خاطرهای از شهید «عبدالرضا مجیدی»
همرزم شهید تعریف میکند: «او عاشق و لایق شهادت بود، شهید از همه لحاظ مخلص به خدا بود. کمتر کسی هست که ایشان را نشناسد و همه بچههای گردان او را جان نثار حسین میخواندند.»
کد خبر: ۵۶۲۱۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۰
خاطرهای از شهید «محمد زعیمکار»
برادر شهید تعریف میکند: «آموزشگاه همه در مورد ارزش شهید و شهادت صحبت کردند. بدون اینکه نامی از کسی بُرده شود و از چند روز قبل گویا همه مردم محله خبر از شهادت شهید را داشتند و ...»
کد خبر: ۵۶۲۰۵۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۹
خاطرهای از شهید «بختیار نکویی»
دوست و همرزم شهید تعریف میکند: «در راه بازگشت از شرکت مسافربری با پیرمردی که ایام محرم به روستای ما جهت عزاداری و مداحی میآمد برخورد کردیم و ...»
کد خبر: ۵۶۲۰۳۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۸
قسمت نخست خاطرات شهید «محمد خراسانی»
همرزم شهید «محمد خراسانی» نقل میکند: «هاج و واج به چهره زیبایش که از اشک خیس شده بود، نگاه کردم. هر چند خواندن نماز شب چندان عجیب نبود، اما آن همه آموزش طاقتفرسا و خستگی مفرط دیگر حالی برای نماز نمیگذاشت؛ اما محمد آنقدر عاشق بود که لذت مناجات با خالق را با هیچچیز عوض نکرده بود.»
کد خبر: ۵۶۲۰۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۸
خاطرهای از شهید «خلیل تختینژاد»
برادر شهید تعریف میکند: «خلیل به واقع ستون خیمه خانواده و دوستان بود و با شهادتش تبدیل به تکیهگاهی معنوی و الگویی مجسم برای همه شد.»
کد خبر: ۵۶۱۹۸۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۷
خاطرهای از شهید «حسن خاکساری»
همسر شهید تعریف میکند: «آن شب همکارانش این اجازه را به او ندادند که به خانه بیاید و به ما سر بزند. جالب اینجاست که در همان شب دخترمان به دنیا آمد و ...»
کد خبر: ۵۶۱۹۷۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۷
قسمت نخست خاطرات شهید «مجید آتشفراز»
همرزم شهید «مجید آتشفراز» نقل میکند: «یک بعدازظهر بود که از خط برگشت. گفت: علیرضا! یک لیوان آب خنک به من میدی؟ گفتم: تا برگردی آب خنک درست میکنم. در حال وضو گرفتن بود که گلوله خمپاره آمد، منفجر شد و سر او را برد.»
کد خبر: ۵۶۱۸۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۴
خاطرهای از شهید «خلیل تختینژاد»
دوست و همدوره شهید تعریف میکند: خلیل طوری از پلهها پایین میرفت که نگران گفتم «خلیل مواظب باش زمین نخوری چرا اینقدر عجله میکنی؟»، بالاخره جواب داد «یکی از بچهها سُر خورده، سریع باید ببریمش دکتر. زود باش تندتر بیا»
کد خبر: ۵۶۱۷۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۳
حاجیه طاهرخانی مادر بزرگوار شهید «مسعود طاهرخانی» به فرزند شهیدش پیوست.
کد خبر: ۵۶۱۷۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۲
با هدف ترویج فرهنگ ایثار و شهادت؛
هفتمین یادواره شهدای دهستان ابراهیمآباد و یادبود چهارمین سالگرد شهدای جبهه مقاومت با هدف ترویج فرهنگ ایثار و شهادت برگزار میشود.
کد خبر: ۵۶۱۷۲۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۲
با هدف زنده نگه داشتن یاد شهدا؛
پنجمین یادواره شهدای روستاهای یریجان و رستمآباد با هدف زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا برگزار میشود.
کد خبر: ۵۶۱۷۲۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۲
خاطرهای از شهید «محمدنور عبداللهی»
همکار شهید تعریف میکند: «یک جسد روی زمین افتاده بود. وقتی دیدن ما برای کمک از هلال احمر آمدهایم صدایمان زدند، وقتی جلو رفتیم دیدیم که...»
کد خبر: ۵۶۱۷۱۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۲
سومین یادواره شهدای بخش محمدیه و گرامیداشت سالروز شهادت سپهبد شهید «حاج قاسم سلیمانی» برگزار میشود.
کد خبر: ۵۶۱۷۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۱
خاطرهای از شهید «حسین چراغسوز»
مادر شهید تعریف میکند: «زمانی که به جنگ میرفت میگفت «من حقوقی نمیخواهم، همه میگیرند ولی من نمیخواهم پول بگیرم چون این جهاد فی سبیل الله است و کسی هم نباید در راه خدا پول بگیرد.»»
کد خبر: ۵۶۱۶۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۱
خاطرهای از شهید «یوسف جعفرپور»
برادر شهید تعریف میکند: «یک روز متوجه شدم که لنگ میزند، مجدداً از او پرسیدم دیگه چه شده است، درست راه نمیروی. صحبت کرد و گفت دوباره من را گرفتند و به ساواک بردند و...»
کد خبر: ۵۶۱۶۷۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۱
قاب خاطره از سرباز گمنام امام زمان شهید «یارحسین محمدی» از شهدای دفاع مقدس استان ایلام که دی ماه 1367 در حین مأموریت در کوه مانشت به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
کد خبر: ۵۶۱۶۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۰
خاطرهای از شهید «ابراهیم تنیده»
مادر شهید تعریف میکند: «شهید برای رسیدن به قرب الهی در دل شب با خدا راز و نیاز میکرد و به بچههایش که سنشان کمتر بود قرآن را یاد میداد.»
کد خبر: ۵۶۱۶۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۰
خاطرهای از شهید «محمد اکبری بیژنآباد»
برادر شهید تعریف میکند: «وقتی که محمد موقع اعزام سربازیاش بود سفارشات زیادی میکرد که مبادا پدر و مادر را اذیت کنم و بسیار مواظبشان باشم تا این که...»
کد خبر: ۵۶۱۶۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۰
مادربزرگ شهید «بابک ابراهیمی» نقل میکند: «لباس رزمش را پوشیده و در راهروی خانهام ایستاده بود. آمد داخل اتاق کنار من. با اشتیاق نگاهش کردم. بلند شد و رفت. من همینطور با چشمهایم او را بدرقه میکردم که از خواب پریدم.»
کد خبر: ۵۶۱۶۰۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۰
قسمت دوم خاطرات شهید «بابک(رسول) ابراهیمی»
مادر شهید «بابک ابراهیمی» نقل میکند: «دیدم رسول در حال سجده اونقدر گریه کرده که از حال رفته. فکر میکنین معنی خوابم چیه؟ گفت: این خواب تا چند روز دیگه تعبیر میشه.»
کد خبر: ۵۶۱۵۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۹