خاطراتی از فرماندهان شهید استان زنجان(15)
فعاليتهاى شهید "اسداله حیدری" به حدى رسيده بود كه موجب نگرانى برادر بزرگترش شده بود، مادرش مى گويد: "برادرش يك روز به من گفت: به اسد بگوييد چنين نكند، مى آيند و او را مى گيرند". اسداله هم در جواب گفته بود ما براى كشته شدن آماده ايم."