کتاب ترنم آبشار

کتاب ترنم آبشار

ما تا طلوع فاتح هنگامه رفتیم

درشهر می آید صدا، کز جای برخیز / با شب پرستان زمان بی باک بستیز /بستیز با ظلمت، بگو از نسل نوریم/ تا صبح، تا صبح ظفر، ما در ظهوریم

به سنگر بخوان شعر خون با تفنگ

بزن ساز آتش به گاه نبرد / که رقاص خون برنشیند به گرد/ به مردی فکن ناله درجان شب /به جانش بزن شعله سوز و تب

مرثیه خون و خاک

چنین که سر ز خجالت، به خاک می سایم/ ز تربت شهدای حلبچه می آیم/ زمتن فاجعه خاک و خون و خوف و خطر/ ز بطن آتش و دود، از میان خاکستر

سنگر نشینان با خدا میعاد کردند/ با عزم راسخ، قلب رهبرشاد کردند

مردان حق در جبهه های حق بکوشند/ همچون شراب عشق در دلها بجوشند/ سینه سپهر بنموده از بهر خدایند/ نام آوران، مشتاق وصل کربلایند

بخوان حماسه

دلم چو غنچه حریر نسیم بر تن داشت/ سر زیارت خورشید، با شکفتن داشت/ چو مهر تافت به آب و از آن جواب گرفت/ سپیده آمد و این باغ، آفتاب گرفت

ای هر که بعد از ما علمدار شهادت

آکنده بادا خاطر دشت مجاور/ از رقص مرگ سروها در باد کافر/ پاینده بادا یاد سرخ لاله زاران/ در خواب سبز نیمروز جویباران

پاسداران خورشید

به تکه تکه جسم مبارزان سترک / به قطره قطره خون دلاوران بزرگ / به خاک پاک شهیدان عاشق «قروه»/ به وارثان مسلمان صاحب «عروه»

ما پیرو اسلام و قرآنیم یارا / دشمن اگر صدبار ریزد خون ما را

خواهم ز نو با قالب شعری شکسته / از لاله ها گویم که در هر کوی، رسته / خواهم در این ایام خون، از نور گویم/ از عاشقان مکتب منصور گویم

ای ز بیداد بعثیان، تاراج

ای بر اندام خاک ایران، سر/ بر سر سرخ جامگان، افسر/ ای به امید و عشق، شهره شهر/ جسم و جان جنوب، «خرمشهر»!

وسعت شهید

مثل یک صبح آفتابی بود/ آسمانی زلال و آبی بود / به درخت و بهار عادت داشت / با افقهای سبز نسبت داشت

صبح آزادی

آن شب یلدا، همه غم و بود و آه/ ماه پنهان گشته در ابر سیاه / اهرمن آسیمه سر در گیر و دار / داشت با آیین یزدان کار زار

جزیره! نام تو تفسیر عشق است / زمین گرم تو، نخجیر عشق است

جزیره! ای دیار سرخ از خون / میان نیستانت خفته مجنون / جزیره! ای کتاب نیلی گل / لبالب گشته جام سرخت از مل

شهد شهادت نوشتان باد

ای سینه سرخان شهید، ای پاکبازان/ ای معنی ایثار و ایمان، سرفرازان / ای واژه، واژه شعر دیوان شهادت/ ای عطر جانبخش گل باغ رشادت

اسیران آزاده

شعر من دارد اگر سوز و گداز / آتشین چنگی زند در سینه ساز / واژه هایم هست گر چون تیغ، عور / تیز باشد همچو بشکسته بلور

چلچراغ

تا ز سوز عشق می سوزد دلم / بی نیاز از شمع باشد محفلم / چلچراغ حجله ام اشک است و داغ / نیست حاجت محفلم را بر چراغ

برای بازگشت آزادگان

آسمان امروز آبی تر شده / لحظه هامان آفتابی تر شده / کوچه ها، بوی بهاری می دهند / بوی آوای قناری می دهند

باز خونین شهر ما خرم شود

آمدم ای مامن ارواح پاک/ جان بگیرم در تو ای گلگونه خاک / شانه هایت زخمی شلاقهاست / نخلهایت سوگوار بس عزاست

نسل حیدر

غم است و شب همه شب انتظار می پیچد/ میان کوچه، صدا، غصه دار می پیچد/ شب از ستاره پر و ماهتاب می گیرد
طراحی و تولید: ایران سامانه