سردار شهید «زين العابدين ابراهيم اوغلي» به روایت همرزم
چهارشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۱۹
شهيد والا مقام زين العابدين مظلوم زندگي كرد و مظلوم شهيد شد. مظلوميت و غربت شهيد را مي توان به ابوذر غفاري، بلال حبشي و سلمان فارسي توصيف نمود.
نوید شاهد آذربایجان غربی: سردار شهید «زين العابدين ابراهيم اوغلي»
بیست و پنجم شهریور 1338 در شهرستان خوی متولد شد. سال 53 در مركز فرماندهي نيروي هوايي استخدام شد. با اخراج از نیروی هوایی به دلایل فعالیتهای سیاسی، ادامه تحصیل داد و مدرک دیپلم خود را در هنرستان فنی و به عنوان شاگرد ممتاز در رشته ساختمان اخذ کرد. دوران انقلاب، دانش آموز بود، اما با هوش سرشار از رهبران و سرمايه گذاران نظام مقدس جمهوري اسلامي بود و همه ايشان را تئوريسين اهداف عاليه انقلاب به رهبري امام امت(ره) مي شناختند. با شروع جنگ تحميلي به نداي «هل من ناصر ينصرني» امام لبيك گفت و در معيت بسيجيان محترم در فضائي آكنده از مهر و محبت و اشك ريزان عازم جبهه شد و بدلیل دوره هایی که گذرانده بود و لیاقت و شایستگی بارزی که داشت، مسئولیتهای بسیاری را در جبهه عهده دار شد و در نهایت به عنوان مسئول دسته گردان فجر دربیست و دوم فروردین سال 62 در عملیات والفجر يك در محور دهلران - مهران به اوج سعادت و آرزوي قلبي خويش دست يافت و در راه خدا شهيد شد.
خوشا به حال آنان كه با شهادت رفتند. خوشا به حال آنان كه در كافنة نور جان و سر باختند. خوشا به حال آنهائي كه اين گوهرها را در دامن خود پروراندند. خداوندا اين دفتر و كتاب «شهادت» را همچنان به روي مشتاقان باز و ما را هم از وصول به آن محروم مكن. (آمين)
در تداوم خون حركت آفرين و هميشه جوشان حضرت امام حسين(ع) و در رساندن پيام خون شهداء و امدادهاي خداوندي كه همان انتقال فرهنگ پربار و اصيل انقلاب اسلامي است جهاد در ميدانهاي جنگ را با حركتهاي زينب گونه خويش پيوندي حسيني - زينبي بزنيم تا همچنان كه حضرت زينب(س) عمل نمود و حضرت امام حسين(ع) زنده مانده، ما نيز شهداي خودمان را تا نهايت تاريخ زنده نگه داشته و مي دانيم كه تمامي ملل مستضعف جهان به اين انقلاب و حركتهاي الهي آن چشم دوخته اند و در انتظار پيامهاي پيشتازان جهاد و خون و شهادت و پيروزي هستند.
شهيد والا مقام زين العابدين مظلوم زندگي كرد و مظلوم شهيد شد. مظلوميت و غربت شهيد از نكات قابل توجه زندگي ايشان مي باشد و مي توان مظلوميت شهيد را به ابوذر غفاري، بلال حبشي و سلمان فارسي توصيف نمود. در عين حالي كه بسيار تودار و پر محتوي بودند ولي بسيار بسيار خود را ساده نشان مي دادند. اصلا به اخلاص و غير ريا بودنش عشق مي ورزيدند و از عدم مطرح شدن خيلي خوشحال مي شدند. حتي يك بار هم نگفتند كه من در جبهه فلان كاره هستم. فقط مي گفتند من رزمنده ساده هستم و هدفم از جبهه آمدن، فقط و فقط استمداد و كمك كردن به رزمندگان جبهه و دين خدا مي باشد نه اينكه بگويند آمده ام تا به دين خدا كمك كنم.
نمي دانم علتش چه بود كه مخصوصا اواخر عمر شريفشان بسيار متغير شده بودند و تمامي اعمال و حركات و گفتار و نوشتارشان حاكي از اين مطلب است. آنقدر سجده مي كرد و آنقدر در ركوع مي ايستاد و آن قدر به درگاه خداوند تضرع مي كرد كه حدي نداشت. به دعا عشق مي ورزيد و عبادت را بهتر از هر چيزي مي دانست. دائم مي گفتند كه خداوندا حاضرم عذاب هر دو جهان را متحمل شوم ولي توفيق لذت عبادت را پيدا كنم. زندگي بسيار ساده ای داشت و هميشه سايرين را به زندگي ائمه و فقرا توصيه مي نمود و مي گفت: در زندگي مادي به فقرا و در زندگي معنوي به اولياءا... توجه كنيد و آنها مايه عبرت براي شما باشند.
حضرت امام را بيشتر در خواب مي ديدند
در يكي از نوشته هاي خود راجع حضرت امام مي نويسند: رد كردن ولايت فقيه، ايستادن در مقابل انقلاب و ضد روحانيت بودن، ائتلاف با مخالفين است و كمتر از زنا و شرابخواري نيست بلكه شديدتر و مهمتر است.
حضرت امام را بيشتر در خواب مي ديدند و يك حالت عادي پيدا كرده بودند. مكررا حضرت رسول اكرم(ص) را در خواب مي ديدند و پيامبر اكرم(ص) به امام سلام مي رساندند و امام را بسيار مورد تفقد قرار مي دادند. با تمام اشخاصي كه حتي قبل از انقلاب نيز با امام و اهداف والاي امام مخالفت مي كردند بسيار جدي برخورد مي كردند و بسيار حساسيت نشان مي دادند. در زمان خدمت سربازي يك بار طبق دستور فرمانده محترم نيروي زميني وقت به ديدار حضرت امام نائل مي شوند.
خوشا آنان كه به عشق حسيني
شهادت را پذيرفتند و رفتند
خوشا آنان كه در اين عرصه خاك
چو خورشيد درخشيدند و رفتند
خوشا آنان كه وقت جان دادن
به جاي گريه خنديدند و رفتند
به بهاي بهشت دست يافته بودند
و اما از جبهه بگويم تا آنجا كه خاطرم اقتضاء مي كند در مورخه 1361/10/25 از خدمت سربازي ترخيص و در تاريخ 1361/11/6 به جبهه اعزام شدند. يعني بعد از حدود 10 روز از ترخيص سربازي به منطقه اعزام مي شدند و در جريان اعزام صحنه هاي بسيار عجيبي برپا بود. شهيد بزرگوار با آن قد بلند و هيكل موزون خود در انتهاي صف ايستاده بود و با متانت تمام به سينه زدن و نوحه مشغول بود. از تمامي دوستان و آشنايان حلاليت خواست. گويا مسجل بود كه برگشتي در كار وجود ندارد. بسيار چهرة نوراني و شهادتانه پيدا كرده بود. تمامي بچه ها گريه مي كردند و ما كه تا آن موقع گريه ايشان را نديده بوديم ولي به هنگام طلب حلاليت بسيار گريه كردند.
با توجه به نامه ها و يادداشتها و وصاياي شهيد و نقل قول ساير رزمندگان در منطقه نيز بسيار عبادت مي كردند و آن طور عمل كرده بودند كه واقعا به بهاي بهشت دست يافته بودند و اين اعمال و حركات براي بهشت بهاء بود نه بهانه و طبق فرمايش شهيد مظلوم دكتر بهشتي كه بهشت را به بهاء مي دهند نه به بهانه و در حقيقت شهداء گرانقدر ما براي بهشت بهاء پرداخته بودند. از نامه ها و يادداشتهاي شخصي شهيد زين العابدين چنين مي توان گفت كه هميشه از خدا شهادت مي خواستند و آن هم به بهترين وجه و هميشه به ما مي نوشتند كه دعايش كنيم كه جسدش تكه و پاره شود طوري كه به وطن برنگردد و بسيار عشق مي ورزيدند كه گمنام باشند و به گمنام بودن افتخار مي كردند و يك خصوصيت اخلاقي كه داشتند و آن اينكه با وجود پر معني بودن و تودار بودنش ولي ظاهري بسيار ساده مي خواستند و فقط و فقط اخلاص را در نظر مي گرفتند و اين تكيه كلام شهيد بود كه خداوندا ويژگي ما را اخلاص ما قرار ده. به هيچ عنوان از خودش تعريف و تمجيد نمي كردند و در حد كمال عدالت را رعايت به مطالعه كتاب و مجله و روزنامه بسيار علاقه داشتند.
در زمره بهترين شاگردان بود
قبل از انقلاب به خدمت نيروي هوائي درآمده، ولي به علت عدم سنخيت با روحيه و عقيده و افكارش از ارتش استعفاء دادند و دوباره در هنرستان مشغول تحصيل شدند و در كنار آن به مبارزه عليه رژيم و تبليغ و ارشاد مشغول بودند ولي با اين حال در زمرة بهترين شاگردان بودند. در كنار دروس مدرسه به مطالعه جنبي نيز مي پرداختند و در معناي كل براي خود يك علامه به حساب مي دادند و قادر بود با همه كس بحث كند و حتي از اين معلومات خود در كلاسها نيز استفاده مي كرد و گاها با معلمين مدارس در اين رابطه كدورت پيدا مي شد. يادم هست كه دائم با مؤسسات مذهبي تماس داشتند و يك بار هم از يك مؤسسه بين المللي نامه نگاري گواهي نامة تائيدية معلومات شخصي در دروس مذهبي دريافت كرده بودند. در حين خدمت سربازي از طرف پادگان به عنوان نماينده جهت ارتباط با نهادها و ارگانهاي مختلف براي اشاعه فرهنگ اسلامي معرفي شده بودند. شهيد والامقام تا زمان شهادت و از آنجائي كه در يك خانواده مستضعف بزرگ شده بودند و در هيچ اداره و سازماني مشغول نبودند با درآمد اندك خود كه از طريق كار كردن و يا حقوق سربازي در حدود 5000 جلد كتاب، مجله، جزوه و ... خريده بودند و يك كتابخانه بسيار پر محتوي تدارك ديده بودند. يعني آنقدر به كتاب اهميت مي دادند از خريد وسايل اوليه زندگي و حتي لباس براي خود امتناع مي كرد، ولي در تهيه كتب مذهبي و پر محتوي بسيار پيشدستي مي كردند. بعد از مطالعه كتاب، مجله، روزنامه و ... يك خلاصه نويسي در دفاتر خود تهيه مي كرد.
حافظ و قاري قرآن بود
قبل از انقلاب فعاليت مي كرد و در جلسات شركت مي نمود و شايد جزء اولين نفراتي بودند كه عكس حضرت امام را پخش مي كردند. بعد از انقلاب هم كه جو عوض شده بود بعد از سخنراني روحاني محل در مسجد كامران و قمسال صحبت ميكرد و جلسات قرآن و احكام و اصول عقايد برپا مي نمود و تا نيمه هاي شب در مساجد و جلسات حضور پيدا مي كردند. بسيار متعصب براي واجبات و مخصوصا نماز بودند و با كساني كه تارك الصلاه بودند معاشرت نمي كرد و حتي سعي مي كرد كه نگاه هم نكند. بسيار قرآن و دعا مي خواندند طوري كه يك يك آيات قرآن با سلولهاي بدن شهيد انس گرفته بودند. حافظ و قاري قرآن بودند. در تفسير قرآن تبحر داشتند و قدرت تجزيه و تحليل داشتند. به نماز اول وقت و جماعت و نماز شب اهميت خاص قائل مي شدند و آگاه به مسائل سياسي روز بوده و بسيار مطالعه روزنامه و مجلات را داشتند. از دوستداران واقعي استاد شهيد مطهري، دكتر بهشتي، آيت ا... طباطبائي، آيت ا... دستغيب، آيت ا... خامنه اي، شهيد رجائي، شهيد باهنر بودند و اكثر كتابها و مطالعات شهيد از بزرگواران مذكور بود.
در مورد امام بسيار بسيار ارادت داشتند و مي گفتند كه امام روح من است. امام را در روي زمين بيشتر از هر كسي عاشقانه و در عين حال عارفانه دوست مي دارم ، اما براي من مثل رسول اكرم(ص) است، چه مي گويم!
... مي كردند و در نوبة خود يك مدير واقعي بودند و در ارائه راه حل براي خود يك تئوريسين بودند.
شهادت بسيار غريبانه اي داشت
شهادت بسيار غريبانه اي داشتند و شهادتش تا مغز استخوان دوستانش را متأثر كرده بود و زياد هستند افرادي كه بعد از شهادت آن عزيز او را شناختند. اهل محل جملگي ايشان را ملا زينال خطاب مي كردند و واقعا مورد تأئيد مردم بود. هميشه ما را توصيه مي كردند كه امورات خود را به خاطر خدا انجام دهيم و رضايت خدا را شرط مي دانستند و مي گفتند كه رضايت مردم را به رضايت خدا ترجيح ندهيد! به خداوندي خدا قسم كه زين العابدين نمونه يك انسان كامل بود و لايق شهادت.
اصلا گمنام بودن را افتخار مي كرد و از مطرح شدن كذائي پرهيز مي كردند! انگار همين ديشب بود كه نوار مصاحبة شهيد (مصاحبه خبرنگار صدا و سيما با شهيد در جبهه جنوب) در مراسم شهيد پخش شد و يك دفعه متوجه شديم كه قسمتي از نوار كه در آن قسمت مشخصات شهيد قرار داشت و استنباط حقير از اين قضيه اين است كه شهيد از آنجائي كه راضي به معرفي شدن نبود و حقيقتاً به بي نام و نشان بودن عشق مي ورزيدند و كمال درجه شهادت را در آن مي پنداشتند و آخر عمرشان نيز چنين منتهي شد. منظور اينكه عظمت شهداء در چه چيزهايي بود و بايستي كه تفكر و تامل نمائيم و آنها را الگو براي خود بسازيم و با خود آنها را حلاجي كنيم و عبرت گيريم تا شايد اميدي به هوايت خود پيدا كرده باشيم.
يكي از برادران (سيد حسن شكوري) كه فرماندهي گردان فجر را بر عهده داشتند اظهار مي كردند كه قبل از عمليات والفجر يك، شهيد زين العابدين به برادران رزمنده همراه خود با طبع شوخي كه داشتند مي گويند كسي حق ندارد قبل از من شهيد شود و چنين نيز شده بود.
یادداشتی از شهید
در يكي از يادداشتهاي شهيد چنين نوشته شده است كه بعد از شهادت حمزه خلخالي و زينال ورمزيار بود! عمليات نزديك است خيلي نزديك، و من سخت دلم هواي ديدار شهيدان كرده. دلم سخت بي قراري مي كند براي لقاء حق و سخت شوق ملاقات عزيزان شهداء به خصوص زينال و حمزه مهربان دارم. منظور اينكه شهيد واقعاً يقين پيدا كرده بود كه رفتني است و همه بچه هاي گردان نيز يقين پيدا كرده بودند كه فلاني شهيد مي شوند و در قبل از عمليات در راه بازگشت از انديمشك چون شهيد موفق به خريد عطر نمي شوند، بچه هاي اظهار مي دارند كه برادر ابراهيم اوغلي شب حمله شما را معطر مي كنيم چون شما حتماً شهيد مي شويد و بزرگوار در جواب آنها فقط مي گويد:
«اللهم الرزقني توفيق الشهاده في سبيلك و لا تردني الي اهلي»
خدا مي داند كه شهداء چه اسراري را با خود به خاك برده اند
حال اگر كمي تأمل و تفكر داشته باشيم و با خود انديشه كنيم به واقعيت زير اعتراف خواهيم كرد كه آنها با چنين وضعي و در نهايت ايمان و اخلاص باز از درگاه خداوند متعال استغفار مي نمودند و خود را لايق شهادت نمي دانستند و من نمي دانم فرداي قيامت چگونه مي توانيم پرونده به دست بگيريم و بگوييم ما هم در جهاد شركت كرده بوديم، آيا اصلاً لياقت آن را داريم و آرزو مي كنم در برابر شهداء مخصوصا بزرگواران سردار آذربايجان لااقل شرمنده نباشيم و بتوانيم سربلند كرده باشيم، درست است كه پرونده خوب و قابل ارائه نداريم ولي خدا را به عظمت شهداء قسم مي دهيم كه ما را شرمنده و روسياه شهداء نفرمايد.
ما تكليفمان مشكل تر و مهمتر از شهداء مي باشد و رسالت بس بزرگ داريم و آن درك، حفظ و رساندن پيام شهداء مي باشد. درخت دين و شريعت كه به آب احتياج داشت و اين آب توسط شهداء مسير گرديد و آب و ماية دوام و بقاء حيات و ثبات و رشد و نمو فقط و فقط خون است و بس.
درخت دين طالب و تشنة خون است نه علم و تحصيل، بنابراين رسالت و تكليف ما بس مهمتر مي شود و خدا شاهد است كه يك يك شهداء مي دانستند رفتني هستند و ماندني در كار نمي باشد و خود را از هر حيث آماده رفتن مي كردند و خدا مي داند كه شهداء چه اسراري را با خود به خاك برده اند و بر ما واجب است كه زمينه را مهيا كنيم و شهداء را به معناي واقعي زنده كنيم و به اهداف آنها جامة عمل بپوشانيم و غربت و مظلوميت آنها را رنگ و بوئي كه در شأن آنها باشد ببخشيم.
بسي گفتيم و گفتند از شهيدان
شهيدان را شهيدان مي شناسند
شهادت هنر مردان خداست. (امام خميني (ره))
منبع: پرونده فرهنگی بنیاد شهید آذربایجان غربی
نظر شما