شهادت پسرم، برای مقابله با هتاکی و جسارت به اسلام و اهل بیت بود
نوید شاهد آذربایجان غربی؛ شهید «اسماعیل شجاعی» هفتم تیرماه 49 در روستای قره داغ در یک خانواده فقیر و تهیدست در نزدیکی شهرستان بوکان چشم به جهان گشود و بعد از چند سال به روستای نوبار واقع در جاده بوکان –مهاباد مهاجرت کرد و تحصیلات ابتدائی و راهنمایی را در روستای نوبار گذراند ولی با شروع جنگ تحمیلی و سوختن مدارس نتوانست به پایان برساند و تنها مدرک تحصیلی باقی مانده از ایشان سوم ابتدائی می باشد. وی با اصرار پدر و مادر نزد عموی خود در شهرستان بوکان رفت و ایام نوجوانی را در آنجا سپری کرد و بعد از آرام شدن روستاها به روستای نوبار برگشت.
شهید شجاعی به سلاحهای کلاشینکف و تیربار آشنایی کامل داشت. شهید در اواخر عمر با عزتش تیربارچی بود و بخاطر فعالیت و قابلیت های دفاعی که داشت در عملیاتهای متعددی شرکت می کرد که در این عملیات ها چند بار هم مجروح شده بود .او با دیدن مردان و زنان مظلومی که به دست تروریستها وتکفیریهای داعش کشته می شدند طاقت نیاورد و با اولین فرصتی که دست آوردند در تاریخ نوزدهم دی ماه 94 به سوریه اعزام شد و در تاریخ سیزدهم بهمن 94 در عملیات آزاد سازی نبل الزهرا به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
در ادامه خاطره ای از مادر شهید گرانقدر می خوانید:
بسم رب الشهداء
((خاطره ای از مادر شهید))
مادر این شهید والامقام میگوید پسرم رفت تا به همه بگوید در این دیار هنوز شیر مردان بزرگی هستند که تا میبینند اسلام و قران در خطر است حاضرند جان خود را نثار کنند.و نگذارند هیچگونه هتاکی و جسارتی به اسلام و اهل بیت شود.
وی که بغض سنگینی گلویش را گرفته بود ادامه میدهد اسماعیل از همان کودکی عاشق اسلام و انقلاب بود و هیچگاه نگذاشت کسی از دستش ناراحت شود و هیچوقت توان دیدن ناراحتی کسی را نداشت. این مادر بزرگوار ادامه میدهد :برای من افتخار بسیار بزرگی است که فرزندم در راه انقلاب و اسللام به شهادت رسیده است.
وی عنوان میکند از وقتی دشمنان اسلام در سوریه دشت به کشتار مردم بی گناه زدند اسماعیل خیلی بی قراری میکرد و برای من از بدبختی های مردم سوریه می گفت.این مادر فداکار که فرزندش را در راه اسلام و حرم اهل بیت تقدیم انقلاب و رهبری کرده است ادامه میدهد:حرف شهید در روزهای آخرش در خانه این بود که ((باید بروم))زیرا اسلام مرز ندارد و اکنون مسلمانان سوریه نیاز به یاری ما دارند که از آنان در برابر متجاوزان دفاع کنیم.
((خاطره ای از همرزم شهید))
همرزم شهید شجاعی نیز تعریف می کند: بنده ده سال است که از نزدیک با شهید شجاعی آشنائی دارم و میتوانم به یقین بگویم ایشان به معنای واقعی یک بسیجی و عاشق انقلاب و نظام مقدس بود.
وی افزود:شهید شجاعی و دیگر یارانش برای حفظ قران و اسلام و همچنین ناموس پیامبر هزاران کیلومتر راه را پیمودند تا در برابر سخیفترین انسانهای جهان بایستند تا از اسلام و ناب محمدی دفاع نمایند.
این همرزم شهید ادامه میدهد:شهید شجاعی هم میجنگید هم به مردم مظلوم سوریه کمک میکرد و به ما نیز روحیه میدادو میگفت پیروزی اسلام نزدیک است.شهید شجاعی همیشه میگفت:اگر هرکس در هر کجای جهان بخواهد به اسلام و انقلاب ضربه وارد کند ما بایستی به عنوان سربازان امام خامنه ای همانند یک سد محکم در برابرشان تا اخرین قطره خونمان مبارزه کنیم.
شهید شجاعی خستگی نمی شناخت و همین ویژگی اش باعث شده بود که همیشه به عنوان نفر اول در خط مقدم حضور داشته باشد.وی خاطر نشان کرد:فعالیتهای شهید شجاعی مشخصه بارزی بود که او را به عنوان یک بسیجی واقعی از دیگران متمایز کرده بود
شهید شجاعی از گروههای تکفیری هیچ ترسی نداشت و با شجاعت تمام وارد چنین کارزاری با دشمنان اسلام در سوریه شد. همرزم شهید با نگاهی تامل برانگیز به تمثال شهید شجاعی می افزایند :اینکه مستقیما ساعتها زیر بارانی از آتش قرار بگیری دل میخواهد و همه یاران شهید شجاعی این مهم را در وی دیده بودند.
اگر شهید شجاعی ها می خواستند ترس به دل خودشان راه بدهند که خانه و خانواده و فرزندان و عزیزانشان را ترک نمیکردند و در میدان نبرد آن هم با گروههایی که بویی از انسانیت نبرده اند حاضر نمی شدند.
همرزم شهید در ادامه از حال و هوای شهید قبل از شهادت سخن میگفت و عنوان کرد چند روز قبل از شهادت چهره اسماعیل واقعا آسمانی بود و اصلا انگار توی این دنیا حضور نداشت.این چند روز آخر فقط میخندید و میگفت :تنها آرزویم این است که در راه اسلام و انقلاب شهید شوم و در نهایت به آرزویش رسید.