نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهدا
دیپلمات شهید حاج «ناصر ریگی» :
نوید شاهد سیستان و بلوچستان به مناسبت سالروز شهادت دیپلمات شهید «ناصر ریگی» به معرفی این شهید والامقام می پردازد.همچنین در آخرین دست نوشته، شهید بیان می کند: برای دومین بار بعد از آمدن به مزار شریف غسل شهادت نمودم، اما خبری نشد.
کد خبر: ۵۱۲۲۹۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۷

انتشار به مناسبت روز گرامیداشت شهدای مدافع حرم؛
نوید شاهد - شهید مدافع حرم علی زاده اکبر از شهدای شهرستان کاشمر در سیر زندگانی خود همواره به امور فرهنگی توجه داشت و در کنار سابقه کار در بسیج و بنیاد شهید، تجربه در نانوایی و سپاه را نیز کارنامه خدمت خود داشت؛ برای او خدمت به مردم و انقلاب ملاک بود نه میز و منسب.
کد خبر: ۵۱۲۲۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۸

مادر شهید "داود خلیلی":
نوید شاهد - مادر شهید "داود خلیلی" در مراسم خاطره‌گویی شهدا گفت: شهدا عاشق امام خمینی (ره) بودند به همین دلیل سختی‌های جبهه‌ها را تحمل می‌کردند تا ولایت‌فقیه از آن‌ها راضی باشد و همین برایشان لذت‌بخش و کافی بود.
کد خبر: ۵۱۲۲۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۶

برگرفته از کتاب هوشنگ؛
نوید شاهد - «هوشنگ، جوان شوخ طبع و بذله‌گویی بود. چنان شاد و سروحال بود که هر که او را نمی‌شناخت فکر می‌کرد که هیچ هم و غمی در دنیا ندارد. هر روز سوژه، شعر و جوک جدیدی برای خنداندن دیگران ابداع می‌کرد و برایش طرف مقابل تفاوتی نداشت آن شب هم که شب عروسی بود، بازار مشتریان هوشنگ هم گرم بود ...» ادامه این خاطره از جانباز سرافراز "عمران ثقفی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۲۲۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۶

نوید شاهد_پدر شهید«محمود بهرامی» از لحظه ی باخبر شدن شهادت پسرش این چنین می گوید:يك روزصبح مامور پست به درب منزل ما آمد. پرسيد،اينجا منزل محمود بهرامي مي‌باشد و شما پدرشان هستيد؟من گفتم بله .او يك تلگراف دوخطي را به من داد وگفت براي شما آمده است. گفتم براي من بخوانش گفت من نمي توانم و معذرت خواست و اظهار داشت،من از خواندن نامه عاجزم... ادامه راویت را در متن خبر بخوانید.
کد خبر: ۵۱۲۱۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۶

تاریخ شفاهی؛
نوید شاهد - شهید «سهراب اقیان» متولد شهرستان مهدیشهر، از شهدای دفاع مقدس است که بیست و نهم آبان ۱۳۶۶ در ماووت عراق به شهادت رسید. کلیپ زیر گفتگو با مادر و خواهر گرامی این شهید گرانقدر است که از لحظه وداع با سهراب برای‌مان روایت می‌کنند. شما را به دیدن این کلیپ زیبا دعوت می‌کنیم.
کد خبر: ۵۱۲۱۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۵

نوید شاهد - «با نوجوانی که به ما ناسزا گفت، گلاویز شدیم. ما با عباس سه نفر بودیم و در برابرمان یک نفر. عباس پیش آمد و برخلاف انتظار ما که توقع داشتیم او به یاریمان بیاید، سعی کرد تا ما را از یکدیگر جدا کند و به درگیری پایان دهد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات دوست سرلشکر خلبان شهید "عباس بابایی" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۱۲۱۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۴

گفتگوی تصویری با پدر شهید اردشیر الهیاری؛
نوید شاهد- شهید اردشیر الهیاری 18 دی 1345 در روســتاي دوچقاسنجابي از توابع شهرستان اسلام آبادغرب به دنیا آمد. دانشجوي دوره کارداني در رشته تربیت بدني و معلم بود. به عنوان بسیجي در جبهه حضور یافت. 26 دي 1365 در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به دست شهید شد. مزارشهید در گلزار شهدای روستای شاه گدار تابعه شهرستان کرمانشاه واقع است. در ادامه گفتگوی تصویری با پدر این شهید بزرگوار را ببینید.
کد خبر: ۵۱۲۰۳۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۳

نوید شاهد - «یکی از سربازان داد زد که شیمیایی زدند همه ماسک‌های خود را زدند. من و یکی از دوستانم که بچه تبریز بود ماسک نداشتیم دوست من یک پلاستیک را برداشت و بر سر خود کشید که شیمیایی نشود ...» ادامه این خاطره را از "ابوطالب سمیعی" در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۱۸۹۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۱

خاطرات شفاهی؛
نوید شاهد -مادر شهید "سید مهدی شمس الضحی" در این مصاحبه از لحظه وداع با فرزندش گفت: «پسرم لحظه آخر در قبر مانند غنچه ای شکفت و لبخندی بر چهره من زد که هرگز از یادم نمی رود.»
کد خبر: ۵۱۱۸۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۱

نویدشاهد - جانباز هفتاد درصد «سیدهادی حسینی» در قسمتی از خاطرات خود در دوران دفاع مقدس گفت: من و دو نفر دیگر از همسنگرانم برای پشتیبانی از همرزمان، فشار آتش‌بار را روی متجاوزین بیشتر کردیم تا نیروهای ما بهتر بتوانند پیشروی کنند، ناگهان گلوله خمپاره ای به سنگرمان اصابت کرد، ناگهان صدای مجید به گوشم رسید که گفت «سید، کمی صبر کن تا به کمکت بیایم.»
کد خبر: ۵۱۱۷۸۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۰

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «مادرم وقتی شنید می‌خواهم به جبهه بروم بی‌تعارف آب پاکی را روی دستم ریخت و گفت: تو باید ازدواج کنی. خیلی غصه خوردم، ولی خودم را نباختم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات "محبوبه ربانی‌ها" از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۱۱۶۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۹

همسر شهید "قربان احمدی":
نوید شاهد - «روزی که می‌خواست آخرین وداع را با ما کند من از تنها دخترم معصومه خواستم که گریه کند تا مانع رفتن پدرش به جبهه شود ولی ایشان هدف بزرگتری را انتخاب کرده بود لذا اشک‌های دخترش نتوانست دلش را برای رسیدن به هدفش بلرزاند و عازم جبهه شد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "قربان احمدی" از زبان همسر این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۱۱۴۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۶

برگی از خاطرات مادر شهید "قربان احمدی"؛
نوید شاهد - «برای دیدنش به تهران رفتم هنگامی که پسرم مرا دید سلام و احوالپرسی کرد ولی من به دلیل دلتنگی با دیدنش گریه کردم، پسرم گفت: مگر مادر چشمانت درد نمی‌کند اگر به چشمانت آسیبی برسد شما چه کاری از دست‌تان برمی‌آید. مادر مدیون من هستی اگر برایم گریه کنی ...» ادامه این خاطره از زبان مادر شهید "قربان احمدی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۱۴۱۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۵

نوید شاهد - مادر شهید "نادر حسنوند اصلی" نقل می‌کند: «پسرم از حضرت ابوالفضل العباس «ع» پیروی داشته و شجاعت و سیره او در بسیاری از کارهایش سرمشق دیگران بود.»
کد خبر: ۵۱۱۳۹۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۳

نوید شاهد - گروه تلویزیونی «از آسمان» که در حوزه جهاد و مقاومت فعالیت دارد این بار به زندگی و خاطرات شهید مدافع حرم «علی سلطانمرادی» پرداخته است. نوید شاهد آذربایجان شرقی علاقمندان را به تماشای بخش اول این مستند دعوت می کند.
کد خبر: ۵۱۱۳۴۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۱

در گلزار شهدای قزوین؛
نوید شاهد –حسن شکیب‌زاده نویسنده کتاب "الضاریان" طی بیان خاطره‌ای، چرایی تنها شهیدی که سنگ مزارش در گلزار شهدای شهر قزوین تعویض نشد را بازگو می‌کند که این خاطره خواندنی و شیرین را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۱۳۲۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۴

نوید شاهد - «اول بوی سیر را احساس کردم و بعد بدنم تاول زد. احساس کردم کشاله رانم دارد می‌سوزد. ماسک داشتیم، اما این اولین باری بود که عراق شیمیایی می‌زد. بلند شدم و به سمت بهداری حرکت کردم، اما چند بار نشستم، چون حالت تهوع داشتم ...» ادامه این خاطره را از رزمنده دفاع مقدس "ولی‌الله محمدی" در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۱۲۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۱۸

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «همین که فهمید باید برای شناسایی منطقه عازم ماموریت شویم فرزند چند روزه‌اش، ابوذر را زیر بغل زد و گفت: برویم. پرسیدم: این طفل معصوم را کجا می‌آوری؟ می‌رویم جنگ نه مهمانی! ...» ادامه این خاطره از "منوچهر مهجور" یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۱۲۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۳

نوید شاهد – در قسمتی از کتاب "خاکریز" که گزیده‌ای از خاطرات دفاع مقدس استان قزوین است، می‌خوانید: «وقتی دکتر دندانم را نگاه کرد گفت که باید آن را بکشم. بدون آمپول بی‌حس‌کننده دندانم را کشید. کشیدن دندان همانا و غش کردن من همانا. دیگر نفهمیدم چه شده. فقط وقتی چشمانم را باز کردم دیدم که لباسم تمام خونی است و از شدت درد چشمانم تار می‌بیند ...»
کد خبر: ۵۱۱۲۰۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۳