آنها چند نيروي مسلح با چند کاليبر 50 با ما فرستادن تا سنندج ساعت 6 بود که به سنندج رسيديم و آن غروب يکي آمد و اسم ما را نوشت و ما را به آسايشگاه برد ما آنشب آنجا بوديم کارون بعد هم بعد از ظهر رفتيم شهر و چند ساعتي توي آن شهر قدم زديم و آنها بما گفتند چيزي توي شهر نخوريد ممکن است شما را سمي بکنند و بعد ساعت 5 به پادگان اعزام نيرو توحيد برگشتيم و آن شب ما هم در آن پادگان بوديم صبح بعد بما اسلحه دادن و به ما گفتن خودتان را آماده کنيد که تا يک ساعت ديگر شما را مي بريم جلو .