خاطرات شهید؛
سه‌شنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۲۳:۵۰
نوید شاهد – این برادر روي مين رفته بود و حال وي خيلي وخيم بود. ولي شگفتا از حرفهاي اين برادر كه دائماً ياد خدا مي كرد و امام امت را صدا مي كرد و از استقامت و شكيبايي سخن مي گفت. در زیر خاطراتی کوتاه از زبان شهید که در نامه هایش به خانواده اش فرستاده را میخوانیم.

نوید شاهد آذربایجان غربی؛ پاسدار شهيد "ابراهيم عراقي" به سال 1341 در خانواده متدين، با مذهب شيعه ديده به جهان گشود. سال اول دبيرستان بود كه انقلاب شكوهمند اسلامي آغاز گرديد. همزمان با شروع انقلاب اسلامی با خلوص نیت و ایمان به پروردگار متعال، در راه پیروزی و به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی همگام با مردم مسلمان براي پيروزي انقلاب تلاش و مجاهدات می کرد.

با شروع جنگ تحميلي، داوطلبانه برای کمک به مجروحین جنگ به عنوان راننده آمبولانس در عملیاتهای غرب کشور و درگیری با حزب منحله دمکراتها به هلال احمر کمک می نمود  ضمن اینکه بعنوان پاسدار کمیته در کمیته مرکزی و پاسگاه گشتی و جبهه كردستان و مقابله با عناصر حزب منحله دمكرات و ... خدمت می کرد.

سرانجام بعد از سالها خدمت در راه هدف انقلاب و كنترل امنيت منطقه و مبارزه با قاچاق و گروهكهاي ضدانقلاب، دربیستم آبان سال 1363 در جاده پيرانشهر- سردشت طی مبارزه ای شجاعانه با عناصر ضدانقلاب به درجه رفيع شهادت نايل گرديد.

کار در اورژانس

اول شب بود و توپخانه عراق بعثي صهيونيستي دائماً ارتفاعات كدو را مي كوبيد و حتي مي توانم بگويم در يك دقيقه 312 توپ شليك مي كرد و حال اينكه هيچ كدام از توپهاي وي به هدف نمي خوردند و از آنجا معلوم مي شد كه صداميان بي هدف به كوههاي سر به فلك كشيده را زير توپهاي خود قرار داده است تا از اين طريق قدرت نمايي كرده باشد. مدتی بعد ديگر از توپخانه ارتش آنها صدايي به گوش نمي رسيد و ما در اورژانس با توكل و اتكا به خداوند استراحت كرديم تا دوباره به خط اول جبهه اعزام شویم. چون به غير از ما يك اورژانس ديگر برای خط مقدم جبهه وجود دارد و حدوداً 7 كيلومتري آنها اورژانس شهيد كاظمي مستقر است كه من هم جز كساني هستم كه در اين اوژانس مشغول به كار هستم.

اخبار رادیوی عراق

در مورخه 62/7/2 از صبح تا ساعت 7/5 حتي يك مجروح نيامد. ما براي پي بردن به آمريكايي بودن راديو عراق صهيونيستي و حزب بعث، يكي از بچه ها همان شب راديوي عراق را باز نمود و گوينده بي شخصيت گفت: امروز در منطقه عملياتي در پيرانشهر نيروهاي مستقر در روي كدو 25 نفر را كشته و يا مجروح و يك سنگر اجتماعي ايران را با توپخانه نيرومند عراق منهدم كردند اما ما كه در همان منطقه بوديم، پي به ماهيت اين راديو برديم و براي هميشه گوش دادن به اين راديوي فوق را براي خودمان حرام دانستيم و عملاً فرموده هاي امام كبير انقلاب برايمان ثابت گشت.

استقامت برادر بسیجی

در مورخه 62/7/1 شب بعد از شام يك مجروح كه عضو بسيج بودند، آوردند كه این برادر روي مين رفته بود و حال وي خيلي وخيم بود. ولي شگفتا از حرفهاي اين برادر كه دائماً ياد خدا مي كرد و امام امت را صدا مي كرد و از استقامت و شكيبايي سخن مي گفت.

سنگرهاي نبرد

خاطره اي دارم از سنگرهاي نبرد حق بر عليه باطل و براي اولين بار شخصي به نام علي قربانزاده با من در تيپ المهدي اورژانس شهيد كاظميان آشنا شد که از تمام جهات اخلاق و رفتارمان يكي بود و با هم مثل برادري در يك سنگر كوچك ولي داراي نور خداوند زندگي مي كرديم و هميشه آماده براي خدمت به رزمندگان اسلام جهت بردن آنها به نزديكترين بيمارستان براي مداواي آنها بودیم.

‏ بگو شهادت پسرم را قبول كن

مادر شادمان باش كه از طايفه و خانواده تو چنين پسرى به عرصه آمده و مى خواهد راه فى سبيل ا... را بپيمايد. پس به خاطر خدا ناراحت نباش و اشك نريز و اگر اشك ريختي، اشك شادى در چشمانت موج بزند و براى همه پيغام شهادت مرا بده و دستهاى پينه بسته ات را در درگاه خدا به طرف عزت و شكوهش و عظمتش بالا ببر و بگو شهادت پسرم را قبول كن. چون كمتر كسى مى تواند به خيل شهداى حسينى بپيوندد و از ياران حسين زمان گردد و خوشا بر شهيدان كه از دوستان حسين خواهد بود و خوشا بر حال مادراني كه پسراني را در راه خدا قرباني داده اند. اميدوارم مادر تو هم جز اين مادران باشي كه شهادت را فوز عظيم مي دانند. به اميد شهادت اگر بكشيم پيروزيم و اگر كشته شويم، شهيد هستيم و پيروز. برادرم علي عراقي بايد اين راه را ادامه دهد و اسلحه افتاده برادر كوچكش را بگيرد.

خدايا قبل از شهادتم مرا با شناخت عميق اسلام ياري بنما.

 

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده