برای نجات همرزمش، خونش را اهدا کرد
نوید شاهد آذربایجان غربی؛ شهيد «علیرضا نوری کشتیبان» » در دهم فروردین 1345 در روستای کشتیبان یکی از توابع شهرستان ارومیه متولد شد. برادر شهيد حسن نوري، كه خودش خدمت سربازي را انجام داده و مدّت ها در جبهه هاي جنگ در مقابل خصم به دفاع از مملكت و دين خود پرداخته است، در مورد برادر كوچكش مي گويد: در روستاي ما چند نفر پيرمرد از كار افتاده بودند كه متأسفانه هر كدام به علّتي تنها زندگي مي كردند و كسي را نداشتند كه از آنان مراقبت كند، عليرضا وقتي از مدرسه بر مي گشت به سراغ يك يك آن ها مي رفت و اگر كاري داشتند برايشان انجام مي داد. دست و رويشان را مي شست. برايشان خريد مي كرد و خلاصه مثل يك فرزند فهميده و مسئول به درد آنان مي رسيد و از كار خود بسيار لذّت مي برد.
در ساير موارد هم اگر درمانده يا مستمندي به كمك نياز داشت، در ياري كردن به او پيش قدم بود.
پيش از انقلاب، بچّه بود و زماني كه اندك بزرگتر شد به مدرسه رفت. او اوقات فراغت خود را در مسجد و پاي درس قرآن مي گذرانيد و با وجود اين كه هنوز به سنّ تكليف نرسيده بود، روزه مي گرفت.
پس از مسائل مذهبي، آن چه در وجودش جاذبه اي قوي داشت، نظامي گري بود و با گوش دادن به سخنراني هاي امام راحل هميشه آرزو مي كرد، بتواند منشأ اثري در به ثمر رساندن اهداف انقلاب باشد.
با اين محتوي ذهني، در بسيج دانش اموزي عضو شد و پس از طي دوره آموزشي، به جبهه اعزام گرديد. از اين كه بالاخره سعادت دفاع از اسلام و وطنش را پيدا كرده، سرشار از غرور و افتخار بود.
پسر عمويمان يك ماه قبل از شهادت برادرم به لقاء ا... پيوسته بود. در آخرين مرخصي اش، با هم بر سر مزار پسر عموي شهيدمان رفتيم. در ان هنگام من هم نظامي بودم. عليرضا به من گفت: برادر، اين بار كه به جبهه مي روم، من هم شهيد خواهم شد و به نزد خدا و مهماني محمود(پسر عموي شهيد شده)، خواهم رفت و چنين نيز شد.
در جبهه بسيار صميمي و فداكار بود. شخصي به نام تقي امامي از همشهري ها، در جبهه جنوب زخمي شد. برادرم كه خط شكن بود، توانست مجروح نام برده را به پشت خط منتقل كند و براي نجات او خون خود را اهدا كرده بود. به حمد ا... آقاي امامي، به سلامت از جبهه برگشت. ولي برادرم به فيض شهادت رسيد و اكنون هر وقت همديگر را مي بينيم، اين خاطره در دلهايمان تجديد مي شود.
عليرضا، فرزند قهرمان ايران در تاريخ سوم خرداد 62 در درگيري با حزب منحله دمكرات، شهد شهادت را در آغوش كشيد و بنا به گفته خود، نزد خدا به مهماني پسر عمويش محمود رفت و خاطره خوبي در دل دوستان و همرزمانش باقي گذاشت.
روحش شاد و يادش گرامي باد.