سید عبدالله، به دنيا و ماديات علاقه و دلبستگي نداشت
نوید شاهد آذربایجان غربی ؛ سيد عبدالله کبیری در پائيز سال 1341 در شهرستان دارالمؤمنين خوي در خانواه اي مذهبي و روحاني پا به عرصه وجود نهاد و از آنجا كه خانواده ايشان مي خواستند او عبد صالح و بنده حقيقي خداوند باشد نام او را عبدا... گذاشتند. وي دوران طفوليت تحت حمايت و سرپسرتي پدر ارجمند و مادر گراميشان تربيت يافت تا در سن هفت سالگي براي كسب علم و ادب وارد دبستان گرديد و بعد از آن دوران راهنمائي را پشت سر گذاشت.
او كه از همان آغاز و دوران كودكي علائم ايمان و اعتقاد به مسائل اسلاني و ديني در وجودش ظاهر بود، در سنين نوجواني نيز خود را مقيد به انجام دستورات الهي مي ديد. لذا قبل از رسيدن به حد تكليف بعضي از تكاليف شرعي را مراعات مي كرد. مخصوصاً در اقامه نماز و روزه سعي وافر داشت. حتي قبل از انقلاب عضو فعال و يكي از گردانندگان هيئت نوجوان قرائت قرآن بود و خود نيز اين كتاب الهي را با لحن زيبا و جذاب تلاوت مي كرد و خود را موظف به شركت در جلسات قرآني كرده و دوستانش را نيز بال قول و عمل به وظيفه مهم الهي دعوت مي كرد. در اخلاص و صفاي دل و پاكي روح زبانزد عام و خاص بودند و با رفتار و عملكرد خويش در دلهاي ديگران نفوذ داشت. لذا اطرافيان شديداً او را دوست مي داشتند و از طرفي فرد قاطع و با اراده به شمار مي رفت. به صله ارحام توجه زيادي داشت و نسبت به ديگران مخصوصاً پدر و مادر با كمال احترام و خضوع و فروتني رفتار مي كرد.
با شروع و اوج گرفتن حركت انقلابي مردم مسلمان ايران شهيد بزرگوار سيد عبدالله نيز همصدا و همگام با مردم، حضور خود را نشان داد. وي معمولاً در تظاهرات خياباني و ديگر حركت ها، در عين حالي كه تازه به دوران جواني قدم گذاشته بود شركت مي كرد. با پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ايران، ايشان وارد سپاه پاسداران شده و به صورت نيمه فعال صادقانه شبانه روز خدمت مي كرد و در كنار آن در فعاليت هاي ديگر اجتماعي همچون جهاد سازندگي حضور فعالي داشت. در حركتهاي ضدانقلابيون در منطقه كردستان به صورت داوطلبانه با ديگر همرزمانشان به منطقه عازم شده و تا شروع جنگ تحميلي به مبارزه با اشرار مشغول بود.
در سال 1359 كه جنگ تحميلي عراق عليه ايران اسلامي آغاز گرديد، تصميم گرفت كه با تمام توان و نيرو وظيفه اش را در قبال اين تهديد انجام دهد و در اين هدف چنان مصمم بود كه لحظه اي براي خدمت در پشت جبهه فكر نمي كرد. پدر محترم ايشان نقل مي كنند كه در مرتبه دوم مجروحيت سيدعبدالله با توجه به اينكه برادر كوچكتر وي تشكيل زندگي داده بود از او خواستم كه براي مدتي هم شده در پشت جبهه خدمت نمايد، اما ايشان با كمال احترام و متانت فرمود پدر جان من فعلاً تصميم ازدواج ندارم و انشاءالله در سراي ديگر نعمت هاي خداوند روزي من خواهد بود. او در اصل به دنياي ديگر تعلق داشت و نسبت به دنيا و ماديات علاقه و دلبستگي نداشت. سيد عبدا... با اقتدا و الهام از جد بزرگوارشان از شيران روز و زاهدان شب بود، به طوري كه در طول عمليات هاي متعدد دو الي سه بار مجروح گرديد و هر بار عليرغم توصيه هاي ديگران به محض بهبودي جزئي راهي ديار عاشقان مي گشت و دنبال گمشده خود بود و احساس مي كرد كه آن را فقط در ميادين نبرد مي تواند بيايد و بنا به فرموده حضرت امام، عزت و شرف را در گروه جنگ تحميلي مي دانست.
از روحايت بسيار بارز او در جبهه روحيه خستگي ناپذيري و اخلاص او بود و هيچوقت به رشادت ها و فداكاري هاي خود نمي باليد، زيرا آن را توفيق الهي مي دانست، حتي در مسؤوليت هاي خويش اين روحيه شجاعت و اخلاص ديده مي شد، تا جايي كه حتي حاضر نگشت كه جسم پاكش نيز از سرزمين يار جدا گردد، چرا كه او همه چيزش را با خداوند معامله كرده بود و او اين معامله را در مورخه بیست و دوم اسفند ماه 1363 در عمليات پيروزمندانه بدر به اتمام رساند و تمام وجودش را در راه خداوند تعالي و دين مبين اسلام به معشوق حقيقي اش الله لايزال هديه كرد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد
در ادامه عکس های آن شهید والا مقام را نظاره گر باشید