شهادت تنها آرزوی ناصر بود/ یا حسین گفتن شرط نیست با حسین ماندن شرط است؛ مصاحبه با خواهر شهید
سهشنبه, ۰۲ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۱۳:۱۴
ناصر از بچه هیئتی هایی بود که همیشه در هیئت عزداری ها در روستا حاضر شده و روزی نشد که مداحی را ترک کند.
نوید شاهد آذربایجان غربی: شهید "ناصر ثریا"، روز سه شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۴۲ در روستای علی نظر از توابع پلدشت به دنیا آمد. او تحصیلاتش را تا پایان دوره راهنمایی ادامه داد. سپس برای یادگیری حرفه مکانیکی به شیراز رفت و با استعدادی که داشت یکی از تعمیرکاران حرفه ای موتورهای برقی شد. سال 70 ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد. دوران جنگ تحمیلی، با هدف دفاع از آرمانهای انقلاب و با آرزوی شهادت، عازم جبهه شد اما تقدیر چیز دیگری بود. جنگ تمام شد و او شهید نشد. بعد از پایان جنگ تحمیلی، برای امرار معاش خانواده اش، به تعمیر موتورهای برقی که حرفه مورد علاقه اش بود، پرداخت. سالها از دوران جنگ گذشت اما آرزوی شهادت هنوز در دل ناصر مانده بود. روز دوشنبه هفدهم مرداد سال ۱۳۹۰وقتی برای تعمیر موتورهای پادگانی به مرز می رود، موقع بازگشتن از پادگان در هنگ مرزی عزیز کندی دشت مغان توسط نیروهای حزب پژاک به شهادت رسید.
با خواهر شهید "ناصر ثریا" به گفت و گو نشستیم. جمیله ثریا، در این گفت و گو در خصوص دوران کودکی و نوجوانی برادر شهیدش "ناصر" اینچنین می گوید:«ناصر از کودکی فردی مهربان، شوخ طبع و مذهبی بود. از بچه هیئتی هایی بود که همیشه در هیئت عزداری روستا حاضر می شد و همیشه در هیئت مداحی می کرد. روزی نبود که در هیئت مراسمی باشد و او مداحی نکند.
معمولا پدرمان در مراسم شبیه خوانی نقش علی اکبر رو بازی می کرد و از مداحان هیئت علی نظر بود، برادرم ناصر نیز مداحی را از پدرمان به ارث برده بود و در کنار پدر به مداحی می پرداخت.
من و ناصر برای تحصیل، با هم به شهر پلدشت می رفتیم. ناصر تحصیلاتش را تا پایان دوره راهنمایی ادامه داد. سپس برای یاد گرفتن حرفه مکانیکی و تعمیرات ماشین آلات سنگین عازم شهر شیراز شد. بعد از فراگیری این حرفه به شهرمان پلدشت بازگشت.
همزمان با آغاز جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران، ناصر هم عازم خدمت مقدس سربازی شد و در منطقه عملیاتی سومار مشغول به خدمت شد.
آقا ناصر عاشق شهادت بود تا جائیکه هر وقت به زیارت مکان های متبرک می رفت، اولین خواسته اش؛ شهادت در راه خدا و اسلام بود.
جمیله خانم از شهادت برادرش می گوید:
برادرم همکاری نزدیکی با نیروهای نظامی و انتظامی داشت و هرموقع که تجهیزات و سیستم های گرمایشی پادگانی به مشکل برمی خورد، بدون هیچ چشم داشتی سریعا خودش را به آن پادگان می رساند و تمامی سیستم ها را تعمیر و درست می کرد.
روزی او را برای تعمیر تجهیزات موتوری به یکی از پادگان های مرزی صدا می کنند، با اینکه روزه بود اما قبول می کند تا آن همه راه را در آن گرمای مرداد ماه، به پادگان برود. بعد از انجام تعمیرات، موقع برگشتن؛ با زبان روزه، در حالیکه 4 نفر از ماموران هم به همراه ایشان بودند، در کمین حزب پژاک می افتد و بعد از مقاومت بسیار به همراه ماموران در هنگ مرزی عزیز کندی دشت مغان به شهادت می رسد. در مراسم تشییع ایشان، مردم چنان استقبال پرشوری کردند که قابل وصف نبود.
کلام برادر از زبان خواهر:
یا حسین گفتن شرط نیست با حسین ماندن شرط است.
منبع: اداره اسناد، هنری و انتشارات بنیاد شهید آذربایجان غربی
نظر شما