بسیار به همسایگان محل احترام می گذاشت.هنگامیکه که به علت مجروحیت در بیمارستان تهران بستری بودند و من به عیادت ایشان رفتم وضعیت ایشان خیلی وخیم بود و پتویی را که روی ایشان انداخته بودند در دهان گذاشته بود و فشار می داد از ایشان پرسیدم چرا پتو را در دهان گذاشته اید و به شدت فشار می دهید...
شهيد فتح اله بختي فرزند جمعه در تير ماه 46 در بخش ملكشاهي مهران ديده به جهان گشود و در دو سالگي به اتفاق خانواده راهي ايلام شد. شهيد دوران تحصيل را با موفقيت پشت سر گذشت و در حاليكه در سوم دبيرستان تحصيل مي نمود و به فرمان امام لبيك و پس از گذراندن دوره هاي آموزش رزمي به حفاظت از قرارگاههاي پشت جبهه در مناطق دهلران دره شهر مأمور گرديد ، او به عنوان شهيد هلت بر اثر لياقتش نام گرفت و در عمليات والفجر 10 و 23 اسفند 66 حاج فتح الله به افتخار جانبازي نائل گرديد و پس از 13 سال انتظار وصل در روز عرفه در اثر عوارض ناشي از جراحات جنگ در پانزدهم اسفندماه 1379 به فیض شهادت نائل آمد.مزار پاكش در علي صالح (ع) قرار دارد.
برادر ، مگر تو چه كرده اي و چرا مي كشندت ؟ تو مگر پاسدار كدامين مكتبي و نگهبان كدامين سنگر كه اين همه به نابوديت نشسته اند و به كشتنت پيمان بسته اند...
آغاز تجاوز ارتش بعث عراق به میهن اسلامی براساس احساس وظیفه و لبیک به ندای امام و مقتدایش ، حضرت امام خمینی (ره)، به عنوان رزمنده ی پاسدار به سپاه پیوست و روانه جبهه های نبرد حق علیه باطل گردید...
شهید سعداله دشتیار فرزند ذکور نورالله در سال 1345 در یک خانواده ای مذهبی و متدین در شهر ایلام دیده به جهان گشود وی توانست تا مقطع دبیرستان در رشته اقتصاد اجتماعی ادامه تحصیل دهد . با شروع جنگ تحمیلی کشور متجاوز عراق به میهن عزیز اسلامی ایران وی داوطلبانه وارد سپاه شد وبه عنوان پاسدار در منطقه عملیاتی فاو و قلاویزان شجاعانه به نبرد با دشمن پرداخت پس از رشادتهای فراوان سرانجام در تاریخ چهاردهم اسفند 1365 بر اثر تیر مستقیم دشمن به ناحیه سر به درجه رفیع شهادت نائل آمد
مزار این شهید گرانقدر در گلزار شهدای صالح آباد قرار دارد.
وی با توجه به مشکلات و مسئولیت هایی که بر عهده اش بوداز خدمت مقدس سربازی معاف و به عنوان سرپرست کفالت پدر و مادر و همه اعضای خانواده بر عهده گرفت و با انجام کار کشاورزی و دامداری و امورات زندگی را می گذراند...
پدرش می گوید پس از شروع عملیات والفجر هشت روزی که مشغول نماز ظهر و عصر بودم کاظم آمد و در کنارم نشست و منتظر ماند تا نمازم را خواندم به محض خاتمه نماز با تواضع خاص از من خواست ترتیبی دهم تا او به جبهه برود...
همه بچه ها خوابيده بودند و از شدت خستگی تا ساعت 8 شب آنروز خواب بوديم من يك دفعه ازخواب بلندشدم و رفتم دستهايم راشستم و بعد آمدم ديدم كه هنوز ناصر خواب است او را بيدار كردم و گفتم بيا بريم نماز بخوانيم...
شهید نادر منصوری در سال 1339 در خانواده ی متدین و مستضعف به دینا آمد ، تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم ادامه داد ، شهید از همان روزهای اول انقلاب هیجان عجیب و عشق و علاقه خاصی نسبت به امام و انقلاب داشتند. شهید در سال 1361 به استخدام اداره برق ایلام درامد. فردی متواضع بودند و با خلوصی پاک به درگاه پروردگارش به عبادت و نیایش می پرداخت. شهید نادر به صف مبارزان قربتاً الی الله پیوست تا به ندای امام عزیز خود لبیک گوید و سرانجام در تاریخ هشتم اسفندماه 1362 در عملیات والفجر 5 در منطقه چنگوله مهران در راه دفاع از میهن اسلامی همراه سایر گلهای پرپر شده ایران اسلامی به فیض عظمای شهادت نائل آمد.
پس از رسيدن به سن قانوني انجام خدمت نظام وظيفه سربازي در زمان جنگ تحميلي رژيم بعث عراق عليه ملت ايران به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پيوست و راهي جبهه هاي نبرد با متجاوزين بعثي گرديد...