خاطرات شهید رمضان مداح

خاطرات شهید رمضان مداح

رساله امام، لبخند رضایت مادر را درپی داشت

برادر شهید «رمضان مداح» نقل می‌کند: «با عجله به اتاقش رفت. کتابی را لای چادر پیچید و توی کمد جای داد. وقتی مادر آمد، دوباره درِ کمد را باز کرد. کتاب را به مادر نشان داد و گفت: مامان! بالاخره رساله امام به دستم رسید. مواظب باش کسی نفهمه. مادر نگاهی به رساله امام کرد و لبخند رضایت زد.»
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه