برگی از خاطرات دفاع مقدس
«پس از نماز مغرب و عشاء طوفان خیلی شدیدی شد و یک بارانی هم گرفت. خیلی هم حالت وحشتناکی داشت. طوفان بهحدی شدید بود که قوطیهای کنسرو را با خودش میبرد و تقتق صدا میکرد. هوا مقداری بعد از باران خنک و لطیف شد. برای عملیات آماده شدیم. به شکل ستونی به ما مأموریت داده بودند و جناح راست را ما باید تأمین میکردیم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات رزمنده «ولیالله محمدی» است که تقدیم حضورتان میشود.