خاطراتی از زبان شهید محمدعلی قاسملو
اینبار هم رفتن به تخريب را به ماندن در گردان ترجيح دادم و با عده اي از دوستان به تخريب رفتيم.

 

شهيد محمدعلي قاسملو درشهرستان خوي به زندگي پا نهاد به عنوان بسیجی از طریق سپاه عازم جبهه شد. در آخرين مأموريت خويش در منطقه سردشت بیست و نهم آذر 1363 شهيد جاويدان تاريخ شد.

 

بسمه تعالي

اينجانب محمدعلي قاسملو دارنده شناسنامه به شماره 187 و زادگاهم خوي مي باشد و بدين سان خاطرات جبهه را آغاز مي كنم.

جمعه روز ششم آبان سال 62 بود. از زادگاهم به قصد جبهه حركت كردم. براي اولين بار ما را به قوشچي اعزام كردند و بنده با توجه به اينكه مي دانستم تخريب جاي خطرناكي مي باشد و رفتن به تخريب مساوي با شهادت مي باشد، اینبار هم رفتن به تخريب را به ماندن در گردان ترجيح دادم و با عده اي از دوستان به تخريب رفتيم.

خلاصه بعد از چندين روز ما را جهت به اتمام رساندن مرحله آموزش تخريب به ساختمان شهيد محمد بروجردي مستقر در اروميه اعزام كردند و در آنجا مدتي اقامت گزيدم تا اينكه ترتيب اعزام ما به پادگان جهت آموزش داده شد و در نهایت ما را به پادگان شهيد ناصر كاظمي منتقل كردند و در آنجا بعد از هيجده روز تمام به عنوان يك تخريبچي تيپ بيت المقدس، آموزش را به اتمام رساندم و جهت اعزام در جبهه جنوب به پادگان قوشچي مراجعت نمودم.

بعد از رسيدن به پادگان براي هر نفر سه روز مرخصي دادند تا خانواده هاي خويش را ملاقات مجدد كنند. خلاصه اينكه قلب بچه ها تپيد و بعد به خاطر اعزام به جبهه جنوب خيلي مشتاق و راضي بودند.

 سرانجام وقت موعود فرا رسيد و فاتحين قدس جهت اعزام به جنوب آماده شدند تا اينكه قرار بر اين شد كه واحد (ت خ و ادوات و انتظامات و بخشي از موتوري) در مورخه  هجدهم آذر 1362 به طرف وادي عاشقان ا... راهی شديم.

ساعت يك ظهر بود. از زادگاهم گذشتم. زادگاهي كه برايم هزاران مرتبه شيرين تر از جان است و به سوي شهر قهرمان پرور تبريز اعزام شدم. بعد از اقامه نماز ظهر در تبريز به سوي زنجان حركت كرديم. در زنجان جهت صرف شام و استراحت در پايگاه مسجد اميرالمؤمنين اقامت گزيديم. بعدا شب را در مسجد روز كرديم و جهت صرف صبحانه به واحد عمليات سپاه زنجان رفتيم و بعد از صرف صبحانه به طرف همدان روانه شديم.

اما ناگفته نماند كه هنوز 15 كيلومتر از زنجان خارج نشده بوديم كه ناگهان با حادثه ناگواري روبرو شديم. حادثه بدين منوال بود كه برادر اميدوار مسؤول (ت خ) همراه با برادر راثي و راننده تويوتا تصادف كردند و بحمدا... صحيح و سالم از اين حادثه نجات يافتند تا اينكه ما به طرف جنوب روانه گشته و محل حادثه رابه قصد همدان ترك كرديم. بعد از صرف نهار در همدان به سوي بروجرد روانه گشتيم و جهت صرف شام و استراحت در سپاه بروجرد مسكن گزيديم.

خلاصه صبح صادق باز فرا رسيد و از بروجرد به سوي خرم آباد روانه گشتيم و بعد خرم آباد را به قصد انديمشك ترک کردیم. بعد از انديمشك به اهواز مراجعت نموديم.

بعد از اينكه مسؤولين با اعزام نيرو تماس گرفتند، قرار بر اين شد كه دوباره به انديمشك برگرديم. خلاصه برگشتيم و در مسجد صاحب الزمان(عج) انديمشك مسكن گزيديم. بعد از يك روز فرمانده ما گفتند كه يك عده از برادران جهت پاكسازي تا مقر تيپ براي برپا كردن چادر به مقر تيپ مراجعه كنيم،‌ ولي اينجا بود كه يك حادثه اسف انگيز رخ داد.

حادثه بدين قرار بود كه وقتي ما به مقر تيپ رسيديم غروب بود كه دو تا از هواپيماهاي متجاوز بعثي را در‌ آسمان خونين رنگ خوزستان مشاهده كرديم. بعداً صبح همان روز فهميديم كه جريان چه بود.

بلي بار ديگر دست جنايتكار و فاسد آمريكا از آستين نوكرش صدام بيرون آمد و عده اي از رزمندگان و مردم بي پناه انديشمك و دزفول و رامهرمز و بهبهان و نهاوند را به خاك و خون كشيد تا اينكه مطلع شديم كه موشك اصابت كرده به انديشمك به مسجد صاحب الزمان(عج) و آنرا نيز ويران كرده كه در اين حادثه ناگوار دو فرزند پاك حسين(ع) به بهشت برين شتافتند و به آرزوي ديرينه خويش كه لقاءا... بود پيوستند. كه در اين حادثه چند نفر از رزمندگان ا... و دوستان صميمي بنده مجروح شده بودند كه از جمله آنها برادر محمد ورمزياري، مجتبي بصيري، سعيد عقلائي و ساير بچه ها بودند.

خلاصه اين نشان دهنده ضعف ابرقدرتهاست كه اين چنين زنان و كودكان بي پناه را به به خاك و خون مي كشند. زيرا ياراي مقابله با رزمندگان در صحنه قتال نيستند.  

بلكه به قول صدام ما تلافي انفجار سفارت فرانسه توسط مجاهدين را خواهيم گرفت و گرفتند چطور؟ با كشتن عده اي پناه و بي گناه.

والسلام

 

منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران آذربایجان غربی

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده