آزادگان ایرانی

آزادگان ایرانی
خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» - 11

تلویزیون قبله نما؛ روایت آزاده محمدرضا بروجی

یک روز در آسایشگاه، با تعدادی نزدیک به صد نفر، مشغول برگزاری نماز جماعت بودیم. یکی از سربازها که از پشت پنجره این جریان را مشاهده می کرد، با صدای بلند و توهین آمیزی گفت: پیش نماز بیاید این جا! نماز که به اتمام رسید، امام جماعت به پشت پنجره رفت و نگهبان او را شناسایی کرد و مشخصاتش را یادداشت نمود و رفت.
خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» -10

نماز پایداری؛ روایت آزاده علی اصغر نوری

یک روز، فرمانده اردوگاه دستور داد به دلیل اینکه در خلال نماز های جماعت، برای امام خمینی دعا و به صدام نفرین می شود، اقامه نماز جماعت ممنوع است. درست 2 ساعت بعد از این دستور، همه برای نماز مغرب و عشا صف کشیدیم.
خاطراتی از کتاب «نماز در اسارت» -6

موذن دلیر؛ روایت آزاده حمید حکیم خواه

یکی از مسائلی که برای عراقیها گران تما می شد، خواندن نماز جماعت و گفتن اذان در وقت نماز بود. یک روز صبح – وقت نماز، یکی از بچه ها زودتر از بقیه از خواب بیدار شد و شروع به گفتن اذان کرد تا بچه های دیگر هم برای اقامه نماز بلند شوند. البته این کار هر روز انجام می شد، اما دور ازچشم نگهبانان عراقی.
خاطراتی از «کتاب نماز در اسارت» - 9

نمازعشق؛ روایت آزاده منصور ناصر شریعتی

گلوله به بازوی راست و ترکش به ران پای راستم اصابت کرده و نیمی از بدنم، عملا از کار افتاده بود. طوری که سنگینی جسمم را با نیم دیگرم می کشیدم. از زخمهایم مدام خون می ریخت و بی اندازه درد داشتم. از طرفی مرا در اتاقی حبس کرده بودند که چهار دیوارش بسته بود و هیچ روزنه ای برای تماس با بیرون نداشت.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه