برادر شهید مسیحی در گفتگو با نوید شاهد آذربایجان غربی
دوازدهم دی ماه مصادف است با دوم ژانویه و آغاز سال نو میلادی، از این‌رو با «بنیس باباخانی»، برادر شهید «هرمز باباخانی» یکی از شهداء مسیحی دوران دفاع مقدس به گفتگو پرداختیم که در ادامه می‌خوانید.

همیشه این حرف بر سرزبانش بود که ای کاش من هم با شهادتم بتوانم قدمی در راه آزادی نظام داشته باشم

نوید شاهد آذربایجان غربی؛ بنیس بابا خانی، برادر شهید «هرمز بابا خانی» در این ایام آغاز سال نوی میلادی در گفت‌وگو باخبرنگار نوید شاهد استان آذربایجان غربی، از برادرش و رشادت های ایشان برایمان گفت که در ادامه می خوانید.

نوید شاهد: لطفا ابتدا برادر خود را برای مخاطبان عزیز معرفی نمایید.

برادرم سال 1345 در روستاي علي آباد اروميه در خانواده اي آشوري متولد شد، نامش را هرمز گذاشتند. او در محيط روستا، ميان مردماني ساده و بي آلايش قد كشيد، بزرگ شد به مدرسه رفت و تا سوم راهنماي تحصيل كرد، اما بعد ديگر شوقي براي ادامه تحصيل نيافت. پدر و مادرم هرمز را با نذر و نياز از خدا خواسته بودند به همين خاطر بسيار برايشان عزيز بود.

نوید شاهد: شهید هرمز بابا خانی چگونه فردی بود؟

شهید هرمز فردی بود که برای همه بسیار متعصب بود و به جهت تعصب به نظام جمهوری اسلام و کشور عزیزمان ایران عازم خدمت مقدس سربازی شد. برای رفتن به خدمت سربازی خیلی تلاش کرد که رضایت پدر را جلب نماید و با مشقت و سختی بسیار این کار را انجام داد و عازم شد.

نوید شاهد: در بین هموطنان مسیحی، شهید و جانباز می‌شناسید؟ آیا با آنان ارتباطی دارید؟

ما در میان هموطنان مسیحی در استان آذربایجان غربی 12 شهید داریم که هفت نفر از این عزیزان در دوران جنگ تحمیلی به شهادت رسیدند و بقیه در دوران بمب باران به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.

من تقریبا با خانواده همه ی این عزیزان در ارتباط هستم و زمانی که در مکانی دورهم جمع میشویم و سخن از شهیدهایمان می شود همه ی این عزیزان و مخصوصا پدر و مادرانشان درباره این سخن می گویند که ای کاش ما فرزندانمان را زودتر به خدمت سربازی فرستاده بودیم تا در راه اسلام جان خود را فدا کنند و خیلی از این اتفاق شیرین، خرسند هستند که فرزند خلفشان به شهادت رسیده است.

نوید شاهد: شهید هرمز چند وقت در جبهه حضور داشت؟

شهید هرمز هفت ماه بود که در جبهه فعالیت می کرد که در این زمان اندک به درجه رفیع شهادت رسیدند. برادرم در این هفت ماه دوبار برای مرخصی آمد و در هر بار از رشادت ها و جانفشانی های همرزمان جنگ سخن می گفت و همیشه این حرف بر سرزبانش بود که ای کاش من هم با شهادتم بتوانم قدمی در راه آزادی نظام داشته باشم.

همیشه این حرف بر سرزبانش بود که ای کاش من هم با شهادتم بتوانم قدمی در راه آزادی نظام داشته باشم

نوید شاهد: بعنوان برادر کوچک، چه خاطره ی شیرینی با شهید داشته اید؟

شهید آخرین باری که برای مرخصی به میان ما آمدند من شش سال داشتم و کاملا آن خاطره شیرین را به یاد دارم و آن هم این است که وقتی برادرم شهید هرمز باباخانی از در وارد خانه شد همان لحظه کلاه بافتنی بر سر خود داشت، کلاهش را درآورد و دستان من را گرفت و بر بالای سرخود برد و تا ساعت ها با من بازی کرد که درد فراق و دوری برادر را که چند ماه بود من را آزرده خاطر کرده بود، از خاطرم به دور کنم.

نوید شاهد: چگونه خبر شهادت برادرتان را شنیدید؟ آن لحظه کجا بودید و به چه کاری مشغول شدید؟

حدودا ده روز مانده به عملیات مرصاد (واقع در منطقه مهران) قرار بر این بود که هرمز برای مرخصی به میان ما بیاید و بخاطر همین عملیات، آمدن برادرم لغو شد. من در منزل مشغول بازی کردن و گذران دوران کودکی خود بوده ام که پدرمان از بیرون آمدند و از آن جایی که به رادیو زیاد گوش می دادند، رادیو را باز کردند و همان لحضه رادیو اعلام کرد که منطقه مهران مورد تجاوز دشمنان بعثی قرار گرفته است. پدرم با دلواپسی به خواهرمان اشاره کرد که سریعا نقشه را برایش بیاورد. پدرمان نقشه را باز کرد و پس از نگاه کردن به نقشه متوجه شد که برادرمان هم در آن منطقه است.

نوید شاهد: روحیات هرمز چطور بود؟

شهیدان همچون انسان های معمولی نبودند بلکه آنان سرشار از عشق به وطن، عشق به خانواده، عشق به خاک کشورمان داشتند. شهید هرمز فرزند ارشد خانواده بود و هیچوقت کلمه نه به کسی نمی گفت و نمیخواست دل کسی را بشکند و اگر کسی صدها بار هم برایشان کاری می گفت ایشان با خوش رویی و با عشق و جان آن کار را انجام می داد. به جرات می توانم بگویم که روحیات شهیدان کاملا متفاوت بود از بقیه مردم.

نوید شاهد: زمان دلتنگی برای برادرتان چه می کنید؟

شهید در سی ام اردیبهشت سال 1367 به درجه رفیع شهادت نائل آمد. من چون در زمان شهادت برادرم سن کمی داشتم هیچوقت نتوانسته بودم با دسته گلی آمدنشان را خوشآمد بگویم. من هرساله با فرارسیدن سالروز شهادت برادرم با خریدن دسته گل و حضور داشتن بر سر مزار شهیدمان با خواندن نماز و نثار فاتحه یاد برادرم را گرامی می دارم.

نوید شاهد: در دوران جنگ تحمیلی در کجا سکونت داشتید و شهید به چه فعالیت هایی مشغول بودند؟

زمان جنگ ما در آبادی زندگی می کردیم و همه‌گی به کار کشاورزی مشغول بودیم. همرزمان برادرم که همیشه با ایشان صمیمی بودند برایمان می گفتند که در هفته چندین بار شهید باباخانی با حضور در قرارگاهی که نزدیک روستای ما بود از حال و هوای جنگ از بسیجیان سوال می کرد. چون همیشه عاشق حضور در میدان نبرد بود و آخر هم به خواسته و علاقه اش رسید.

نوید شاهد: چند واژه را مطرح می‌کنم، کوتاه پیرامون آن توضیح بفرمایید.

جانباز: جانبازها همان شهیدان زنده هستند جانبازها مردانی با دلی آهنین و قلبی مملو از عشق وطن هستند.

شهادت: شهادت یعنی گذشتن از خود در راه خدا. راهی است که هر کسی معمولی این کار را نمیتواند به آن دست یابد.

 ایثار و گذشت: شهید شدن یک نوع ایثار و از خود گذشتن است. گذشتی که هر کسی نمی تواند اینکار را انجام دهد.

 مادر: مادر نوعی گذشتن از خود برای رسیدن فرزندان به درجات عالی .

 ایران: سرزمین خوبی ها سرزمین اقوام و اقلیت‌هایی که در کنار هم پیش به خوبی زندگی می‌کنند.

نوید شاهد: هر سال زمان سال تحویل میلادی و کریسمس چگونه از شهید یاد میکنید؟

وقتی که سال تحویل می شود یا موقعی که کریسمس شروع میشود با خواندن نماز و زنده نگه داشتن یاد شهید و حرف زدن درباره خاطراتش و کارهایی که می کرد، یادشان را گرامی میداریم. درسته که هرمز باباخانی شهید شدند ولی یاد فرزند هیچ وقت از نظر و یاد پدر و مادر نمی رود.

گفتگو از علیرضا کرملو

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده