خاطرات آقای علی اوسط غفاریان
همکاران اصرار می کردند شما که جانباز شده اید، دیگر شرکت نکنید، امداد به وجود شما نیاز دارد اما ایشان قبول نکردند.




نوید شاهد آذربایجان غربی: پاسدار شهید «خلیل حضرتی نبی کندی» سال 36 در روستای «شیرمرد» به دنیا آمد و با عشق به قرآن و اسلام، قبل از انقلاب و بعد از انقلاب بطور چشمگیری فعالیت می کرد که سال 59 در سپاه عضو می شود و با جهادگری و عشق تمام در جهاد و دفاع از اسلام و قرآن، در حالیکه فرماندهی دسته در سورسات را بر عهده داشت، در عمليات پاكسازي و آزادسازي منطقه جنوب آذربايجان غربي و جاده تكاب به شاهين دژ، بیست و دوم تیر ماه سال 1361 در منطقه سورسات به درجه رفيع شهادت نايل آمد.



حساسیت در حفظ بیت المال 
در ماه رمضان سال61 که ایشان برای شرکت در عملیات آماده می شد، دوستان و همکاران اصرار می کردند شما که جانباز شده اید، دیگر شرکت نکنید، امداد به وجود شما نیاز دارد. اما ایشان قبول نکردند و با توجه به اینکه از2 روز قبل هم اصرار داشت که مهر و امکانات کمیته امداد حضرت امام (ره) را تحویل دهد و در عملیات شرکت کند،  بنابراین تنها با خودرو امداد که یک تویوتا (مینی تویوتا) بود، رفتند. ایشان اصرار داشتند خودرو امداد، متعلق به محرومان است و نباید جلوتر برود، امکان دارد مورد اصابت قرار گیرد، لذا خودرو امداد را در چند کیلومتری محل درگیری گذاشتند و با همان عصا بدست و اسلحه به دوش، پیاده به طرف منطقه درگیری حرکت کردند و در همان عملیات به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.

اصرار بر حضور در عملیات
در عملیات سوروسات زخمی می شوند و جهت مداوا به بیمارستان شهداء تکاب منتقل شدند. در بیمارستان، مداوا روی او صورت گرفت و همراهان توصیه کردند به استراحت نیاز دارید، مصلحت نیست با این وضعیت شما به منطقه بروید. ایشان قبول نکردند و با اصرار تمام، خواستار حضور مجدد در منطقه عملیاتی شدند. بالاخره با اصرار ایشان، با یک دستگاه موتورسیکلت سپاه سریعا او را به نزدیکی های سور و سات و روستای سانجود رساندند و پیاده شده و در همان منطقه مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفتند و به شهادت رسیدند.

شهید خلیل حضرتی به روایت دوست و همکار

روحیه ایثار و فداکاری
شهید بزرگوار از سال60 به عضویت شورای سرپرستی کمیته امداد امام خمینی(ره) انتخاب شدند و در سال61 مسؤولیت اجرای امداد به لحاظ صلاحیت و شایستگی که داشتند، به ایشان واگذار گردید. ایشان همیشه با وضو در محل کار حاضر می شدند و با توجه به محدودیت اعتباری، اکثرا به نیازمندان از جیب خودشان کمک می کردند و بچه ها می گفتند: خودتان و خانواده چی؟ می فرمود: مشهد رمضان (منظورشان مرحوم پدرشان بود) ثروت زیادی دارد و بهترین محل و مکان بیت حضرت امام خمینی(ره) است که هزینه شود و ایشان در ارائه خدمت شبانه روزی در خدمت محرومان بودند و اکثرا کالا و خوار و بار مورد نیاز محرومان را بر دوش می گرفت و خانه به خانه توزیع می کرد و با پای پیاده تمام روستاها را می گشت و ضمن انجام کارهای روزمره، کار تبلیغاتی هم می نمود و در محرومیت یابی همه تلاش می کرد.
در آن سالها در شهرستانهای همجوار مثل دیواندره هم نمایندگی کمیته امداد امام خمینی(ره) دایر کرده بودند و ایشان امورات آنجا را هم رو به راه می کردند و علیرغم ناامن بودن مسیر، به آنجا هم سرکشی می کرد. یک روز صبح زود آمدند و با یک روحیه بسیار بالایی قلم و کاغذ را آماده کرده و نوشتند سریعا نمایندگی دیواندره تعطیل گردد. وقتی موضوع را جویا شدیم، ایشان فرمودند: احزاب منطقه سوء استفاده می کنند. اما نحوه دریافت این خبر را اینکه در شب چگونه بوده، به لحاظ حفاظتی و امنیتی مطرح نکردند که نشانگر رازداری ایشان و وجود شم سیاسی بالا در وجود ایشان در پاسداشت از انقلاب اسلامی بود.

منبع: پرونده فرهنگی بنیاد شهید آذربایجان غربی



برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده