خاطره - صفحه 28

navideshahed.com

برچسب ها - خاطره
نوید شاهد – مادر شهید "علیرضا بهمنی" می‌گوید: در شهادتش پسر همسایه مان خیلی بی تابی می کرد. دلیلش را که پرسیدم گفت: مادرم سخت مریض بود و ما پولی نداشتیم او را به دکتر ببریم. بغض کرده جلوی در خانه نشسته بودم. علیرضا که مرا دید.
کد خبر: ۴۸۹۳۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۵

نوید شاهد – شهید "محمود سهرابی" می‌گوید: همان شب که قرار بود عملیات شروع شود، ابر سیاه و بزرگی در آسمان منطقه پدیدار شد و نم نم به طرف خطوط عراقی ها رفت و آن قسمت از منطقه را که قرار بود عملیات انجام شود، طوری سیاه و تاریک کرد که ما راحت تونستیم تا ده متری مواضع عراقی ها پیش بریم.
کد خبر: ۴۸۹۳۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۴

نوید شاهد – مادر شهید "فرید ناصری" می‌گوید: فرید گم شده بود. ما چند ساعت دنبال او می گشتیم و نگرانش بودیم. یکی از آشنایان او را چند کوچه آن طرف تر پیدا کرد و آورد. فرید با دیدن من گریه کرد و گفت: نتوانستم نان را به فقیر بدهم!
کد خبر: ۴۸۹۳۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۳

نوید شاهد – مادر شهید جواد آقامیری می‌گوید: به خاطر دارم یکبار صبح از جیپ او پول برداشتم و رفتم نان خریدم. وقتی برگشتم جواد از خواب بیدار شده بود دیدم خیلی عصبانی است و با ناراحتی از من پرسید شما از جیب من پول برداشتید.
کد خبر: ۴۸۹۳۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۲

نوید شاهد – مادر شهید محمد باقر فتح اللهی می‌گوید: چند روزی از ماه رمضان می گذشت. برای عیادتش به بیمارستان رفتم. نزدیکی اتاق محمدباقر رسیدم که یک دفعه از اتاقش صدایی شنیدم. با عجله وارد اتاق شدم دیدم پرستار با او بحث می کند.
کد خبر: ۴۸۹۳۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۰

نوید شاهد - برادر شهید "سیدعلی تقوی" نقل می‌کند: «آن روز سیدعلی به بنیاد رفته‌بود و وسایل سیدابوالفضل را تحویل گرفته‌بود. همه را یک‌به‌یک به مادر نشان می‌داد. حتی لباس‌های خونی‌اش را و گفت: لباس‌های برادرم که خونيه، من همین لباس‌ها رو می‌خواهم بپوشم و به جبهه بروم.» نوید شاهد سمنان توجه شما را به خاطراتی از این شهید گران‌قدر جلب می‌کنیم. مادرم گفت: «تو با این سن کم نمی‌تونی بری.» اما سیدعلی کاری به اعداد و
کد خبر: ۴۸۹۱۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۸

نوید شاهد – خلیل عباسی یکی از رزمندگان زنجانی تعریف می‌کند: در کلاس‌هایی که چند کیلومتری پشت خط و در روستایی خالی از سکنه تشکیل می‌شد؛ شرکت کردم، در یک روز گرم تابستان هنگام برگشتن از کلاس، از میان درخت‌ها رد می‌شدم که متوجه شلنگی بین علف‌ها شدم، با خودم گفتم؛ بد نیست آن را بـه خـط ببـرم و روی شـیر تانـک نصب کنـم، اتفاقا در درس‌هایـم یاد گرفتـه بـودم.
کد خبر: ۴۸۹۱۵۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۸

نوید شاهد – حاج محمدتقی اوصانلو سردار دیار غواصان دریادل در جنگ سوریه به یاری جبهه مقاومت شتافت و با آزادی شهرهای نُبل و الزهرا سوریه که چندین سال در دست داعش بود، دل حاج قاسم سلیمانی و نیروهای مقاومت را شاد کرد. همین رشادتهای و دفاع از مناطق غرب و شمالغرب کشور باعث شده تا این سردار پرافتخار اسلام نشان فتح را از دستان ولی امر مسلمین دریافت کنند.
کد خبر: ۴۸۸۸۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۶

نوید شاهد - به مناسبت گرامیداشت هفته‌ی دفاع مقدس، گلزار مطهر شهدای کهگیلویه وبویراحمد با حضور مسئولان، مردم شهیدپرور به ویژه خانواده‌های شاهد و ایثارگر عطرافشانی و گلباران شد.
کد خبر: ۴۸۸۷۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۵

نوید شاهد – یکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس می‌گوید: در سایه روشن نور چراغ قوه یعقوبعلی را شناختم گفت: ببریدش اونجا امدادگر هست با تعجب نگاهش کردم این آرامش از او بعید بود. رفتیم و سیدرحیم را به امدادگران رساندیم. موقع برگشت با دقت بیشتری نگاهش کردم. یعقوب خوبی سرش را بلند کرد و گفت: آره. الان میام. آرامش عجیبی داشت. حالت صورتش آدم را یاد شهدا می‌انداخت.
کد خبر: ۴۸۸۵۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۲

نوید شاهد - مادرشهید "محمدرضا صدرالهی" می‌گوید: «دور از چشم بچه‌ها نصيحتم می‌کرد و می‌گفت: مامان! شنیدم که زن اگه بدون اجازه شوهرش جایی بره یا به حرفش گوش نده در مقابل خدا مسئوله! اگه مواظب حجاب و حیای دخترات نباشی و بدجور برن توی جامعه بازم شما مسئولی!» نوید شاهد سمنان در دوبخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به بخش دوم این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۴۸۸۱۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۳۰

نوید شاهد – مادر شهید غلامرضا حسنی می‌گوید: در خواب دیدم. یک سید بلند قد در خانه ما را باز و مرا صدا کرد. گفتم: بله! به من اشاره کرد دستم را جلو بیاورم. دستم را جلو بردم و یک پارچه سبز رنگ گذاشت توی مشت من و گفت: این را بگیر و یادت باشد دیگر پسرت را نخواهی دید و برای او ناراحتی نکن، من او را با خودم خواهم برد.
کد خبر: ۴۸۷۹۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۶

نوید شاهد – یکی از رزمندگان شهرستان سلطانیه می‌گوید: وقتی از اتاق ایشان بیرون آمدم صورتم خیس اشک بود و چشمانم باد کرده بود و انگیزه ام چندین برابر، از همان لحظه تصمیم گرفتم ویژگی مردم داری را در خودم پرورش دهم و همه این درس ها را از آن شهید بزرگوار یاد گرفتم.
کد خبر: ۴۸۷۷۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۴

نوید شاهد – پدر شهید "جمشید حیدری" می‌گوید: بعد از شهادتش فهمیدم منظورش چه بود. امانت خدا بود که تقدیمش کردیم.
کد خبر: ۴۸۷۷۳۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۴

نوید شاهد – علی بینایی‌راد برادر شهید "علی اکبر بینایی راد" در خاطره ‌ای از شهید می‌گوید: برای من گریه نکن و لباس سیاه نپوش، چهره خوش‌رو و نورانیش نشان می‌داد که غرق شهادت است. او تشنه شهادت بود و به تنها آرزوی خود در دنیا یعنی شهادت رسید.
کد خبر: ۴۸۷۷۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۳

نوید شاهد - محمد تقی اصانلو فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهدا شمال‌غرب کشور می‌گوید: چشم دوخته بودم ببینم مصطفی این بار با آرپی جی چه می کند. موشک آرپی جی را شلیک کرد و در تاریکی گلوله رفت،درست داخل توپ ۵۷ منفجر شد. با دیدن این صحنه تکبیر بود که از حنجره ها بیرون زد و دشت را پر کرد.
کد خبر: ۴۸۷۶۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۳

نوید شاهد – همرزم شهید "اکبر منصوری" می‌گوید: هیچ‌گونه امکانات تدارکاتی به منطقه نرسیده بود که یک روز شهید منصوری، طرح رفتن به سوی تپه تدارکاتی دشمن را ریخت و به اتفاق چند تن از رزمندگان به آنجا رفتند.
کد خبر: ۴۸۷۶۳۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۳

نوید شاهد – احمد محمدوند یکی از همرزمان شهید "طاهر اجاقلو" می‌گوید: طاهر داخل کانال رفت و ما هم رفتیم پشت خاکریز و شروع کردیم که تانک‌ها را بزنیم تا اینکه جلوتر نیایند. طوری شده بود که چند تا از تانک‌ها، خاکریز را رد کردند و جلو آمدند و برادرها نارنجک به داخل تانک‌ها انداختند و منهدم کردند. در حقیقت نگذاشتند که ما را دور بزنند تا اینکه شهید طاهر اوجاقلو که در داخل کانال بود در این مدت که برادران آرپی جی می‌زدند.
کد خبر: ۴۸۷۴۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۲

نوید شاهد – بردار شهید "اسداله حیدری" می‌گوید: آخرین باری که می خواست به جبهه برود تقریباً یک ماه به عید نوروز مانده بود که گفت می‌خواهد با مادر به مشهد برود و رفتند، پس از بازگشت مشهد مقدس بلافاصله به منطقه عملیاتی برگشت.
کد خبر: ۴۸۷۴۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۱

نوید شاهد – مادر شهید عبداله بسطامیان می‌گوید: به مشهد مقدس رفته بودیم، عبداله یک و نیم ساله بود که او را گم کردیم و در جستجوی او بودیم که وی را در مسجد همان محله ای که ساکن بودیم پیدا کردیم و دیدیم که در مسجد درحال نماز خواندن و به رکوع و سجود رفتن است. به طوری که کامل و صحیح نمی‌توانستند کلمات نماز را ادا کنند ولی با این حال به رکوع و سجده می‌رفت و مُهری در مقابل خود گذاشته بود.
کد خبر: ۴۸۷۴۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۲۰