خاطره از زبان مادر و عموی شهید علی محمد چمن گل
او حتی خون خودش را هم به مریض هایی که احتیاج به خون داشتند اهدا می کرد، من فرزندم را در راه امام حسین (ع) دادم چون شهادت پربارترین و عمیق ترین و بالقوه ترین واژه ای است که از قداست و شکوه و نورانیت و جذبه ی والای خاص برخوردار است...
کد خبر: ۴۱۹۲۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۲۵
امیرحسین اسرافیلی یکی از رزمندگان استان زنجان از نخستین بمباران در زنجان خاطرات غمانگیزی را روایت میکند.
کد خبر: ۴۱۹۱۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۲۴
شهید عباس سعدالله
بابا! مگه تو برای مردم کار میکنی؟ وقتی برای خداست. بذار هر کی هر چی میخواد بگه
کد خبر: ۴۱۸۹۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۲۳
خاطره اى از شهيد مسعود سازگار به نقل از خليل سازگار برادر شهيد
کد خبر: ۴۱۸۹۲۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۲۳
عروسم جنگ است، حجله ام سنگر، تير و تركش ها نقل و نبات عروسي ام
کد خبر: ۴۱۸۸۸۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۲۳
معرفی کتاب
کتاب «چراغ راه»؛ به قلم حسن جلالی و سکینه صرفی، زندگینامه و خاطرات شهید «مهدی باقریان» است.
کد خبر: ۴۱۸۸۷۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۲۳
خاطرات جانباز قربانعلی خواجه مظفری از شهادت دو پسرش
به پيشانياش، جايي كه تير قناسه آنرا رنگين كرده بود، خیره شد و در دل گفت:«بازم سرت رو حنا كردي!».
کد خبر: ۴۱۸۸۷۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۲۳
چند مدت از يكي از عملياتهاي فاو ميگذشت. اما هنوز گاه و بيگاه دشمن از زمين و هوا اطراف اسكله را ميزد. تيم گشت و شناسايي كه بنده فرمانده دستهاش بودم وظيفه داشت. به كار خانه يا جاده نمك برود. همان محل خاكريز دو جداره كه چندي پيش گردان اميرالمومنين آنجا عمل كرده بود حركت كرديم كه برويم شهدا را عقب بياوريم...
کد خبر: ۴۱۸۵۴۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۱۷
خاطره ی از شهید زبردست تبار
آن روز مرتب از شهادت خود سخن می گفت و از بنده خواست که بعد از شهادتش عکسی که با لباس کردی گرفته و در منزل مادربزرگش گذاشته برای سر مزارش بزرگ نماییم ...
کد خبر: ۴۱۸۳۹۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۱۶
یک روز میرفتم وضو بگیرم و کتری را پر کنم که دیدم رحیم جوادی جایی ایستاده که چشمهای هم در آنجا جاری است. آب چشمه با یک لوله آهنی، به جای دیگر هدایت شده بود. از همانجا صدایم زد...
کد خبر: ۴۱۸۳۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۱۶
شهید نعمت الله زیاری
نعمت مثل اولاد آنها هر کاری که داشتند، برایشان انجام می داد
کد خبر: ۴۱۸۳۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۱۴
شهيد صفر روحى
خاطره اى از شهيد صفر روحى فرزند درويش به نقل از سيد صادق ساداتى (دوست شهيد)
کد خبر: ۴۱۸۲۹۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۱۷
مدام در پاکسازی سخت ترین میادین مین ها بسر می برد وجودش در میان پرسنل آرامبخش خاطره ها بود و گفتارش مرحمی بر دلهای ریش مان...
کد خبر: ۴۱۸۲۸۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۱۳
صورت مصطفی بیحس شده بود، نوک انگشتهایش میسوخت. برگشت سمت مادرش و گفت: «آَبا جان، مشهدی رقیه رو دیدم. توی این سرما بیرون نشسته بود!»
کد خبر: ۴۱۸۰۹۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۱۱
یکی از رزمندگان زنجانی از شهادت شهید حمید گیلک در عملیات (عملیات والفجر8) خاطره خواندنی را بیان میکند.
کد خبر: ۴۱۸۰۰۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۱۰
برادران شهید مجید پیری از خدمات صادقانه برادر به انقلاب و مردم می گویند.
به افراد خانواده سفارش زیاد می کرد تا می توانید به انقلاب و دولت خدمت کنید...
کد خبر: ۴۱۷۷۴۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۱۰
عباس راشاد در بیان خاطره ای از روزیهای جنگ میگوید: با دو اتوبوس توی جاده میرفتیم که ناگهان چند هواپیما به ما حمله کردند. باران بمب بود که کنار اتوبوسها میریخت. اتوبوس اولی را با راکت زدند.
کد خبر: ۴۱۷۲۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۰۱
خاطره اى از شهيد على اكبر اصغرنژاد فرزند محمد به نقل از حسن اصغرنژاد(برادر شهيد)
کد خبر: ۴۱۷۱۹۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۰۲
حتی فیش حقوقی نداشت . گفتم محبت اله چرا نمیری کارای حقوقی رو انجام بدی؟ مگه تو حقوق نمیخوای؟ همیشه بهش می گفتم اما اون جواب می داد اگه خدا بخواد حقوق بگیرم حتماً خودش درست میکنه...
کد خبر: ۴۱۷۱۸۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۹/۲۹
با شروع جنگ تحمیلی بنا به احساس تکلیف شرعی و دفاع از اسلام به ندای رهبر کبیر انقلاب لبیک گفت. و به عنوان نیروی بسیجی عازم جبهه نبرد با متجاوزان بعثی شد...
کد خبر: ۴۱۶۸۲۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۹/۲۵