عملیات بدر؛ آخرین عملیات فرمانده شهید مهدی باکری
يکشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۴۵
به یارانش گفت: امام زمان (عج) را زمزمه كنند، دعا كنند و ذكر لا حول ولا قوة الا باللَّه بگويند.
نوید شاهد آذربایجان غربی: فرمانده شهید مهدى باكرى، در سال 1333 در مياندوآب به دنيا آمد. او که در خردسالى مادرش را در حادثه اى از دست داد و با تلاش بسیار دوره ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت سپری کرد.دوران دبيرستان وی با شهادت برادرش بزرگش، على باكرى _توسط ساواک_ مصادف شد. دوره دبيرستان را در سال 1351 با اخذ ديپلم رياضى به اتمام برد و سال 1352 در رشته مهندسى مكانيك در دانشكده فنى دانشگاه آذرآبادگان تبريز پذيرفته شد. با ورود به دانشگاه مرحله جديدى از زندگى علمى و سياسى مهدى آغاز گرديد؛ وی به فراگيرى دروس تئوريك انقلاب پرداخت و در جهت ايجاد هسته هاى انقلابى كوشش كرد. در صحنه علم و دانشگاه، مهدي نهال كاربرد سلاح را ـ در راه اسلام و آزادي كاشت. سلاحي كه رگبارش سينه سنگي فرعونيان و طاغوتيان اجنبي پرست را مشبك مي كرد. ماجرای مهدي يك واقعيت است، اما واقعيتي افسانه وار. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي با اصل برگرفته از مكتبش (تعوانوا علي البر و التقوي) در كسوت شهردار به خدمت درآمد، اما شهرداري به سبك سلمان. به قدري تشنه خدمت به خلق خدا بود كه ميز رياست را رها می كرد و به عنوان يك همدرد، شب و روز مشغول عمران و آبادي شهر می شد و گاه به عنوان كارگري گمنام و گاه يك غمگسار مي شد. اما توطئه هاي رنگارنگ در گوشه و كنار مملكت انقلابي باعث شد تا او از شهردار بودن استعفا دهد و لباس سبز پاسداري را با نشان «وعدوا لهم ما استطعتم من قوه» بر تن كند. با آغاز جنگ تحمیلی و گفته امام راحل که«حصر آبادان بايد ... شكسته شود»، ندايي كه از مراد و پير خود شنيد و از نوع نغمه «هل من ناصر ينصرني» بود، به زيبايي به صحنه كربلا شتافت تا وفاداریش را اثبات کند. تفسير حضور مهدي در عمليات آزاد سازي آبادان، بيت المقدس، طريق القدس، حاج عمران، رمضان و ... جزاير مجنون، هميشه آرام بخش دلهاي بسيجيان و سپاهيان اسلام بود. او يكي از ستاره هاي تشيع علوي، شهيد مهندس مهدي باكري فرمانده دلير لشكر 31 عاشورا بود كه به واسطه تجمع عالي ترين فضيلت هاي انساني در وجودش، هدف از خلقت را چون تابلوئي درخشان براي ره يابي آيندگان به نمايش گذاشته است. مهدی باکری فرماندهی بود که همه آرزوی حضور در کنار ایشان بودن و کار کردن با ایشان را داشتند. مهدی در بیست و پنجم اسفند سال 63 در عملیات بدر همچون پر، سبکبال و آسوده به سوی آسمان پر نور پرورگارش رفت.
با آغاز عمليات بدر در اواخر زمستان سال 1363 نيمههاى شب، گردان سيدالشهدا از دجله عبور كرد و مهدى گزارشى از عملكرد لشكر به فرماندهان ارايه داد. حاضرين در جلسه باور نمىكردند كه لشكر عاشورا با آن سرعت از دجله عبور كرده باشد.
فرمانده كل سپاه، محسن رضايى و عزيز جعفرى از مهدى تشكر كردند. لشكر عاشورا تا صبح پل "نفر رو" را روى دجله نصب كردند. هنوز ساعتى از صبح نگذشته بود كه در بىسيمهاى ارتش عراق داد و هوار صدام بلند شد. او به قرارگاه فرماندهى آمده بود و نيروها را به مقاومت در مقابل لشكر عاشورا دعوت مىكرد. مهدی در شب عمليات بدر براى رزمندگان سخنرانى كرد، وضو گرفت، و همه افراد گردانها را يك يك از زير قرآن عبور داد و به همه تأكيد كرد نام امام زمان (عج) را زمزمه كنند، دعا كنند و ذكر لا حول ولا قوة الا باللَّه بگويند.
حمله آغاز شد و لشكر عاشورا مأموريت داشت در خط دفاعى دشمن را سرگرم نمايد و خط دشمن را شكسته و به آن سوى دجله پيشروى كند و تا تثبيت مواضع ساير نيروهاى عملكننده در اين سوى ساحل رود دجله اين مأموريت با موفقيت انجام شد و نيروهاى لشكر عاشورا به فرماندهى مهدى باكرى به آن سوى رودخانه دجله پيشروى كردند و به استحكام مواضع پرداختند. دو روز از عمليات مىگذشت كه عدهاى از همرزمان مهدى از دجله گذشتند و در آن سو به وى ملحق شدند. روز بیست و پنجم اسفند 1363 - روز سوم عمليات - مهدى و همراهان به سوى اتوبان بصره - العماره حركت كردند و منتظر ماندند تا نيروى تخريب برسد كه متاسفانه نرسيد. از گوشه و كنار خبر شهادت ياران مىرسيد، به راه افتادند و نزديك ظهر به نيروهاى خودى رسيدند كه منطقهاى را در اختيار داشتند.
مهدى با دوربين به پل نگاهى كرد و پل تنها دو سه محافظ داشت؛ از سويى ديگر خبر رسيد كه نيروهاى عراقى پاتك زده و از پشت سر در حال پيش روى به سوى آنها هستند. مهدى، خمپاره 60 را برپا كرد و چند گلوله خمپاره به طرف عراقىها شليك كرد، دو سه دستگاه نفربر عراقى منهدم شد و نيروهاى آن پا به فرار گذاشتند. نزديك ظهر، عراق بار ديگر اقدام به پاتك كرد. مهدى و همراهانش از روستايى در حال خروج بودند كه به محاصره افتادند، و با عراقىها حدود سى متر فاصله داشتند. عراقىها پيش مىآمدند كه علىاكبر كاملى نارنجكى به سوى آنها پرتاب كرد. مهدى نيز دو نارنجك برداشت و در زير پناه آتش بقيه به طرف عراقىها رفت، و پشت موضع عراقىها خوابيد و نارنجكها را به ميان آنها پرتاب كرد و به سرعت به موضع خود برگشت.
تلاشهاى بىحد و حصر فرماندهان ارشد از جمله محسن رضايى و احمد كاظمى براى بازگشت مهدى به پشت خط مقدم بىنتيجه ماند و او پيكهاى مختلف را بىجواب گذارد چرا كه نيروهاى او در شرايط خطرناك به سر مىبردند. او آرپى جى را برداشت و به طرف پاسگاهى حركت كرد. و غروب روز 25 اسفند مهدى بر اثر اصابت گلوله از ناحيه سر زخمى شد. پيكر او را در حالى كه خون از پيشانىاش جارى بود در داخل قايق گذاردند. تا از دجله عبور دهند و به عقب منتقل كنند. عليرضا تندرو، قايق را به سرعت حركت داد و مهدى را از آبهاى هورالعظيم گذراند. در ميانه راه وقتى كه وارد دجله شدند و به كنار سيلبند رسيدند در تيررس عراقيها قرار گرفتند قايق هدف قرار گرفت و چندين گلوله به مهدى و عليرضا خورد در نهايت گلوله آرپى جى به باك قايق اصابت كرد و قايق منفجر شد و آتش گرفت و در حالى كه پيكر نيم جان مهدى و عليرضا در آن بود، شعلهور در ميان امواج دجله ناپديد شد و تاكنون اثرى از آن به دست نيامده است.
منبع: پرونده فرهنگی بنیاد شهید آذربایجان غربی
نظر شما