به مناسبت سالروز «شهادت»، «نامه شهید»، «شهیدفرزند علي شاهي» منتشر شد؛
... با نامه به من اطلاع کامل دهید و سلام گرم را برسانید و باری پدر جان و مادر جان من حالا نامه را با اجازه اش تمام می کنم و انشاءالله یک ماه دیگر به امید خدا من امکان دارد که دوباره به وطن خود باز می گردم...
نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛کلام شهدا دُر گوهرباری است که از عمق اقیانوس های دل آنان بیرون آمده است آری گوهرهایی از سنخ ملکوت

برایم حتما «نامه» بنویسید، دلم برایتان «تنگ» می شود...

از تولد تا شهادت

مختصري از زندگي كوتاه و پر ثمر شهيدي از تبارهابيليان كه به لقاء الله پيوست و درس زندگي و ايثار را به ما آموخت. شهيد فرزند علي شاهي در سال 1341 در دهي دور افتاده از دهات همدان چشم به جهان گشود.

شهيد اوايل زندگي خود را تا دو سالگي در آن ده و در خانواده كم درآمد روستايي زندگي كرد و بعد از آن با خانواده اشان به شهريار وارد شدند و در هفت سالگي شروع به تحصيل كرد ولي بر اثر فقر زياد و كمبود زندگي از ادامه تحصيل محروم شد و تا پنجم ابتدايي بيشتر نتوانست ادامه دهد.

و بعد از آن مشغول به كار و فعاليت شد تا بتواند زندگي خود و خانواده اش را تا حدي تأمين كند و او با اين كه روزها كارش سخت و مشقت بار بود چهره اي گشاده داشت سعي مي كرد كه كسي را از خود نرنجاند تا اين كه انقلاب شد و بعد از آن جنگ تحميلي عراق بر ايران آغاز گرديد.

شهيد قبل از اين كه از طرف حوضه يا پاسگاه او را بخواهند داوطلبانه خود را به پاسگاه معرفي كرد و پاسگاه چند بار اعزامش را به تعويق انداخت بسيار متأثر و ناراحت شد در صورتي كه مخارج پدر و مادرش پيرش و سه خواهر و دو برادر كوچكش كه دانش آموز بودند به عهده او بود.

و خلاصه روز موعود سر رسيد و نور پر شوق شهادت قلبش را منور كرد او با خوشحالي تمام در روز 18 مهر سال 1360براي آموزش به كرمان اعزام شد و قبل از رفتن هميشه دم از شهادت مي زد و به پدر و مادر و خانواده اش خود با زبان خويش تسلي مي داد كه پدر و مادر و برادر و خواهر نبايد از شهادت من متأثر نشويد.

و بعد از آن كه 3 ماه در كرمان آموزش ديد به تيپ قزوين منتقل گرديد و از قزوين به جبهه اهواز كربلاي ايران منتقل شد و قبل از اين كه به اهواز برود يك شب مرخصي گرفت و به خانه آمد وصيتي بدين مضمون نمود پدرم و مادرم برادرم و خواهرم امشب آخرين شبي است كه من با شما عزيزان مي گذرانم و فردا به جبهه حق بر باطل خواهم رفت و بر خود من آگاه است كه از اين سفر باز نخواهم گشت و مرا حلال كنيد و براي من گريه نكنيد چون ياد من هميشه زنده خواهد بود و صبح فرداي آن روز هيجدهم دي ماه 1360 به اهواز رفت و به جبهه كرخه نور جانبازان پيوست و هميشه به هم سنگرهايش مي گفت كه من روزي شهيد مي شوم تا اين كه در روز ششم بهمن ماه سال 1360 بر اثر تركش خمپاره به درجه رفيع شهادت نائل گرديد و به جمع شهداي اسلام پيوست .

برایم حتما «نامه» بنویسید، دلم برایتان «تنگ» می شود...

نامه شهید فرزند علی شاهی

خدمت پدر عزیز و مادر گرامی سلام عرض میکنم

پس از تقدیم عرض سلام امیدوارم که حال شما همیشه خوش و خرم بوده باشد باری پدر جان اگر می خواهی از احوال اینجانب فرزند خود فرزند علی را خواسته باشی حالم خوب است و به دعاگوئی شما مشغول می باشم.

وباری خدمت برادران عزیزم را سلام عرض می کنم و امیدوارم که حال همگی شما خوب بوده باشد و هیچ نگرانی نداشته باشید و روزگار رابه خوشی و خرمی سپری سازید که خداوند نگه دار همگی شما باشد و باری خدمت زن داداش مهربانم را سلام عرض می کنم و باری خدمت شوهر خاله عزیز و خاله بسیار مهربانم را سلام عرض می کنم.

و پس از تقدیم عرض سلام سلامتی شما را از خداوند و درگاه ایزد متعال خواستارم و باری خدمت همه خاله زاده های عزیزم و بچه ها خاله جانم را سلام می رسانم.

و باری مادر جان من از تو یک خواهش می کنم که زیاد نگرانی ناراحتی نکنی زیرا ما با همه ی بچه ها اینجا رفیق و دوست هستیم و برای اینکه همه ی آنها بچه های شهریار می باشند پس ما دلتنگ نمی شویم و باری خدمت تمام همسایگان و تمام اقوام و قوم و خویشان و دوستان و همه ی آشنایا ن سلام گرم را برسانید.

و توفیق همگی شما را از درگاه خداوند بزرگ خواهانم و باری خدمت دوست عزیزم احمد بیدانه را سلام می رسانم منظور از احمد بی دانه همان احمد احمدی می باشد . باری پدر جان به احمد بگو یک عدد نامه برای ما بنویسد 5 تومان از جیب خودت به دایی پول بده تا کاغذ و خودکار بخرد و برای من نامه بنویسد خوب پس فراموش نکن حتما پول بده و به قنبر سلام می رسانم.

و باری حال علی خندان چطور است سوخته بود حالش چطور است با نامه به من اطلاع کامل دهید و سلام گرم را برسانید و باری پدر جان و مادر جان من حالا نامه را با اجازه اش تمام می کنم و انشاءالله یک ماه دیگر به امید خدا من امکان دارد که دوباره به وطن خود یعنی عباس آباد عزیزم دوباره شرف یاب شوم و روی همه ی شما را از نزدیک زیارت کنم یعنی ماچ کنم و یا ببوسم و باری برادرم عزیزم حجت تو برای من نامه تند تند بنویس متشکرم . خداحافظ خداحافظ

جواب فوری فوری برقی جنگی هوایی دریایی زمینی و شلاقی بنویسید

موقعی که این نامه را برای شماها می نویسم امین و ناصر و فرندعلی و داود و ابراهیم ایروانی هم بود و دور هم نشسته بودیم و خوشحال بودیم جواب نامه فوری فوری فوری

خدانگهدار فرزندعلی

منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده