تئوريسين اهداف عاليه انقلاب و معاون فرماندهی گردان؛ شهید ابراهیم اوغلی
نوید شاهد آذربایجان غربی: سردار شهید «زين
العابدين ابراهيم اوغلي» فرزند قربانعلي (بنا)، بیست و پنجم شهریور 1338 در
شهرستان خوی متولد شد. سال 53 در مركز فرماندهي نيروي هوايي استخدام شد. با اخراج
از نیروی هوایی به دلایل فعالیتهای سیاسی، ادامه تحصیل داد و مدرک دیپلم خود
را در هنرستان فنی و به عنوان شاگرد ممتاز در رشته ساختمان اخذ کرد. دوران انقلاب،
دانش آموز بود، اما با هوش سرشار از رهبران و سرمايه گذاران نظام مقدس جمهوري اسلامي
بود و همه ايشان را تئوريسين اهداف عاليه انقلاب
به رهبري امام امت(ره) مي شناختند. با شروع جنگ تحميلي به نداي «هل من ناصر ينصرني»
امام لبيك گفت و در معيت بسيجيان محترم در فضائي آكنده از مهر و محبت و اشك ريزان عازم
جبهه شد و بدلیل دوره هایی که گذرانده بود و لیاقت و شایستگی بارزی که داشت، مسئولیتهای
بسیاری را در جبهه عهده دار شد و در نهایت به عنوان مسئول دسته گردان فجر دربیست و
دوم فروردین سال 62 در عملیات والفجر يك در محور دهلران - مهران به اوج سعادت و آرزوي
قلبي خويش دست يافت و در راه خدا شهيد شد.
فرازی از وصیت
شهید:
الان زمان، زمان
تلاش است و جهاد (جهاد هم يك معني اش تلاش نهايي و جهد در حد اعلاء است). ديگر نه زمان
شعار است و دم از عمل و اينها زدن.
اگر مرد رهي به
ميدان بايد رفت، اگر پا بريده اي با سر بايد رفت، بايد روي دست رفت، بايد سينه كشان
بر روي زمين رفت. بايد درخت دين را با خون خويش آبياري كرد.
اگر نجنبي فردا
دير است هيهات كه باز هم فرصتي ...
آرى برادر امروز
نه روز آسايش و آرامش است و نه روز خوابيدن و بر بستر نرم و گرم آرميدن.
اي برادر اين سخن
گوش دار و در گنجينه خاطر بسپار كه طريق شيطان مپويي و جز ثناي يزدان مگويي.
«اي نامتان بلندي بالاي آفتاب
پيغامتان به روشني شعله شهاب
بنيادتان به سبزي گلواژه بهار
فريادتان به سرخي سيماي انقلاب»
سردار شهید «زين العابدين ابراهيم اوغلي» فرزند قربانعلي
(بنا)، بیست و پنجم شهریور 1338 در شهرستان خوی متولد شد. هنوز بيش از سه سال نداشت
كه مادرش جمیله در سال 1341 در اثر بيماري از دنيا رفت.
هنوز به 6 سال تازه قدم گذاشته
بود كه در دبستان پهلوي سابق - مفتح فعلي- كه اسم نويسي نمي كردند؛ اما به اصرار و
التماس مادربزرگ مادري كه بعد از فوت مادرش، سرپرستي او به عهده ایشان بود، ثبت نام
و وارد تحصيل شد. چهار سال اول ابتدايي را بدون وقفه در همان مدرسه به پايان برد.
در سال پنجم به دبستان نقيبي
انتقال یافت، سپس وارد دبيرستان شد.سال اول و دوم را در دبيرستان اميركبير خواند و
برای ادامه تحصیلاتش به دبيرستان خاقاني رفت.
در شرایط بسیار سخت زندگی
می کرد که نبود مادر آن شرایط را سختر می کرد اما با اراده ای راسخ و تلاش بسیار
توانست با مدرک سوم متوسطه در نیروی هوایی استخدام شود.
سال 53 به مركز فرماندهي نيروي
هوايي رفت و ثبت نام كرد و شش ماه بعد به عنوان نیروی رسم ارتشی در نیروی هوایی
استخدام و مشغول به کار شد.
به نقل از خود شهید: «به دنبال
برخي مسائل سياسي و شخصي و بعضي ناراحتي هاي ديگر در تاريخ یازدهم بهمن سال 54 با هزار
مصيبت از نیروی هوایی، اخراج شدم. به دنبال همين وقایع بود كه يك تكاني خوردم و زندگي
من ورق تازه اي خورد و عالم ديگري به رويم باز شد، متوجه شدم كه قبل و پس از اين دنيايي
كه دارم، دنياهاي ديگري هم وجود دارد. به دنبال همين مسايل در ارتش؛ با سياست و مذهب
آشنا شدم، بعد از اخراج از ارتش، به خوي آمدم.
در تابستان سال 1355 به توصيه
اين و آن و برخي تصميمات خودم كه كسي از آن آگاه نيست، دوباره درخواست ثبت نام در نيروي
هوايي كردم ولي موافقت نشد و برگشتم.
مجددا در پاییز سال55 در هنرستان
فني خوي، جهت ادامه تحصيل ثبت نام کردم و 4 سال نظام جديد هنرستان را كه يك سال آن
با جبر و اجحاف بود گذراندم تا اینکه مدرک دیپلم خود را در هنرستان فنی و به عنوان
شاگرد ممتاز در رشته ساختمان اخذ کردم».
دوران انقلاب:
بعد از جريان اخراج از ارتش،
شهيد در مسائل سياسي كنجكاو مي شود و در نشست هاي سياسي و مذهبي خصوصا جلسات قرائت
قرآن، كلاسهاي اخلاقي و ... متشكله در شهر شركت مي كند، طوري كه در تأسيس و راه اندازي
جلسات دعاهاي توسل، كميل، ندبه، عقايد، احكام، قرآن و پايگاههاي مقاومت منطقه نقش به
سزائي را ایفا می کند.
در اربعين سال 57 كه آوازه
انقلاب در جهان طنين انداز شد، دانش آموز بود، اما با هوش سرشار و عقایدی که داشت،
از رهبران و سرمايه گذاران نظام مقدس جمهوري اسلامي به شمار مي رفت و همگان او را به
ديده احترام و استادي مي نگريستند و ايشان را
تئوريسين اهداف عاليه انقلاب به رهبري امام امت(ره) مي شناختند. هنوز هم آثار
تبليغي ايشان با خط خودشان مزين بر در و ديوار شهرمان هستند.
دوران جنگ:
در بدو شروع جنگ تحميلي شهيد
ابراهيم اوغلي به علت علاقه به دفاع از نواميس اسلام و انقلاب در پوست نمي گنجيد و
لذا براي خاموش نمودن آتش عشق و علاقه و فتنه ، به خدمت مقدس سربازي اعزام و پس از
اندكي به عنوان سرباز ارشد و مسئول آموزش مسائل مذهبي (داراي گواهينامه عالي تبليغ
مذهبي)، سخنران مراسم صبحگاهي، نماينده اعزامي براي زيارت حضرت امام(ره) و ... مي رفت،
چرا که رشادتها و شایسنگی او حتی در دوران سربازیش هم زبانزد خاص و عام شده بود.
تا اینکه بیستم بهمن سال 61 از خدمت
سربازی با سربلندی و افتخار تمام می شود.
بعد از چهارده روز ترخيص از
خدمت سربازي و رسيدگي به كارهاي شخصي، به نداي «هل من ناصر ينصرني» امام لبيك گفت و
در معيت بسيجيان محترم در فضائي آكنده از مهر و محبت و اشك ريزان عازم جبهه جنوب شد
و که بدلیل دوره هایی که گذرانده بود و همچنین لیاقت و شایستگی بارزی که داشت، به عنوان
مسئول دسته گردان فجر انتخاب شد.
سپس در اثر تقوي و رشادتش به
فرماندهي گروهان 22 بهمن و مسئول روابط عمومي و مسئول حل اختلاف، مسؤول بخش توزيع و
بالاخره به معاونت فرماندهی گردان فجر انتخاب شد. اين سردار رشيد اسلام كه با دل دريايي
و شجاعتي غيرقابل وصف و اين عاشق وارسته و عارف از دنيا گسست و به خدا پيوست، بیست
و دوم فروردین سال 62 در عملیات والفجر يك در محور دهلران - مهران به اوج سعادت و آرزوي
قلبي خويش دست يافت و در راه خدا شهيد شد.
به نقل از همسنگران شهید:
« بنا به فرمايش همسنگرانش، شهيد فرماندهي گردان را در عمليات به عهده داشت. پس از
شروع عمليات و تثبيت مواضع مورد نظر و تسخير اهداف از پيش تعيين شده براي پيش روي مجدد
و صدور فرمان حمله از سنگر خارج مي شوند كه تير جفا امانش نداد و او را به لقاي يار
رساند».
تأثير فرمايش حضرت امام خميني
(قدس سره):
شهيد مقلد و پيرو حضرت امام
(ره) بود و امام را ذخيره خداوند براي شيعه معرفي مي كردند. براي اثبات نظر خويش لحظه
اي آرامش نداشت. به همين خاطر درست پس از 14 روز اتمام خدمت سربازي جهت لبيك گوئي به
فرامين امام (ره) عازم جبهه مي شود و به اوج آرزوي خود (شهادت) مي رسد.
خاطراتي از اعزام به جبهه:
اعزام شهيد از خاطرات فراموش
نشدني است چرا كه دعاي خودش اين بود: (اللهم ارزقني الشهاده في سبيلك و لا تردني الي
اهلي) و متقن بودن شهادتش براي روز اعزام شهيد، چون ماهي درخشان در بين بدرقه كنندگان
مي درخشيد و بوي عطر و گلگون بودن رخسارش هنوز قابل لمس مي باشد.
خاطراتي از دوران حضور در جبهه:
نقل است که قبل از اعزام
شدن به عملیات، نيروهاي تحت امر خود كه قبل از عمليات به حمام مي برد و دستور چيدن
ناخن و بهداشت دقيق بدن و عطر زدن و غسل شهادت كردن مي دهد.
خاطراتي از تأثير ايشان در
دوستان:
با توجه به بنيه علمي شهيد
و فعاليت هاي مذهبي و انقلابي ايشان تقريبا تمام قشر جوان و تحصيل كرده به نوعي مديون
شهيد مي باشند و بر گردن جوانان منطقه حق استادي دارند. پيروان شهيد به ياد آن عزيز،
در تمامي مراسم و مجالس مذهبي و انقلابي از جمله (نماز جمعه، پايگاه هاي مقاومت بسيج،
نماز هاي جماعت، زيارت شهدا و...) شرکت می کنند.
گزينش و فراخواني فرماندهان
تحت امر:
شهيد ابراهيم اوغلي به علت داشتن تبحر و لياقت كافي در امورات نظامي كه نشأت گرفته از مطالعات وي در اين رشته بوده بنا به نوشته يارانش وقتي فرماني صادر مي فرمودند افراد تحت الامر با جان و دل مي پذيرفتند و خود معظم له اجازه هيچگونه تمرد را خاصه در مسائل نظامي نمي دادند و نظم و ترتيب را طبق سفارش مولايش سر لوحه امورات مي دانسته و افراد تحت الامر را تشويق به مراعات امور نظامي مي فرمودند.
در امورات سازماندهي و آموزش
خيلي حساس بود و ملاك ها و مهيارهاي الهي را براي تعيين افراد و مسؤولين منظور مي كرد
و خيلي دقت مي كردند كه به صورت صحيح انجام گيرد.
ارتباط با روحانيت و چگونگي
تكريم و احترام آنها:
به مقام والاي روحانيت ارزش
بيشتري قائل بودند و زندگي با قشر روحاني را ترجيح مي دادند با اين كه خود شهيد از
نظر علمي كم نمي آوردند ولي در پاسخگوئي به سئوالات مختلف با وجود روحانيت سكوت اختيار
نموده و ارجاع به ايشان مي دادند و با وجود روحانيون محترم هيچ وقت حاضر به امام جماعت
بودن نمي شدند و به بعضي از شخصيت ها كه در حد بالاتر ارزش قائل بودند مثلا شهيد رجائي
اظهار مي كردند كه اي كاش ايشان هم روحاني بودند و از باب ارادت حتي در مقابل تمثال
مباركشان پا دراز نمي كرد و بلند صحبت نمي فرمود.
اهميت دادن به مسائل معنوي
(ذكر، دعا، نماز جماعت):
به مسائل معنوي در حد اولياء
ا... (ص) ارزش و بها مي دادند و به نماز جماعت بهاء بيش از حد قائل بودند و مشوق ديگران
نيز بودند وقتي در نماز مي ايستاد اشك مي ريخت و بدنش آرام نداشت و لرزش اندامش محسوس
بود آنقدر دعا مي خواندند كه شايد كمتر كسي را توفيق آن بود به عنوان مثال وقتي از
تيراندازي برمي گشتيم فاصله 30 كيلومتري را همه اش دعا فرمودند و اكثر دعاهايش طوري
كه در وصيت خويش آورده بوي شهادت مي داد و بيشتر دعاهاي قرآني را حفظ بودند.
شهيد متخلص به اخلاق بود و
بيشتر كتب اخلاقي را مطالعه و تدريس مي كرد. خيلي مراقب بهداشت فردي و اجتماعي بود.
هميشه نمازهاي يوميه را به جماعت مي خواند و از مواضع غيبت دوري مي جست. عاشق شهادت
و گذشت بود.
شجاعت و ايثار:
ايشان را گزاف نگفته باشيم
با (اشجع الناس) و (مجسمه نظم و انضباط) ناميد و از تهور و جن بيزار بودند و شجاعت
را معني مي بخشيد.
وقار و صلابت و متانت:
از آنجا كه از نظر هيكل قوي
بودند مصداق (الظاهر يدل الباطن) به تمام معنا آقا بودند و احترام بزرگتر از خود و
ترحم كوچكترها را داشتند و دشمن ظالم و يار مظلوم بودند.
توكل:
تفويض و توكل را بعد از محكم
كاري هميشه به خدا داشتند و معتقد بودند توكل بايد مثال انبياء الهي تلقي گردد و مي
فرمودند: «خدايا لحظه اي مرا به خود وامگذار»
عمل به تكليف:
به پيروزي و يا شكست اهميت
نمي داد بلكه هميشه در فكر انجام وظيفه و اداي تكليف بودند و دعا مي كردند كه خدايا
ما را توفيق آشنائي به وظايف و عامل به علم مان عنايت بفرما.
اطاعت از ولي امر و فرماندهي:
شهيد والامقام بسيار مطيع ولايت
بودند طوري كه صحت و سقم كارها را زير نظر ولي امر معني مي كردند و مي فرمودند اگر
امام به حرامت نيمي از سيب و حلاليت نيم ديگر فتوا دهند من به نصب العين مي پذيرم و
چرا نمي گويم.
تعبد و اخلاص:
طوري كه مسمي به زين العباد
بود عبادت مي كرد و حجب و حيا را در عبادت جايگزين عجب و ريا داشت علاوه بر واجبات
عامل بر نوافل و مستحبات بود (خاصه شب زنده داري).
كارهايش در همه موارد خالصاً
لوجه ا... انجام مي داد طوري كه در وصيت نامه اش مرقوم فرموده (با لا خلاص يكون الخلاص)
يعني خلاص و نجات از عذاب الهي فقط و فقط به اخلاص ممكن است و در تعريف عمل خالص اينكه
(عمل خالص آن است كه نخواهي احدي تو را بر آن بستايد مگر خداوند عز و جل).
(والعمل
الخالص الذي لا تريد أن بحمدك عليه احد الا ا... عز و جل)
رضاي مردم را بر رضاي خدا ترجيح
ندهيد بلكه بالعكس عمل كنيد كه براي جلب رضايت مردم معصيت خدا را نكنيد كه رسول اكرم
(ص) مي فرمايند (لا طاعه له مخلوق في معصيا لخالق)
دعای همیشگی شهید:
هميشه (اللهم ارزقني شهاده
في سبيلك و لا تردني الي اهلي) را زمزمه مي كرد تا اینکه در نهایت هم سرافرازانه به
سوي لقاي يار رفت.
منبع: پرونده فرهنگی بنیاد شهید آذربایجان غربی