وصیتنامه سردار شهید زين العابدين ابراهيم اوغلي + شعر
سهشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۴۸
اگر مرد رهي، به ميدان بايد رفت. اگر پا بريده اي، با سر بايد رفت، روي دست بايد رفت، بايد سينه كشان روي زمين رفت. بايد درخت دين را با خون خويش آبياري كرد.
نوید شاهد آذربایجان غربی: سردار شهید «زين العابدين ابراهيم اوغلي» فرزند قربانعلي (بنا)، بیست و پنجم شهریور 1338 در شهرستان خوی متولد شد. سال 53 در مركز فرماندهي نيروي هوايي استخدام شد. با اخراج از نیروی هوایی به دلایل فعالیتهای سیاسی، ادامه تحصیل داد و مدرک دیپلم خود را در هنرستان فنی و به عنوان شاگرد ممتاز در رشته ساختمان اخذ کرد. دوران انقلاب، دانش آموز بود، اما با هوش سرشار از رهبران و سرمايه گذاران نظام مقدس جمهوري اسلامي بود و همه ايشان را تئوريسين اهداف عاليه انقلاب به رهبري امام امت(ره) مي شناختند. با شروع جنگ تحميلي به نداي «هل من ناصر ينصرني» امام لبيك گفت و در معيت بسيجيان محترم در فضائي آكنده از مهر و محبت و اشك ريزان عازم جبهه شد و بدلیل دوره هایی که گذرانده بود و لیاقت و شایستگی بارزی که داشت، مسئولیتهای بسیاری را در جبهه عهده دار شد و در نهایت به عنوان مسئول دسته گردان فجر دربیست و دوم فروردین سال 62 در عملیات والفجر يك در محور دهلران - مهران به اوج سعادت و آرزوي قلبي خويش دست يافت و در راه خدا شهيد شد.
بسم ا... الرحمن الرحيم
الان زمان، زمان تلاش است و جهاد (جهاد هم يك معني اش تلاش نهايي و جهد در حد اعلاء است). ديگر نه زمان شعار است و حرف. باید مردانه رفت و گفته ها را عملی کرد.
اگر مرد رهي، به ميدان بايد رفت. اگر پا بريده اي، با سر بايد رفت، روي دست بايد رفت، بايد سينه كشان روي زمين رفت. بايد درخت دين را با خون خويش آبياري كرد.
اگر نجنبي فردا دير است هيهات كه باز هم فرصتي ...
آرى برادر! امروز نه روز آسايش و آرامش است و نه روز خوابيدن و بر بستر نرم و گرم آرميدن.
اي برادر! اين سخن گوش دار و در گنجينه خاطر بسپار كه طريق شيطان مپويي و جز ثناي يزدان مگويي.
ديده خود را باز كن و بال انديشه پرواز را، كه ديدن دارد آنچه را طبيعت است ... بنگر به برگ درخت آفرينش كه هر برگي، جهاني راز است نزد اهل بينش. به فرموده عقل والا قدم بردار و گوش بر نفس بد انديش مدار كه آن تو را عزت دهد و اين ذلت.
داني كه تو را عشق چه مي فرمايد
گر نفس و هوا را بكشي مي ستايد
در بند هواي نفس اماره مباش
تا بر تو در صفاي دين بگشايد
دنيا ارزش آن را ندارد كه جان بر سرش نهي و جان آن ارزش ندارد كه جان به رهش دهي.
اگر رودي به دريا بپيوندد، دريا گردد، اما اگر تنها بماند، یا فنا شود یا اگر فنا نشود، مرداب شود. پس اي رود آدم! به درياي عالم (او) سرازير شو كه بقا يابي وگرنه مردابي.
از بس دوستان انواع حرف ها را در گوش من خواندند كه براي خود من هم اين سؤالات پيش مي آمد كه نكند من از زندگي سير شده باشم و بخواهم اینگونه به جبهه و مرگ پناه برده باشم. اما وقتی به خودم، به حرفهایم با خدا، به درد دلهایم فکر می کنم، به قدري دل شكسته و خاطرآزرده و دل رنجه و غمين از اين اشخاص می شوم که بغض گلویم را می گیرد. با خودم مي گويم، بگذار مردم، اینگونه فکر کنند که من از زندگی و دنیا سیر شده ام. مهم آن است که خدا نسبت به اعمال و رفتار و گفتار، حتي آنچه در دلها و مغزها یمان است، آگاه و بيناست. اوست که می داند از آنچه در دل نهان داریم و از آنچه با او عهد بسته ایم.
عزیزانم! از يارى رساندن به بندگان خاص خدا كوتاهى نكنيد و بدانيد كه هر كس به قدر ذره اى، كار نيك كرده باشد (پاداش) آن را خواهد ديد و عزيزان بدانند كه هر كه غيبت كند، در قيامت اول اعمال حسنه اش با اعمال سيئه مورد غيبت خواهند شد. ثانيا زبان غيبت كننده، آنقدر بزرگ و بلند خواهند شد كه در آن ازدحام و شلوغي و سرگرداني و تزاحم نه در ابعاد فلسفي اش، زير پاي مردمي كه هر كدام دنبال پناهگاهي و جايي مي گردند، خواهد ماند و له و لورده خواهد شد. براي اينكه هرگز دچار این گناه کبیره نشويد و غيبت كسي را نكنيد، همیشه به یاد خدا باشید تا هرگز درباره كسي حرف نزنيد.
اصلا اهميت ندهيد كه كسي از شما راضي نباشد يا راضي باشد، بلكه رضايت خدا را در نظر بگيريد. به خاطر خوبي افراد از بديهاي آنها اغماض كنيد. عذر دوستت را بپذير و اگر نتوانست براي لغزش خود عذري بياورد، تو براي او عذري بتراش (تا فرجه باشد براي اينكه بتواند عذرخواهي كند.)
نفس خود را زير پايتان بگذاريد، تا خيالتان از بابت اين دنيا و سراي آخرت كاملا آسوده و راحت باشد. انشاءا... در تمامي كارها احتياط كنيد و از موارد خيلي ناچيز و جزئي هم دوري بجوئيد.
خدايا به حق اين خونهاي پاك شهيدان، خونهاي ناپاكی كه در رگهايم جريان دارند، به احترام و به طهارت و پاكي خون شهيدان همراه دماء آنان از من بپذير و در رديف آنها بشمار.
جوان بودم شهادت شد نصيبم
به نزد حق به سوي آسمانها پر كشيدم
چو بودم پير و خميني
از او خدمت جدش رسيدم
نمودم پيروي از خط رهبر
در اين ره من به آرمانها رسيدم
اگر آگه بودم از شهد شهادت
به عهد كودكي آن مي چشيدم
اگر سخت است دوري از عزيزان
و ليكن چاره اي جز اين نديدم
بر من بيست و اندي گشتم راهي جبهه حق
گلي از بوستان جواني من نچيدم
به جاي سوگم باشيد خندان
چرا كه من شهيدم من شهيدم
منبع: پرونده فرهنگی بنیاد شهید آذربایجان غربی
نظر شما