خاطرات آقاي علي رنجبر حقيقي
يکشنبه, ۰۴ شهريور ۱۳۹۷ ساعت ۱۳:۱۰
....... در اين هنگام از خواب پريدم. يعني هر چه گفته بود در خواب ديده بود.




نوید شاهد آذربایجان غربی: سردار شهيد «رحمان آصفي» در پانزدهم تیر ماه سال 42 در شهرستان خوي به دنيا آمد. با پشتکار توانست دیپلم خود را در رشته الکترونیک برق با موفقیت به پایان رسانید. پسری باهوش و آرام و متین بود و از همان اوایل کودکی به نماز و احکام اسلام بیشتر اهمیت می داد. دوران انقلاب در تمام تظاهراتها و راهپيمايي ها و پخش اعلاميه ها پيشقدم بود. بعد از پيروزي انقلاب به عنوان پاسدار جهت دفاع از حيثيت نظام و دفاع از وطن در سپاه ثبت نام نمود و با آغاز جنگ تحميلي، جز اولین داوطلبانی شد که برای اعزام به جبهه ثبت نام نمود. شب و روز مشغول مبارزه با اشرار و احزاب و پاكسازيهاي داخلي در كردستان مشغول بود و در مسؤولیتهای مختلفی خدمت کرد که سرانجام طی ماموریتی، در چهارم شهریور 62 با سمت فرمانده گردان نقده توسط افراد ضدانقلابیون شهد شهادت را به سر کشیده و در ملکوت اعلی، روحشان پرواز کرد.


خدا رحمت كند شهيد عبدالرحمان آصفي را. با تعدادي از دوستان در حياط بسيج نشسته بود. ايشان گفت يك خبر مهم دارم. گفت ديشب با پدر و مادرم خواستگاري رفته بوديم. سپس شروع كرد به وصف ماجراي خواستگاري. گفت ديشب پس از تهيه يك دست لباس شيك و نو و خريدن يك دسته گل زيبا، با اصرار من، به همراه پدر و مادرم به خواستگاري يك دختر نجيب و خوب رفتيم. هنگام خواستگاري ، اجازه ندادم پدر و مادرم صحبت كنند. من شروع به تعريف و تمجيد از خودم و اينكه اگر دختر با من ازدواج كند خوشبخت مي شود و ... در همين حال مادرم يك لگد زد به من و گفت عبدالرحمان بلند شو وقت نماز صبح است. در اين هنگام از خواب پريدم. يعني هر چه گفته بود در خواب ديده بود.

منبع: پرونده فرهنگی بنیاد شهید آذربایجان غربی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده