نوید شاهد- «اواخر دوره آموزشی مهران، ستادکل نیروهای مسلح کلا هشت نیرو میخواست از بچههای دانشگاه پلیس. من با جناب سرهنگ مرادی از دوستان هم دوره خودم تماس گرفتم که اگر میشود و شرایطش را دارد اسم مهران را هم بنویسند که محل خدمتشان میشد تهران. سه چهار روز بعد مهران خبردار شد که اسم او هم در لیست ستاد کل هست. گفته بود من که درخواست نکردم! گفته بودند احتمالا پدرت یا کس دیگری تماس گرفته و تو را هم در لیست نوشتهاند. به من زنگ زد که «بابا شما تماس گرفتی؟» گفتم «بله».» این بخشی از فصل «سفارش ممنوع» کتاب «مهران میخندد» است که پدر شهید آن را روایت میکند.