در سنگر علم و دانش روحانيت نيز آرام نشد و عازم جبهه هاي نبرد حق عليه باطل گرديد
نوید شاهد آذربایجان غربی: شهيد ميرولي جلالي طلبه بسيجي دلاور
متولد سال 1349، که بعد از دوره راهنمایی وارد حوزه علمیه می شود و در بسیج ثبت
نام نموده و علاوه بر ترغیب و تشویق دوستان در مساجد به جبهه های نبرد شتافت و
ایثارگریها کرد تا اینکه در حالیکه جوان 18 ساله و طلبه
ای شجاع بود، در منطقه ماووت توسط دشمن بعثي
متجاوز مجروح شده و بعد از مدتها بستري بودن در بيمارستان،
در شانزدهم اردیبهشت سال 67 به آرزوي ديرينه خود واصل شد.
ميرولي جلالي طلبه بسيجي دلاور در سال1349 در بخش شوط
متولد شد. او در خانواده اي متدين و مؤمن نشو و نما كرد و آداب و معاشرت مذهبي و ديني
و تحكيم رشته هاي اخلاقي اسلامي را تحت تربيت پدر و مادري مقيد به احكام اسلامي آموخت.
میر ولی تا دوره راهنمايي در شوط تحصيل می کند و سپس به علت
علاقه زيادی که به يادگيري تعاليم اسلامي و تعلم آن به ديگران داشت، همراه با اوجگيري
انقلاب شكوهمند اسلامي وارد حوزه علميه شده و سنگر علوم ديني
را انتخاب نمود تا در آن محيط الهی ادامه تحصيل نمايد.
شهيد جلالي قبل از پيروزي انقلاب به مقتضاي سني، در فعالیتهای
مبارزاتي نقشی نداشت، و با اینکه در این دوران تنها 8 سال داشت اما با درک بالا و
علاقه ای که داشت در امورات معنوي و مذهبي همواره در مساجد و دستجات حسيني و عاشوراي
حسيني شركت فعال داشت و از همان كودكي عاشق اينگونه مراسم ها بود.
پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي در بسيج دانش آموزي و راهپيمائي ها فعاليت چشمگير داشت.
به محض رسيدن به سن15 سالگي، حضرت امام خميني را هم به عنوان
رهبر عاليقدر و هم به عنوان ولي فقيه و هم به عنوان مرجع ديني پذيرفته و از ایشان تقليد
می نمود. در این دوران که جهت کسب علوم دینی به حوزه علمیه وارد شده بود، بحث هاي خاصي در مورد ولايت فقيه داشت و اين رشته را براي آموزش
برگزيده بود.
قلبي مملو از عشق به اسلام و نفرت از مزدوران و خائنين بيگانه
و ممانعت از نفوذ بيگانه پرستان جهت هتك حرمت ناموس وطن اسلامي او را در سنگر علم و
دانش روحانيت نيز آرام نگذاشت و از آن مكان عازم جبهه هاي نبرد حق عليه باطل گرديد.
میر ولی سرباز مطيعي براي امام خميني و امام زمان (عج) بود.
فرمان فرمانده خود را از جان و دل پذيرا بود، چرا كه معتقد
بود سرپيچي از فرمان فرمانده، سرپيچي از فرمان امام خميني است. فردي منظم در كارها
و بااحتياط بود.
او بيشتر عمر خود را در مباحث ديني و اسلامي و مجالس قرآن گذراند
و مسجد را به عنوان سنگر به تبع فرمان رهبر پذيرفته بود و با عمل و زبان دوستانش
را به شركت در جهاد في سبيل ا... تشویق می کرد ، تا جايي كه دو نفر از دوستانش نيز
شهيد و به لقاءا... پيوستند و دو نفر ديگر نیز هم اکنون طلبه و در خدمت اسلام و ميهن
هستند.
سرانجام وقت موعود فرا رسيد و میر ولی جوان 18 ساله و طلبه ای شجاع که این بار، در منطقه ماووت حماسه ها می آفریند و با شجاعت تمام از کیان
اسلام دفاع می کند اما در نهایت توسط دشمن بعثي متجاوز بر اثر اصابت تركش به ناحيه
سر به سختي مجروح شد و بعد از مدتها بستري بودن در بيمارستان،
در شانزدهم اردیبهشت سال 67 به آرزوي ديرينه خود واصل و دعوت حق را لبيك گفت
و زمينيان را در حسرت مقامش باقي گذاشت.
خاطره ای کوتاه از برادر بزرگوار شهید:
وقتي به جبهه اعزام مي شد به پدر و مادر و اهل خانواده اجازه
نمي داد از دم در خانه بيشتر او را بدرقه نمايند، زيرا او مي گفت اجازه بدهيد به تنهائي
و غريبانه و با اراده خود بروم. چرا كه در جبهه بايد به تنهائي و بدون وجود پدر و مادر
و برادر به دين خدا نصرت برسانم.
روحش شاد و يادش گرامي باد.
منبع: اداره اسناد، هنری و انتشارات بنیاد شهید آذربایجان
غربی