به دليل روزه بودن نمي توانست شيرجه ياد بگيرد
نوید شاهد استان آذربایجان غربی؛ شهيد «رحيم غروبي» درهشتم اردیبهشت 1340 در شهرستان خوي ديده به جهان گشود. او آنچنان در عشق به جبهه ها محو شده بود كه علي رغم بازگشائي دانشگاههاي پزشكي در سال 1360 حضور در سنگر جهاد را به شركت در كلاس درس ترجيح داد و در حالي كه همه دوستانش عازم كلاسهاي درس دانشگاه بودند، او راه جبهه را برگزيد و به عنوان يكي از فرماندهان گروهانهاي لشكر 31 عاشورا در حمله بيتالمقدس شركت كرد و رشادتهاي فراواني از خود نشان داد، تا اينكه بعد از پيروزي در اين حمله و به هنگام به اسارت در آوردن نيروهاي دشمن، مورد اصابت تير مستقيم بعثيون كافر قرار مي گيرد و در دهم اردیبهشت 61 به شهادت مي رسد. در ادامه خاطراتی از همرزمان این شهید بزرگوار را میخوانید.
خاطراتي از همرزمان و همفكران و دوستان شهيد
سيد فتاح كبيري (عضو سپاه اروميه) چنين مي گويد:
يكي از خصوصيات شهيد رحيم غروبي اين بود كه براي آموختن و بيشتر فهميدن مرزي نمي شناخت و كار خوب را از هر كسي حتي كوچكتر از خود نيز مي آموخت. به ياد دارم در سال 59 ماه مبارك رمضان بود. شهيد غروبي علاقه زيادي به آموختن شنا داشت، ولي به دليل روزه بودن نمي توانست شيرجه ياد بگيرد. به همين سبب ساعت 1 يا 2 نصف شب كنار استخر پادگان حر سپاه مي رفتيم و طريقه شيرجه زدن را ياد مي گرفت.
ايشان وقتي هدف را تشخيص مي داد به آن ايمان مي آورد و براي رسيدن بدان از هيچ كوششي دريغ نمي كرد و هيچ عاملي حتي مارك زدن ها مانع رسيدن به آن نمي شد.
مجيد فهمي (پزشك و عضو سپاه تبريز) درباره او مي گويد:
قبل از انقلاب با هم آشنا شديم و در سال 59 كه ايشان مسئوليت پادگان آموزشي حر سپاه خوي را به عهده داشتند و ما براي دوره پاسداري آنجا رفته بوديم، قدرت مديريت و صداقت انقلابي او را از نزديك ديدم. ايشان بسيار خستگي ناپذير بودند. معمولا شب ساعت 1 به خانه مي آمدند و صبح ساعت 5/30 بيدار مي شدند. در اثر فداكاريها و تلاشهاي شبانه روزي و ارتباط فعال با سپاه تهران و قم موفق شد كه حتي آموزشي تانك را وارد برنامههاي آموزشي پادگان حر بكند.
خليل برجسته (از دوستان شهيد) درباره شهید مي گويد:
از زمان كودكي با او آشنا شدم. چون همسايه محل بوديم. جواني درس خوان و بسيار زرنگ بود. زماني كه خود را براي كنكور دانشگاهها آماده مي كرد، همزمان با تظاهرات ميليوني مردم در سال 57 بود. وقتي تظاهرات به اوج خود ميرسيد و صداي شعارها بالا مي رفت، اين شهيد نيز از فرصت استفاده كرده و درسهاي خود را با صداي بلند مي خواند، چون هميشه كتابهايش همراهش بود. گاهي در روز تا 18 ساعت مطالعه مي كرد. وي جزء اولين گروه اعزامي از خوي بود كه به دزفول اعزام شدند.
رسول محمودي (از دوستان شهيد) درباره او مي گويد:
با شهيد غروبي در پادگان حر آشنا شديم. خستگي ناپذير تلاش مي كرد و شب و روز نداشت و براي رسيدن به هدف هر تلاشي را مي كرد. در يك مورد مي خواستيم در داخل پادگان ميدان تاكتيك ايجاد كنيم ولي امكانات آنرا نداشتيم. ايشان مرا پيش پدرش فرستادند و 5 هزار تومان قرض كرديم و 2500 تومان نيز خودمان گذاشتيم و بالاخره وسايل لازم را براي ايجاد ميدان تاكتيك فراهم كرديم. به اصول سازماندهي و آمادگي نظامي خيلي اهميت مي داد.
آقاي سيد سجاد كبيري (دبير آموزش و پرورش) مي گويد:
در اوايل جنگ تحميلي به عنوان مربي آموزش نظامي در پادگان حر فعاليت مي كرديم كه با شهيد غروبي كه مسؤوليت پادگان را عهدهدار بودند، آشنا شدم. ايشان داراي اخلاقي نيكو و پسنديده بودند و جاذبه خاصي داشتند.
يكي از تكيه كلامهاي او اين بود كه همه را «مؤمن» خطاب مي كرد به فرائض ديني مخصوصاً نماز اهميت زيادي مي داد. وقار و صلابت و متانتي خاص در اجراي فرامين الهي داشت. بسياري از سرداران شهيد از خوي تحت تأثير آموزشهاي او راه جبهه ها را انتخاب كردند. از جمله آنها مي توانم شهيد حسن رزمجو و شهيد عبدالمجيد سيستاني زاده و شهيد سيد عبداله كبيري و شهيد سعيد فرازي را نام ببرم.
روحش شاد و یادش گرامی.