دانشگاه جبهه را برگزید؛ شهيد «عسگر خيري»
نوید شاهد آذربایجان غربی: بسیجی شهيد «عسگر خيري» سال1346 در
روستای تمر سلماس ديده به جهان گشود. بعد از اخذ مدرک دیپلم، با تمام مشکلاتی که
وجود داشت با تلاش بسیار توانست در رشته فنی قالب سازی در دانشگاه شهید صدیق یزد قبول
شود. حدود2 ماه از تحصیلش در دانشگاه نگذشته بود که عازم جبهه منطقه شوش شد و بعد از7
روز فعالیت در منطقه، پنجم اردیبهشت سال 1365 در عملیات والفجر8 به درجه رفیع شهادت
نایل گردید.
بسیجی شهيد «عسگر خيري» سوم فروردین سال1346 در يكي از روستاهاي
سلماس (تمر) در خانواده اي كشاورز و متدين ديده به جهان گشوده است. وی پس از سپری نمودن
دوران طفولیت دروه ابتدایی را در روستا خواند، ولی دوره راهنمایی و دبیرستان را به
دلیل کمبود امکانات آموزشی روستا در شهرستان سلماس خواند تا اینکه موفق به اخذ مدرک
دیپلم شد. با تمام مشکلاتی که وجود داشت با تلاش بسیار توانست در رشته فنی قالب سازی
در دانشگاه شهید صدیق یزد قبول شود. عسگر جهت ادامه تحصیل به دانشگاه رفت و حدود2 ماه
از تحصیلش در دانشگاه نگذشته بود که عازم جبهه منطقه شوش شد و بعد از7 روز فعالیت در
منطقه در عملیات والفجر8 به درجه رفیع شهادت نایل گردید.
قبل از انقلاب وی چندان سنی نداشت و در سنگر مدرسه مشغول درس
خواندن بود.
از همان اوايل انقلاب در کنار درس و مدرسه به فعاليتهاي مذهبي، تبليغاتي و همكاري با نيروي بسيج مشغول بود. معتقد به اسلام، ولايت فقيه، نظام اسلامي، امام راحل، عاشورا و اهل بيت(ع) بود و بعد از پیروزی انقلاب، درسش را تمام کرد و وارد دانشگاه شد، ولی به علت احتیاج جبهه به رزمندگان بسیجی سنگر دانشگاه را ترک کرد و به خاطر دفاع از ميهن و شرف و عزت كشور خود به صورت بسیجی داوطلب عازم جبهه ها گردید و بعد از7 روز فعالیت در منطقه، پنجم اردیبهشت سال 1365 در عملیات والفجر8 به درجه رفیع شهادت نایل گردید.
انسانی با گذشت و فداکار بود، مومن و متعهد به انقلاب بود و
علاقه وافری به انقلاب و میهن داشت و در بیشتر مراسمات عزاداری عاشورای حسینی شرکت
فعالانه داشت. عشق به انقلاب و پایدار بودن به نظام جمهوری اسلامی و همچنین لبیک گفتن
به ندای امام خمینی _ جبهه ها و سنگرها را خالی نگذارید_ وی را رهسپار جبهه های
نبرد حق علیه باطل کرد.
اخلاق و رفتار حسنه این شهید از جان گذشته زبانزد تمامی اهل روستاست، ایشان قلبی رئوف و مهربان داشتند و هرگز کسی را از خود نرنجانیده بود. در تمامی کارها به والدین خود کمک می کرد. به دوستان خود در دانشگاه علاقه وافری داشت و با آنان قسم خورده بودند تا پیروزی انقلاب بجنگند و از پای نایستند. وی عاشق بود، و سرانجام به دنبال مکتب عشق خود رفت و شهید شد. راه این شهید گرامی که همیشه می گفت: ادامه دهنده راه او باشند، گرامی و جاوید باد.
سخن مادر شهید:
در دانشگاه یزد دانشجو بود و از همانجا به طور داوطلب و بسیجی
به خط مقدم اعزام شد و در اولین اعزامش به شهادت رسید. ما اصلا ایشان را ندیدم و این
آرزو همیشه در دلم باقی ماند که برای یکبار هم که شده قبل از اینکه به جبهه برود، او
را ببینم.
کلام شهید:
شهید دانشجو همیشه می گفت: «مادر جان من به جبهه خواهم رفت اگر
رفتم و شهید شدم، هرگز برایم گریه نکنید و اشک نریزید چون من راهی را که در پیش گرفته
ام، راه برگشتی ندارد، او رفت و دیگر برنگشت.
هنگام خداحافظي تلفنی از خانواده گفتند: « مواظب خودتان باشيد
و براي ما مبارزان جنگ دعاي خير كنيد»
منبع: اداره انتشارات بنیاد شهید آذربایجان غربی