فرمانده لشکر 31 عاشورا در عملیات بدر، شهدای استان (262)
بي شك يكي از ستاره هاي آسمان خونبار تشيع علوي شهيد مهندس مهدي باكري فرمانده دلير لشكر 31 عاشورا مي باشد كه به واسطه تجمع عالي ترين فضيلت هاي انساني در وجودش، هدف از خلقت را چون تابلوئي درخشان براي ره يابي آيندگان به نمايش گذاشته است

نوید شاهد آذربایجان غربی: مهدي باكري متولد 1333 ، فرمانده دلير لشكر 31 عاشورا، مهندسی کاردان و شهردار شهر ارومیه که عالي ترين فضيلت هاي انساني در وجودش متجلی شده بود. با فرمان حضرت امام مبني بر خارج شدن سربازان از ارتش از پادگان فرار می کند، با تشكيل سپاه، به خيل اين عاشقان سبزپوش در می آید، او کسی بود که  فرماندهان ساير لشكرها هميشه مشتاق بودند تا با يگان خود در كنار لشكر عاشورا وارد عمل شوند. او جنگید و جنگید تا در عملیات بدر به سوی پرورگارش پر کشید و شعله ای وجودش را آنقدر سبک کرد تا تمام ذره ذره وجودش آسمانی شود.

 

 

 

تاريخ شورخيز شيعه هر از چند گاهی يك بار چهره اي را به جوامع انساني عرضه مي دارد كه زمان اين عيارسنج شگفت، در مقام قضاوت در برابرش سر تعظيم فرود آورده و زندگي او را، درس زندگي آيندگان مي سازد كه بي شك يكي از همين ستاره هاي آسمان خونبار تشيع علوي شهيد مهندس مهدي باكري فرمانده دلير لشكر 31 عاشورا مي باشد كه به واسطه تجمع عالي ترين فضيلت هاي انساني در وجودش، هدف از خلقت را چون تابلوئي درخشان براي ره يابي آيندگان به نمايش گذاشته است.

شهيد مهدي باكري در سال 1333 در شهرستان مياندوآب در خانواده معتقد و شيعه ولايت به دنيا آمد، وكامش را با تربت مولايش حسين جلا بخشيده، و با شير مادر شهد ولايت را به كامش ريختند.

چهره معصوم و مطمئنش از همان اوان كودكي همه اعضاي خانواده را مجذوب خويش كرده و از كودكي ايثار و اخلاص و جديت در كارها و رفتارش مشهود بود.

دوران تحصيلش در مقطع ابتدايي و دبيرستان را عليرغم وجود ناملایمات روحي ناشي از فوت مادر عزيزش و شهادت برادر بزرگوارش، با موفقيت پشت سر گذاشت و در رشته مهندسي مكانيك مشغول تحصيل در دانشگاه شد.

 به محض ورود به دانشگاه،  مبارزه با رژيم پهلوي را در كنار ساير دانشجويان شروع كرده و در مسير مبارزه بر خلاف بعضي ها كه چشم بسته اسير شعارهاي كاذب گروهك ها مي شدند، اين بزرگوار، همواره از گروهكها و سازماني هايي كه در مسير مبارزاتي خود بي ابهام رهروي از امام را در همه حركت هاي خود مد نظر اصولي قرار نمي دادند، متنفر بوده و همواره سعي می كرد مسير مبارزه اش، منطبق با معبر نوراني ولايت باشد.

 بعد از فارغ التحصيل شدن به عنوان افسر وظيفه مشغول خدمت سربازي شد كه با فرمان حضرت امام مبني بر خارج شدن سربازان از ارتش از پادگان فرار كرده، براي سربازان ديگر هم كه قصد فرار از سربازي را داشتند پول و امكانات فراهم كرد تا به فرمان امامشان عمل نمايند.

بعد از پيروزي انقلاب، با تشكيل سپاه، به خيل اين عاشقان سبزپوش درآمده، و در سازماندهي و ساخت اوليه سپاه نقش بالايي داشت. در كنار فعاليتهاي نظاميش، در سنگر جهاد سازندگي و شهرداري نيز ماهها از اين ستاره تا آن ستاره براي راحتي و رفاه مردم و تزريق پاكي ايثار به محيط كار تلاش نمود.

بعد از شهادت سردار شهيد اسلام شهيد مهدي اميني ضدانقلاب فكر مي كرد بعد از آن شهيد، نيروهاي انقلابي در منطقه آذربایجان متلاشي خواهند شد، ولي نمي دانستند همان طوري كه امام راحلمان فرمودند: «هر پرچمي كه از دست تواناي سرداري بيفتد، سردار ديگري آن را بر دست گرفته و به ميدان مي آيد.»

 شهيد باكري در آن شرايط حاد پرچم شهيد مهدي اميني را به دست گرفته، و سبكبال و اميدوار به آبياري لاله ها برخاست، و با حضورش در سنگر شهيد اميني، گلهاي اميد را در دلهاي حاميان انقلاب شكوفا ساخت. با خلوص و درايتی كه داشت، در مدت كوتاه با ابتكار و تدبير و حملات منظمش، علاوه بر گرفتن انتقام خون شهيد مهدي اميني و يارانش، ضدانقلاب را از منطقه آذربايجان غربی تا مرز تركيه متواري ساخته و ارتباط ضدانقلاب از جنوب به شمال كردستان را به كلي قطع نمود.

وقتي مسلمان نماهاي پرادعا به احترام 124 هزار پيامبر الهي 124 هزار سكه بهار آزادي را مهريه دختر و عروسشان قرار مي دادند، با خواهري بسيجي بر سر سفره عقد ساده ای، عقد رستگاري نشسته و با مهريه قرار دادن يك قبضه كلت، تأكيد عملي بر مجاهدت در راه اسلام را سرلوحه عملي زندگيشان قرار داد.

شهيد باكري معتقد بود كه حسين(ع) بيش از آنكه تشنه باشد، تشنه لبيك است؛ و به همین خاطر به دنبال فشار و هجومي كه دشمن در جنوب وارد مي ساخت، عازم جبهه هاي جنوب شده، و در كنار علمدار شهيدش حميد باكري رشادت هاي بي مانندي در عمليات هاي بزرگی چون فتح المبين، مسلم بن عقيل، بيت المقدس و رمضان، از خود نشان دادند كه ايثارگري اين دو برادر شهيد در حماسه هاي خونين هرگز از صحيفه دفاع مقدس پاك نخواهد شد.

 با تشكيل لشكر عاشورا اين رهرو واقعي حسين(ع)، خيمه گاه حسينيان را در مقابل يزيديان برپا ساخته، و با هوش و زكاوت و تدبير نظامي بالايي كه داشت، لشكر عاشورا را به عنوان بهترين لشكرها براي دفاع از كيان اسلام سازماندهي نمود. چنانكه يكي از مسؤولين جنگ مي گفت: من در چهره فرماندهان ديگر اعتماد به كار نظامي شهيد باكري را مي ديدم. به همين خاطر هر فرمانده لشكري وقتي متوجه مي شد كه مهدي باكري در كنار او وارد عمل خواهد شد، با اطمينان از جناح خود وارد عمل مي شد، زيرا هر كجا كه باكري عمل مي كرد، همه مطمئن بودند كه او همه هدفهاي خود را مي گيرد و فرماندهان ساير لشكرها هميشه مشتاق بودند تا با يگان خود در كنار لشكر عاشورا وارد عمل شوند.

در عمليات بزرگ خيبر سردار با وفا و علمدار و برادرش حميد كه معراجهاي بزرگ و پروازهاي ماورايي را گام در گام و بال در بال هم پيموده بودند، به شهادت رسيد.

آقا مهدي كه داغ خيلي از دوستان و بسيجيانش كه قبل از او هجرت كرده بودند، را به دل داشت و همواره آرزو مي كرد كه در كنارشان باشد. بعد از شهادت حميد ديگر قرار ماندن در دنياي بي حميد و مرتضي را نداشت.

 عمليات بدر اولين عمليات بزرگي بود كه مهدي علمدار باوفايش، حميد را در كنار خود ندارد. شور و شوقي ديگر دل و جان مهدي را پر كرده است. احساس مي كند ميعاد وصل نزديك است و در گذرگاه عمر به سر منزل غايي رسيده است.

وعده ديدار چو شود نزديك

                        آتش عشق تيزتر گردد

شب عمليات فرا مي رسد. وضو گرفته و بسيجيانش را يك يك از زير قرآن عبور مي دهد. براي اينكه در بارش بي امان توپ و خمپاره و رويش فواره سان تركش و خون غنچه ها را از رهگذر طوفان برهاند، خود را به بسيجيانش مي رساند. او كه دل سودايش در گرو عهدي بود كه با قهرمان بزرگ كربلا بسته بود، بوي وصل، او را به فضاي عشق مي كشد.

در اوج آخرين حماسه آفريني است كه برادر كاظمي اصرار مي كند كه آقا مهدي برگرد،

امادر جواب برادر كاظمي مي گويد: اينجا عالم ديگريست. شما نمي دانيد. اي كاش شما هم اينجا بوديد.

آري، آن كس كه در مكتب عشق حسين(ع) درس شيدايي و عاشقي آموخته باشد، خوب مي داند كه جان سپردن در پاي دلدار عالمي دارد. ناگاه گلوله اي مي رسد و در سر پرشوري كه سوداي كربلا داشت، فرومي نشيند و گردني را كه از رقيت همه تعلقات جز بندگي خدا‌ آزاد بود، فرو مي افتد و يكي از اصحاب آخر الزمان امام عشق در خون خويش فرو مي غلتد.

خوش آن تني كه به كوي حسين(ع) بسپارد جان

                        خوش آن بدن كه شود خاك كربلاي حسين(ع)

مهدي كه در آن سوي دجله اين ميعادگاه دلدادگان به تير خصم به خاك افتاده بود، جنازه اش  را به قايق انتقال مي دهند، ولي پيكرش به تبعيت از پيكر صد پاره مولايش دگر بار با شعله شرري صد پاره شده خاكسترش آرام، آرام در ميان آب فرو مي رود و پيكر در خواب بهشتي رفته اش مانند پيكر علمدار باوفايش حميد در وادي گمنامي در هاله اي از نور مي ماند.

من آن شمعم كه خاكستر ندارم

                        شهيد عشقم و پيكر ندارم

بدين سان طومار عمر زندگي سراپا حماسه سردار بزرگ اسلام بسته مي شود. افسوس كه در اين صحراي بيكران هزاران دشت بايد سيراب شود تا دسته گلي به اين زيبايي به جلوه برآيد تا با عطر و لطافت خويش صحرا را به باغي تبديل كند، زيبا و حيات بخش.

خوشا به حال او و اصحاب باوفايش كه در عاشوراي ايران جان باختند و در صحراي محشر كوله باري از دوستي و محبت اهل بيت و رضاي حق را با خود خواهند داشت.

كوله باري كه پيش ما مانده است

                        يادگاري است كز تو جا مانده است

آن تن پاكتر ز عطر نسيم

                        كس چه داند كه در كجا مانده است

 

 

روحش شاد و يادش گرامي باد

منبع: مرکز اسنادو امور ایثارگران آذربایجان غربی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده