تن مىكنى يا لباس كهنه. من سرباز هستم نيازى نيست كه لباس يك رزمنده اتو كرده و نو باشد.»
موسى افرادى را كه عيبهايش را به او متذكر مىشدند، دوستان واقعى خود مىدانست و آنها را دوست مىداشت. اولين صفحه دفترچه يادداشتى كه از او باقى مانده مؤيد اين موضوع است و مزين به اين حديث از امام جعفر صادق عليه السلام كه مىفرمايد: «محبوبتريندوست براى منكسى است كه براى من هديه آورد عيبهايمرا.»
سرانجام موسى زال قالقاچى در سال 1369 در محور حاج عبداللَّه پيرانشهر به هنگام درگيرى با عناصر ضدانقلاب كه آسايش و آرامش مردم منطقه كردنشين را سلب كرده بودند، پس از هفت سال حضور ممتد در مناطق عملياتى (شمال غرب و غرب) به شهادت رسيد. عليرضا اصغرى - معاون موسى -نحوه شهادت وى را چنين روايت مىكند:
در تاريخ 24 خرداد 1369 شب هنگام از طرف فرماندهى سپاه اروميه اطلاع داده شد كه در يكى از مناطق، نيروهاى حزب دمكرات گرد هم آمده اند. موسى زال فرمانده گردان جنداللَّه، فرمانده گروهان را به منطقه اعزام كرد كه هنگام صبح از طريق بىسيم اطلاع داده شد كه فرمانده گروهان شهيد شده است. در اين هنگام موسى خيلى سريع گردان را در كمتر از يك ساعت جمعآورى و سازمان داد و به طرف منطقه عازم شديم. وقتى به محل رسيديم به من گفت: «من رفتم جلو، تو گردان را دنبال من بياور.» ما وقتى به منطقه درگيرى رسيديم ديدم كه فرمانده گردان به شهادت رسيده است.
شهادت وى نيز بدين صورت بود كه يكى از سربازان را دشمن زخمى كرده بود و مىخواست او را به اسارت ببرد. وقتى كه آقاموسى متوجه طرح دشمن شد با ايجاد درگيرى سعى كرد به دشمن اجازه ندهد سرباز را به اسارت ببرند. در حال تلاش براى آوردن سرباز مجروح بود كه بر اثر اصابت گلوله مستقيم به سر به شهادت رسيد. پيكر شهيد موسى زال پس از مراسم تشييع باشكوه در زادگاهش - روستاى قالقاچى - به خاك سپرده شد.
منبع: کتاب فرهنگنامه جاودانه های تاریخ
نظر شما