معرفی حسینیه سید رضا موسوی نظر
نوید شاهد ارومیه: حسینیه شهید سید رضا موسوی نظر در بیست و هشتم فروردین سال 1378 توسط مادر شهید زهرا بیگم موسوی تاسیس شد.
حسینیه در 210 متر مربع و در دو طبقه می باشد که از خدمات شاخص آن می توان به برگزاری مراسم های آموزشی، فرهنگی و مذهبی – عزاداری ها در مناسبتهای مختلف ایام شهادت - ادعیه و زیارت - سالگرد شهدا – جشنهای شادی در اعیاد مذهبی اشاره کرد.
حسینیه شهید سید رضا موسوی نظر در آذربایجان غربی - شهرستان خوی واقع در خیابان طالقانی می باشد.
مختصری از زندگی شهید :
در ميان نخلستانهاي سر برافراشته جنوب و در سنگرهاي سرد و رطوبي مناطق يخبندان كردستان، آواي خوش تلاوت قرآنش را مي توانستي بشنوي و عشق را بر سر سجاده عبادت و هنگام نگهباني در راز و نيازش مي توانستي ببيني.
سخن از جوان، سيد و سالاري است از تبار شهيدان كه در سال 1347 در خانواده سادات و مذهبي پا به عرصه هستي نهاد. شش بهار از عمر پربركتش نگذشته بود كه پدر بزرگوارش را از دست داد و با سرپرستي مادر فداكارش پرورش يافت.
در دوران اوجگيري انقلاب شكوهمند اسلامي كودكي بيش نبود، ولي در آن ايام بازيهاي كودكانه و مرسوم را رها كرده و در بازيهايش با كودكان، نقش مبارز و مجاهد را به خود مي گرفت و با تمام وجودش عليه رژيم ستمشاهي شعار سر مي داد.
عاشق قرآن بود و از چهار سالگي سوره هاي كوچك قرآن را حفظ كرده بود. پس از پيروزي نهضت اسلامي با وجود کمی سنش در مساجد و پايگاه محل شركت فعال داشت و براي تقويت ارزشهاي انقلاب از هيچ كوشش و تلاشي دريغ نمي كرد.
عشق جهاد و شور شهادت او را راهي ميدان كرد. حضور او در ميدان جهاد يادآور كربلاي حسيني و ياران نوجوان حضرت سيدالشهدا(ع) بود.
سيد رضا موسوي نظر در سنگر جنگ و جهاد، تحصيل علم را نيز فراموش نكرد و در ميان آتش و خون سال اول و دوم متوسطه را با موفقيت پشت سر گذاشت و پس از چند مدت نبرد به زادگاه خود آمده و به سبب عشق و علاقه وافري كه به مكتب مولايش امام زمان(عج) داشت وارد حوزه علميه شهرستان خوي شد و جهت كسب معارف بيشتر به قم هجرت و در مدرسه علميه مهدي موعود(عج) مشغول تحصيل گشت.
خبر شهادت يارانش باز آرام و قرارش را گرفت و بي تابانه به جبهه بازگشت. غم و اندوه بيكران از شهادت ياران بر جانش رخنه كرد و او را چون حصاري حصين در بر گرفت. با فلسفه شهادت آشنايي ديرينه داشت. عاشق شهادت بود و تنها آرزويش وصال حضرت جانان و حضور در محضر يار بود.
امام را از دل و جان دوست مي داشت و تابع امرش بود تا حدي كه سر و جان را در راه اطاعت امرش بي مقدار مي پنداشت. سيد بزرگوار شال سبزي به كمر مي بست و در عمليات شركت مي كرد. آخرين بار كه جهت ديدار مادر و خانواده اش به مرخصي آمده بود پيش مادر رفت و گفت: «مادر جان، خواهشم اين است كه بر لبهاي من بوسه زني، چرا كه آخرين ديدار است و برنمي گردم. »
و چنين شد. در مصاف با اهريمنان از ناحيه كمر مجروح شد ولي ياران تحت امرش را تنها نگذاشت و با همان حال آنها را تا نيل به هدف راهنمايي كرد تا اينكه در بیست و نهم اسفند ماه سال 66 در جبهه ماووت بر اثر اصابت تركش به آرزوي ديرينه اش، به لقاي حق رسيد و در تاريخ اسلام جاودانه گشت.
روحش شاد و يادش گرامي
منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران