نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهدا
نوید شاهد_ مادر شهید مدافع حرم "حمید عزیزی" در خاطره‌ای از او می‌گوید: «یکی از دوستانش می گفت: بعد از شهادت مهدی به محل شهادتش رفتم. دیدم ساعت مچی مهدی دست یکی از بومی های آن جا است. خیلی به او اصرار کردم که حاضرم با هر قیمتی ساعت را از او بخرم،...» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم "حمید عزیزی" را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۵۱۳۴۳۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۳۱

نوید شاهد_ مادر شهید مدافع حرم "حمید عزیزی" در خاطره‌ای از او می‌گوید: «خانه که بود مدام به من کمک می کرد. مهدی مثل پروانه دور من و پدرش می چرخید، او مصداق واقعی حدیث نبوی «خیرکم خیر لاهله » بهترین شما کسی است که برای خانواده اش بهترین باشد....» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم "حمید عزیزی" را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۵۱۳۴۳۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۳۱

نوید شاهد_ مادر شهید مدافع حرم "حمید عزیزی" در خاطره‌ای از او می‌گوید: «یک دفعه یک حرفی زد که بعدها فهمیدم چرا آن را گفت. برگشت و گفت: شرمنده که این دفعه چیزی نمی توانم بیاورم! از زیر قرآن ردش کردم، بعد برگشت و انگشترش را به من داد و رفت ....به خواهرش گفتم برو پشت سرش و خوب نگاهش کن. نگاهمان را نمی توانستیم ازش برداریم...» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم "حمید عزیزی" را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۵۱۳۴۳۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۳۱

شهدای بهیار؛
نوید شاهد - همرزم شهید نقل می کند : «شهید حجازی گلوگاهی، سعی می‌کرد اگر رزمنده‌ای شهید شد در همان نقطه یادبودی برایش گذاشته شود. بعد از شهادت اش طبق وصیت خودش سنگی در آن منطقه گذاشتیم و با خون خودش در همان مکان نوشتیم اینجا محل شهادت شهید حجازی گلوگاهی است.»
کد خبر: ۵۱۳۳۹۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۳۱

نوید شاهد - پدر «شهید کامبیز مهدی‌قلی‌چیزری» از شهدای دوران دفاع‌مقدس در روایت از فرزند شهیدش می گوید: «عید نوروز بود برای پسرم پیراهنی خریده بودم. از من پرسید: این پیراهن برای من است ؟ گفتم: بله، پرسید: می توانم او را به کسی که ندارم هدیه کنم ؟....» ادامه روایت از این شهید را درکلیپ زیر ببینید.»
کد خبر: ۵۱۳۳۸۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۳۱

برگی از سیره زندگی شهید "رجایی"؛
نوید شاهد - «وقتی آقای رجایی به مهمانسرا وارد شد، بلافاصله پس از سلام گفت با عرض معذرت، اگر اجازه بدهید، اول نمازم را بخوانم و بعد خدمت شما برسم. تا این را گفت، منتظر پاسخ کسی نماند و با چند تن از معاونان و وزیرانی که همراهش بودند به طرف محله‌ای رفتند تا نماز بخوانند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "محمدعلی رجایی" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۱۳۲۹۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۳۰

نوید شاهد_ مادر شهید مدافع حرم "حمید عزیزی" در خاطره‌ای از او می‌گوید: «مهدی هوای ما را خیلی داشت و در نبود پدرش از ما مراقبت می‌کرد. از کودکی به کلاس قرآن می‌رفت و آموزش قرآن را فراگرفت. مهدی بچه من بود اما...» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم "حمید عزیزی" را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۵۱۳۲۹۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۳۰

نوید شاهد_ مادر شهید مدافع حرم "حمید عزیزی" در خاطره‌ای از او می‌گوید: «آقا مهدی خیلی هوای فقرا را داشت. قسمت زیادی از حقوقش را به فقرا و مستمندان می داد. یک بار طلبی را که از محل کارش داشت گرفت و در جواب ما که گفتیم: می خواهی با این پول چه کنی؟ گفت: به یکی از اقوام می‌دهم که یک ماشین بخرد و با آن کار کند تا زندگی اش را بچرخاند...» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم "حمید عزیزی" را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۵۱۳۲۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۳۰

نوید شاهد_ مادر شهید مدافع حرم "حمید عزیزی" در خاطره‌ای از او می‌گوید: «در یک محله‌ای یک پیرزنی را دیدم یک گوشه نشسته و به سختی یک گونی را می‌کشد، کنجکاو شدم و دنبالش رفتم تا اینکه دیدم به خانه خرابی رسید که واقعا جای زندگی نبود....» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم "حمید عزیزی" را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۵۱۳۲۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۳۰

نوید شاهد_قریب برسی و چهار سال است که از شهادت شهيد "محمد حسین جوان بالغ" می‌گذرد. از این رو پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ در ادامه آلبوم تصاویر این شهید والامقام را برای علاقه مندان منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۱۳۲۸۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۳۰

نوید شاهد_ مادر شهید مدافع حرم "حمید عزیزی" در خاطره‌ای از او می‌گوید: «یک روز با مهدی و چند نفر از بچه ها برای دیدن آیت الله حق شناس(ره) رفتیم. ایشان به مهدی نگاه معناداری کردند و گفتند: شما به این آقا مهدی خیلی احترام بگذارید... ما خیلی تعجب کردیم...» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم "حمید عزیزی" را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۵۱۳۲۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۳۰

نوید شاهد قزوین - «یکی از آزادگان بسیجی از کنار فرهان (نگهبان عراقی) گذشت و احترام نکرد، نگهبان عراقی ناراحت شد و با غضب و توهین اسیر را صدا زد و ادامه داد چرا احترام نکردی؟ و یک کشیده محکم به گوش این بسیجی نواخت و گفت یالا رو ...» همزمان با سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی، ادامه این خاطره از آزاده سرافراز و جانباز "یوسف ترابی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۳۰۶۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۲۶

نوید شاهد - «چند نفر از کارکنان ایثارگران نیروی هوایی در قصر شیرین پیش من آمدند و گفتند: می‌خواهی با خانواده‌ات تلفنی صحبت کنی؟ پیشنهادی از این بهتر نمی‌شد لذا با کمال میل قبول کردم ...» ادامه این خاطره خواندنی از خلبان سرلشکر شهید "حسین لشگری" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۲۹۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۲۵

نوید شاهد - «خواب دیدم جنگ تمام شده ما را سوار اتوبوس کردند و رفتیم ایران، مردم و کل خانواده به استقبال ما آمده بودند. بعد از کلی تشریفات و مراسم همراه خانواده رفتیم خانه ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات آزاده و جانباز "صفرعلی عالی‌نژاد" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۱۲۹۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۲۴

نوید شاهد - «ماه محرم بود و آقا سیدعلی‌آقا که در آن زمان ۱۰ سال بیشتر نداشت، شبانه بچه‌های محل را جمع می‌کردند، چایی می‌دادند و نوحه‌خوانی می‌کردند، ولی پاسبان‌های محل اذیت می‌کردند و نمی‌گذاشتند آن‌ها روضه‌خوانی کنند ...» ادامه این خاطره را همزمان با ماه محرم و در آستانه ورود آزادگان به مهین اسلامی از سید آزادگان، شهید "حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد" در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۲۷۸۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۲۳

نوید شاهد - «هر سال دهه اول محرم با حسن به منزل سرلشکر خلبان شهید عباس بابایی می‌رفتیم و تعزیه تماشا می‌کردیم. حسن من از ابتدا حسینی بود ...» ادامه این خاطره را از زبان مادر شهید "حسن حسین‌پور" در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۲۶۶۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۲۰

نوید شاهد - دیگر خیلی نگران شدم و به فکر افتادم ، خداحافظی کرد و در آخر کوچه بازهم برگشت وگفت چرا این کوچه امروز خیلی دراز و طولانی شده است. متنی که خواندید قسمتی از خاطره ای از خواهر شهید «كمال مقتدري» بود که تقدیم حضور شما مخاطبان عزیز می شود.
کد خبر: ۵۱۲۶۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۲۰

یادداشت؛
نوید شاهد - فرزند شهید محمودی خطاب به پدر خود می نویسد:« پدرعزیزم؛ (من به تو افتخار می کنم، پدر) من افتخار می کنم همچون تو پدری دارم که در روزگار قحطی وجدان، علم سرخ حسینی را بر دوش کشیدی و لبیک گویان ندای هل من ناصر... حسین(ع) را فریاد کردی و مردانگی مردان انقلابی این مرز و بوم را به نامردان و کج اندیشان نمایاندی».
کد خبر: ۵۱۲۵۳۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۵

برگرفته از کتاب روز‌های بی‌آینه؛
نوید شاهد - «علی از این همه رفت‌وآمدم به منزل آزاده‌ها و شنیدن جواب‌های مشابه خسته شده بود. یک روز گفت مامان بسه دیگه خودت می‌فهمی رفتارهات عصبی و غیرارادی شده است. علی راست می‌گفت طوری شده بود که کاری نداشتم آیا این آزاده خلبان بوده، جزو نیروی هوایی بوده یا نه ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی حواء (منیژه) لشگری همسر خلبان سرلشکر شهید "حسین لشگری" است که همزمان با سالروز شهادت این شهید بزرگوار تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۱۲۵۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۹

نوید شاهد - «موقع خداحافظی، پدرم حمید را بغل کرد. زمزمه‌های پدرم را می‌شنیدم که زیر لب می‌گفت: می‌دونم حمید بره شهید میشه. حمید بره دیگه برنمی‌گرده. این‌ها را می‌گفت و گریه می‌کرد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم"حمید سیاه‌کالی‌مرادی" است که همزمان با روز بزرگداشت شهدای مدافع حرم تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۱۲۳۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۸