خاطره ی از «شهید جاویدالاثر عبدالمجید امیدی» از زبان یکی از دوستان و اقوام شهید
محاسن بلند و وجود مدارک دیگر رزمندگان در جیب عبدالمجید، آنان را وا داشت تا سریع او را از دیگران جدا کنند و «عبدالمجید امیدی» تشنه و گرسنه، خاکی و خسته که دست و لباسهایش معطر به خون شهیدان و مجروحان بود، زیر پوتینها و قنداقه تفنگ بعثیها، بیرمقتر و خونینتر میشود...