در بین پرسنل ارتش همه او را به عنوان فردی وظیفه‌شناس می‌شناختند، خیلی زود لیاقت و شایستگی خود را به نمایش گذاشت و در سال 1357 به عنوان رئیس رسد مهمات انبار دوم لشکر منصوب گردید...

استواریکم شهید ابراهیم بلندی خادم

آخرین روزهای اسفندماه سال 1357 بود، مردم به رسم و آیین قدیم خود را برای ورود به سال جدید و برگزاری عید باستانی نورزو آماده میکردند، مردم مهمان نواز سنندج برای پذیرایی از میهمانان نوروزی تدارک لازم را دیده بودند. کودکان کفشهای تازه و لباسهای نو به تن کرده بودند، یکماه و چند روز بیشتر از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی نگذشته بود که عوامل فتنه و شکست خوردگان رژیم ستمشاهی امنیت و آرامش شهر را به هم ریختند. شهید ابراهیم بلندی خادم فرزند اسماعیل و آمنه در کمال دلسوزی از پادگان شهر حفاظت مینمود عوامل ضد انقلاب قصد داشتند پادگان را به تصرف خود درآورند. ابراهیم سیوسه سال قبل از این تاریخ در بیستم شهریور ماه سال 1324 در روستای شیان از توابع شهر سنندج به دنیا آمده بود و از همان دوران کودکی، طعم تلخ فقر را چشیده بود. با اتمام تحصیلات ابتدایی در مقطع راهنمایی ثبت نام نمود و با اخذ مدرک تحصیلی سوم راهنمایی به استخدام ارتش درآمد. آموزشهای نظامی را یکی پس از دیگری، پشت سرنهاد و پس از طی دورهی تخصصی در مرکز آموزش توپخانه و موشکی در شهر اصفهان، در لشکر 28 پیادهی کردستان مشغول به کار شد. در بین پرسنل ارتش همه او را به عنوان فردی وظیفهشناس میشناختند، خیلی زود لیاقت و شایستگی خود را به نمایش گذاشت و در سال 1357 به عنوان رئیس رسد مهمات انبار دوم لشکر منصوب گردید. با مردم در ارتباط بود و انقلاب اسلامی را مایهی خیر و برکت برای مردم میدانست. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به عنوان سربازی فداکار در خدمت نظام و انقلاب قرار گرفت. با داشتن 33 سال سن موفق به ازدواج نشده بود و در کنار والدین و سایر اعضای خانواده زندگی میکرد و بار مسؤولیت اعضای خانوادهی پدری را عهده دار بود و میکوشید تا رفاه آنان را فراهم نماید. در بیست و هشتم اسفندماه سال 1357 در لشکر 28 پیادهی کردستان، در حالی که پادگان در محاصرهی ضد انقلاب قرار داشت، بر اثر اصابت گلوله از ناحیهی سینه شدیداً مجروح و بعد از دو روز بستری در بیمارستان در آستانهی سال جدید به مقام رفیع شهادت نائل آمد و پیکر پاکش در قبرستان شیخ محمد باقر سنندج در دل خاک مأوا گرفت.

 

آخرین عکس شهید

چند روز قبل از شهادت، عکس خود را بزرگ کرده بود و آن را در قاب زیبائی جای داده بود، وقتی که عکس را به خانه آورد بچهها همه دورش جمع شده بودند، پدرش گفت چه خبر است؟ این عکس بزرگ را برای چه گرفتهای؟ لبخندی زد و گفت برای مزارم آن را بزرگ کردهام، همه از حرفش ناراحت شدیم، ولی چند روز بیشتر نگذشته بود که مظلومانه به شهادت رسید.

(سرکار خانم آمنه سلیمی مادر شهید ابراهیم بلندی خادم)

 

  آخرین دیدار

وضع مالی خوبی نداشتیم، او حاضر نبود ازدواج کند، میگفت: بعد از این که مشکلات زندگی شما را سروسامان بدهم نوبت به خودم میرسد. آن شب پسرم در پادگان کشیک بود، نیمههای شب به ما خبر دادند، ابراهیم کسالت دارد و او را به بیمارستان بردهاند، خود را به بیمارستان رساندیم، از ناحیهی سینه و شکم تیر خورده بود، سخت بیتابی میکرد و از پزشک معالج میخواست به او اجازه بدهند چای بنوشد، احساس تشنگی به او دست داده بود. تحت عمل جراحی قرار گرفت، بعد از عمل در کنارش بودیم، از برادرش خواست تا دستها و پاهای او را بشوید و  موهایش را شانه کند، در آن هنگام رو به من کرد و گفت: مادر تو به خانه برو، دوست دارم هنگام تحویل سال نو در کنار بچهها باشی، در آن شرایط هم به فکر اعضای خانواده بود. پس از این دیدار روح بلندش به آسمانها پر کشید و ما را تنها گذاشت.   

(سرکار خانم آمنه سلیمی مادر شهید)

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده