ما عاشقان حسينيم
نوید شاهد آذربایجان غربی؛ شهيد "تاروردي
احمدي" در سال1348 در روستاي "چورس" قره ضياالدين از توابع شهرستان
خوي چشم به جهان گشود و پرورش يافت و جواني شد متدين و پاك و باايمان كه از نماز و
روزه اش غافل نمي شد. شهید تاروردی احمدی زندگی ساده ای داشت و همیشه علاقه زیادی به
کارهای کشاورزی و دامپروری داشت و با پدر بر روي زمين كار مي كرد و كشاورزي و دامپروري
را انتخاب كرده بود و از كارهاي سنگين هراسي نداشت. صبور بود و يار پدر. نمی گذاشت پدرش به کارهای سخت و سنگین دست بزند.
همیشه یار و یاور پدرش بود.
علاوه بر این به ورزش نیز می پرداخت و هیچ وقت
از نماز و روزه اش غافل نبود. همیشه احترام بزرگترها را حفظ می کرد و کودکان را دوست
می داشت و در کارهای کشاورزی به پدرش کمک می کرد. اعتقاد زیادی به جمهوری اسلامی ایران
و مقام رهبری داشت و عاشق عاشورای حسینی بود. به همین خاطر هر سال در سوگواری امام
حسین(ع) شرکت می کرد.
دوران انقلاب كم سن و سال بود و کاری از دستش برنمی
آمد اما او که در خانواده ای متدین و آزاد پرورش یافته بود از شاه و اعمالش متنفر
بود و هر جا که عكس شاه ملعون را مي ديد، پاره مي كرد.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در خدمت آن بود و
قلبا به آن ايمان داشت. دلش سرشار از عشق امام خميني(ره) بود.
با شروع جنگ تحميلي شوق حضور در جبهه داشت تا اينكه
به عنوان پاسدار وظيفه به جبهه اعزام گرديد و موقع وداع و خداحافظي به مادرش گفت:
«چرا شما بدرقه مي كنيد. ما عاشقان حسينيم و حسين(ع) خودش ما را بدرقه مي كند». مهمترین
عامل مؤثر برای اعزام به جبهه ایشان برای حفظ دین و آرمانهای اسلامی و برای حفظ ناموس
هموطنان و حفظ وطن در مقابل دشمنان دین و قرآن و اطاعت از فرمان ولایت فقیه حضرت امام
خمینی بود.
مهربان بود و همدرد دردمندان. در حين مبارزه نترس بود. در جبهه ها حماسه مي آفريد تا اينكه در سی و یکم مرداد سال 1368 به درجه رفيع شهادت نائل آمد.
خاطره از زبان شهید
صبح سال تحویل می شد که سربازان همه آمدند که سفره
هفت سین را بچینند، ولی چون وسایل سفره فراهم نبود، همه فکر کردند و سفره را پهن کردند
و مين و فشنگ و سيم خاردار كه اولش با سين شروع مي شد، در آن گذاشتند و یک عکس یادگاری
در آنجا انداختند.
خاطره دوستان و آشنايان
همیشه با دوستان و آشنایان با مهربانی رفتار می
کرد و همیشه شریک غم ها و شادی های آنها بود و در مشکلات آنها را یاری می کرد و آنها
را همیشه برای اعزام به جبهه و کمک به جبهه فرا می خواند.
گر
عرصه زندگي به ما گردد تنگ
ور
غرقه خون شويم در عرصه جنگ
يك نام به خون نوشته بر سينه سنگ
بهتر
ز هزار نام آلوده به ننگ