طلبه شهيد زينال ياقوتي به روایت پدر
جمعه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۰۰:۵۰
با آغاز جنگ تحمیلی، مدام می گفت: «پدر جان! اجازه بده به جبهه بروم که بالاخره رفت و شهيد شد».
نوید شاهد آذربایجان غربی: طلبه بسیجی، شهيد زينال ياقوتي متولد سال 1347، از دوران راهنمایی برای ادامه تحصیل به مدرسه طلبگی رفت و با آغاز جنگ تحمیلی از طرف بسیج روحانیون عازم جبهه شد. دلاور مرد روحانی که بسیجی وار مبارزه کرد تا اینکه در پانزدهم اردیبهشت 65در منطقه عملياتي درياچه نمك، عمليات والفجر8 به درجه رفيع شهادت نائل آمد.
شهید سال 47 در سلماس متولد شد. نام او را زینال گذاشتیم. فرزندی پر برکت و نیکو روی بود. زینال علاقه زيادي به من (پدرش) و مادر و خواهرانش داشت. با همه ارتباط خوبی داشت. او دوران ابتدایی را در دبستان سعدي، و دوره راهنمائي را در مدرسه طالقاني با موفقیت خواند. سپس وارد حوزه علمیه شد. با آغاز جنگ تحمیلی، مدام می گفت: «پدر جان! اجازه بده من به جبهه بروم که بالاخره رفت و شهيد شد».
از وقتي انقلاب شروع شد و امام خواستند به ايران بيايند، رفتار و شخصيت شهيد خيلي تغيير يافت. حتی با وجود کمی سنی که داشت، در پخش اعلاميه هاي امام نيز فعالانه شركت داشت.
علاقه زيادي به خواندن قرآن و نوحه سرائي داشت. فردي مذهبي و قرآن خوان بود و به برادران ديگرش هم تبليغ مي كرد كه اين كار را بكنيد. بيشتر اوقات كتابهاي مذهبي از جمله زندگي امام حسين(ع) را مطالعه مي نمود و در كارهاي منزل و كشاورزي به ما كمك مي كرد. نسبت به كساني كه بي سرپرست يا نيازمند بودند، رسيدگي مي كرد، حتي وقتي شوهرخواهرش 6 ماه به جبهه رفت، سرپرستي آنها را به عهده گرفت. اگر مي دانست در خانه همسايه ها یا خويشان ناراحتي است، فورا نزد آنها مي رفت و كمك مي كرد. حتی برای آنانکه که در خانه شان سرپرستي نبود، اگر لازم مي شد از بازار براي آنها خريد مي كرد. به همین دلیل هنگامي كه پسرم شهيد شد، همه نسبت به اين مسئله خيلي ناراحت بودند و بيشتر اوقات مي آمدند منزل و ما دلگرمي مي دادند.
آرزوی شهید:
مدام از امام حسين(ع) مي گفت و در مراسمهاي مذهبي از جمله عاشورا و تاسوعاي حسيني با علاقه زيادي شرکت می کرد. زياد قرآن مي خواند و عشق زيادي به ائمه داشت. به سالار شهیدان علاقه ای خاص داشت و می گفت ای کاش! ما هم از یاران ایشان بودیم و شهید می شدیم. با آغاز جنگ تحمیلی هم، بزرگترين آرزويش جبهه و شهادت بود. پيروزي انقلاب ونظام مقدس جمهوري اسلامي و طول عمر امام امت «رهبر كبير انقلاب» از دعاهای هر روز و ساعتش بود.
توصيه هاي شهید:
فقط از قرآن و امام برايمان مي گفت و هميشه توصيه مي كرد: جبهه ها و سنگرها را خالي نگذاريد. در مساجد حضور فعال داشته باشيد و در مراسم تشييع جنازه شهدا شركت كنيد.
شهادت:
شهيد در منطقه عملياتي والفجر8 بعد از رشادتهاي فراوان به درجه رفيع شهادت نائل گرديده بود. حدود دو ماه و نيم جنازه شهيد در درياچه نمك مانده بود كه با عمليات گردان علي اكبر(ع)، جنازه هاي اين عزيزان به پشت جبهه منتقل یافت.
مدتها بود اجازه مي خواست تا به جبهه برود و من هم مي گفتم: چون در حوزه درس مي خواني و سن کمی داری، هر وقت به حد خود برسي اجازه مي دهم كه به جبهه بروي. سرانجام روزي فرا رسيد كه 18 ساله شد. خانواده همه جمع بودند. شهيد با خوشحالي وارد اتاق شد و گفت: «پدر به ياد داري كه چه قولي به من دادي؟»
گفته بودي كه اگر سنم به حد بلوغ برسد، به من اجازه مي دهي كه به جبهه بروم. حالا اجازه مي دهي؟ گفتم: «بله اجازه مي دهم»
خيلي شاد شد و همه ما را بوسيد. آن شب را تا صبح نخوابيد و فرداي آن روز جهت اعزام به جبهه در بسیج حوزه ثبت نام کرد. وقتی به جبهه رفت، ما هم به بدرقه او رفته بوديم که ما را به جبهه دعوت كرد و گفت: « بعد از شهادت من، شما نبايد غمگين بشويد. چون اگر شما غمگين شويد، دشمن شاد مي شود. شما شاد باشيد تا دشمن غمگين شود».
شجاعت ايشان قابل تحسين بود. نترس و شجاع بود و كساني كه نسبت به اسلام و انقلاب بدبين بود، امر به معروف و نهي از منكر مي كرد.
منبع: پرونده فرهنگی بنیاد شهید آذربایجان غربی
نظر شما